جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پیشگفتار (8)

زمان مطالعه: 5 دقیقه

الحکمة ضالة المؤمن(1)

»علی (ع(«

در این کتاب سعی شده است حکمت های تربیتی- با برداشتی آزاد- از متن حکایت ها و گفته های عارفانه و حکیمانه استخراج و با توجه به واقعیت ها و معضلات امروز نظام تعلیم و تربیت به بحث گذاشته شود. آثار دل انگیز و جان افزای عارفان و سالکان راه کمال از شیخ عطار نیشابوری و مولوی گرفته تا سعدی و خواجه نصیر الدین طوسی و امام محمد غزالی و از معارف بهاء الدین ولد گرفته تا عین القضاة همدانی و از شمس تبریزی و عزیز الدین نسفی گرفته تا خواجه عبدالله انصاری و شیخ ابورجاء خمرکی به قدر توش و توان گرد آوری شده است. هر چند این حکایت ها و حکمت ها را می توان از زوایای دیگری چون تحلیل عرفانی

و صوفیانه، تحلیل «اجتماعی و ادیبانه«، تحلیل «ساختاری و ساختمانی«، تحلیل حرکت شناختی، فضا شناختی، شخصیت شناختی و نیز تحلیل های زبان شناختی، مردم شناختی، نماد شناختی و. . . مورد بازگویی و بازکاوی قرار داد؛ اما از آنجا که قصد اصلی نگارنده در مراجعه به این متون دیرینه معطوف به اندرزهای تعلیمی و پندهای تربیتی بوده است، از تحلیل دیگر ابعاد و لایه های پنهان و آشکار این متون خودداری شده است.

در ادبیات تعلیمی، اندرزنامه ها را به طور کلی، می توان به دو قسم اندرزنامه (کتابهایی که مختص پند و اندرز نوشته یا سروده شده اند) و اشارات اندرزی (که شاعران و نویسندگان در اثنای اثر خود بدان پرداخته اند) تقسیم کرد. میراث مکتوبی که از دوره های پیش از اسلام از پند و اندرز به ما رسیده است، مربوط به دوره ساسانی است. این اندرزها شامل کلمات قصار و حکیمانه ای است که پس از اسلام نیز بر ادبیات ما تأثیر به سزیایی گذاشت.

در دوره پس از اسلام نیز، شاعران و نویسندگان از تذکر مردمان و آراستگی آنان به اخلاقیات غافل نماندند. حنظله بادغیسی و ابو سلیک گرگانی در شمار نخستین شاعرانی اند (قرن سوم) که شعرشان در بردارنده پند و اندرز است. رودکی (متوفی 329 قمری) از شاعران مشهور دوره سامانی است که از او با لقب «پدر شعر فارسی» یاد کرده اند معنای بیشتری در پند و اندرز در شعر خود آورده است. دیگر از شاعران مشهور که سهم شایسته ای در ادبیات تعلیمی دارند می توان به ابوشکور بلخی، صاحب منظومه ی «آفرین نامه» اشاره کرد و پس از او فردوسی در سروده مشهور خود، شاهنامه ابیات بسیاری را از زبان بزرگمهر و یا پادشاهان و نیز گفته های حکیمانه خود در پایان داستان ها آورده است.

اما با گذشت زمان و تأثیر اسلام بر اندیشه شاعران و نویسندگان، اندرزها مفهومی زاهدانه و عارفانه یافت. ناصر خسرو قبادیانی به اشعار حکیمانه خود و بالاخره سنایی غزنوی پیشرو اندیشه های عرفانی در شعر فارسی، اعتباری دیگر به ادبیات تعلیمی بخشیدند که بعدها شاعرانی چون نظامی گنجوی، سعدی، حافظ و مولوی به آن کمال بخشیدند. سهم سعدی در ادبیات اندرزی ایران بسیار ارزشمند و جایگاهی رفیع است. دو اثر مشهور او بوستان و گلستان سرشار است از اخلاقیات و حکایات حکیمانه که بازتابی زیبا، ساده و آهنگی بیان شده اند.

در نثر فارسی نیز نمونه های گرانقدری در ادبیات تعلیمی وجود دارد که از معروفترین آنها می توان به این آثار اشاره کرد: قابوس نامه از عنصر المعالی کیکاووس بن اسکندربن قابوس بن و شمگیر؛ سیاست نامه اثر خواجه نظام الملک طوسی، نصیحة الملوک و کیمیای سعادت از امام محمد غزالی، مرزبان نامه اثر مرزبان ابن رستم ابن شروین، بختیارنامه از دقایقی مروزی، اخلاقی محسنی از ملا حسین کاشفی. این آثار و آثار بسیار دیگر از متون ادب فارسی نشان دهنده اهمیت اخلاق در میان ایرانیان است.(2)

ممکن است پاره ای از خوانندگان این اثر، نگارنده را به خاطر گزینش و گرد آوری پاره ای از این نوع ادبیات عارفانه و صوفیانه، به نوعی صوفی گرایی و آیین درویشی در تربیت متهم کنند. اما حتی اگر این قضاوت

درست باشد، باید دید که معنای دقیق تصوف پویا و خلاق آن هم از منظر عارفان اهل عمل که خود منازل سلوک دینی و تربیت باطنی را به زیبایی طی کرده اند چیست؟ چه، تصوف و عرفان در اصل و ریشه خود، یکی از غنی ترین و روشمندترین رویکردهای تربیتی و اخلاقی است که در پرورش جان و دل و زیبا سازی خلق و خوی دینی سخت کار ساز بوده و هست.

»پل نویا» شرق شناس مشهور فرانسوی در کتاب «تفسیر قرآنی و زبان عرفانی» می گوید: «صوفی برای بسیاری از مردم مترادف با خیال پردازی است که بیرون از واقعیات و بیرون از «خود» زندگی می کند.» بکر (Becker) می نویسد: «برای صوفی حقیقی، زندگی نوعی رؤیاست» اما صوفیان مسلمان هرگز خیال پرداز نبوده اند. بلکه اگر کلمه ای باشد که بر ممیزات آنها دلالت کند و آنها بخواهند کوشش روحانی خود را با آن بیان کنند «تحقق» است که حتی متضاد با رؤیاست. چه، هم به معنی سعی در وصول به حقیقت است، و هم به معنی مشغله ی دل برای راه بردن به کنه واقعیت از طریق برداشتن نقاب از چهره توهمات. این اندیشه اساساً کوششی صادقانه برای فهم پذیر کردن نوعی «تجربه زندگی» است. زندگی از آن جهت که حق در آن حضور دارد.

در حقیقت عارفان، تفکر خود را بر «اخلاص» بنا می نهند. اخلاص، که صدق را هم بر آن باید افزود، مستلزم انقطاع از همه ی اشکال تفکر غیر واقعی و در درجه ی اول لفاظی است که دشمن کلمه است، سخن گفتن به زبانی حقیقی و از روی صدق و «یکی کردن دل و زبان در خود و برای دیگران«. زیرا عارفان بر این اعتقادند که منطبق نبودن سخن بر واقعیت باریک ترین و بدترین شکل بت پرستی است.

البته در این زبان عرفانی دو نوع زبان هست؛ زبان «عبارت» و زبان

»اشارت«. زبان عبارت زبانی است مبین و روشن و زبان اشارت القاء معانی است بدون گفتن آنها. در حقیقت زبان اشاره آنها زبانی نامنسجم و بی بند و بار نیست، بلکه زبانی است در مرتبه بلند رمز (نماد) و فقط به همین سبب است که جنبه ی باطنی یافته است. زیرا رمز تنها با کسی سخن می گوید که می تواند آن را بگشاید(3) و این زبان خاص زبان تربیت و اهل آن است که بین مربی و متربی و مرید و مراد می تواند برقرار می شود. در زبان نمادین است که کشف و شهود، خلاقیت و ظهور، و انعطاف و ابتکار فرصت می یابند تا به تجربه ی درونی مخاطب درآیند.

بنابراین، زبان عرفان و سلوک صوفیان و بینش اشراقی نگران معطوف به حقیقت و واقعیت و فرا گرفتن و فرا یافتن آن است.

همان گونه که «کرخی» می گوید: «تصوف فرا گرفتن کارهاست به حقیقت» و ابوالحسن نوری گفته است: «تصوف، آزادی است و جوانمردی، و ترک تکلف [آن چیزی که در نظام های آموزشی و تربیتی کمتر بدان پرداخته می شود].(4)

به تعبیر»عارفی» دیگر، تصوف یعنی «ظاهر بی رنگ و باطن بی جنگ» و این همان تمامیت تربیت در فرآیند خلوص یکپارچگی همراه با صلح و صفای درونی و مدار و مروت اجتماعی است.

»اگر عرفان را «خدایی دانستن یا شدن همه چیز و مستحیل بودن یا شدن همه چیز در ذات حق» بدانیم و تصوف را صاف کردن جان و دل و آزاد کردن «خود» از آنچه آدمی را به بند می کشاند تلقی کنیم، آیا به غایت

تربیت و آرمان تربیت دینی نزدیک نشده ایم؟ البته ممکن است عده ای بر این باور اصرار بورزند که تصوف و عرفان صرفاً یک فرآیند «فردیت» و پرهیز از جامعه و دردها و نیازهای اجتماعی است. اما برای پاسخ به این ابهام می توان تعریفی که «شبلی» از عرفان و تصوف آورده است بیان کنیم که می گوید: انسان صوفی، مبارز است، مؤمن است، پر جوش و خروش است، با مردم است، از مردم است، در مردم است و جز با مردم نیست چرا که خداوند با مردم است و از آن مردم«.(5)

باری، نحوه ی گرد آوری و تفسیر این حکایت ها و حکمت ها در این کتاب به دو گونه صورت گرفته است. در بخش اول سعی شده است که حکمت ها و حکایت ها با اندک تحلیل و تفسیری از کارکرد تربیتی آنها با بحث گذاشته شود. اما در بخش دوم، که در چاپ جدید بدان افزوده شده است، صرفاً به گردآوری و نقل بدون نقد و تفسیر اکتفا شده است. این بخش با عنوان «بدون شرح» فرصتی را برای خوانندگان فراهم می آورد تا با توجه به پیشینه های بخش نخست، خود به تفسیر و تحلیل آن بپردازند.

عبدالعظیم کریمی

زمستان 79


1) امالی الطوسی: 625 / 1290 به نقل از کتاب میزان الحکمه، ص 162.

2) به نقل از مقاله ی پند نیشابور، درباره ی بازنویسی پندنامه شیخ عطار، به کوشش جعفر شجاع کیهانی، ایران، شماره 2399.

3) تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، تألیف پل نویا، ترجمه ی اسماعیل سعادت، مرکز نشر دانشگاهی سال 1373، ص 1 و 5.

4) به نقل از کتاب صوفیانه ها و عارفانه ها، تألیف نادر ابراهیمی، ص 63.

5) همان منبع، ص 64.