پرسش: دختر من تا چند وقت دیگر هفت ساله می شود. او دختری اجتماعی نیست و سه یا چهار دوست بیشتر ندارد. او برای جشن تولدش می خواهد که فقط همان چهار دوستش را دعوت کنم و با این عقیده من که علاوه بر آنها
فرزندان مادرانی را دعوت کنیم که از دوستان نزدیک من به شمار می روند، و خودش نیز گاهی با آنها همبازی شده است، مخالفت می ورزد. من تأکید زیادی دارم که حتماً آنها را نیز دعوت کنم. زیرا اگر آنها و مادران شان بفهمند که به جشن تولد دخترم دعوت نشده اند، بسیار ناراحت می شوند. اما هرچه می گویم به گوش او نمی رود. او کاملاً با دعوت از آنها مخالفت می کند. در نهایت به او گفتم که یا آن سه کودک را نیز دعوت می کند و یا این که جشن تولدش را برگزار نمی کنم. او به سرعت پاسخ داد: «جشن تولد نمی خواهم.» آیا من کار درستی انجام دادم، یا این که چون این میهمانی مربوط به او می شود من نبایستی در آن دخالت کنم؟
پاسخ: شما کار درستی انجام داده اید. نباید به فرزند خود اجازه داد تا از جشن تولدش به عنوان ابزاری برای ابراز خودخواهی و خودشیفتگی خود استفاده کند. متأسفانه برخی از والدین اجازه چنین کاری را به فرزندان خود می دهند. جشن تولد یک کودک فرصتی است که او سپاس گزاری، عدم خودخواهی و سخاوتمندی خود را به نمایش بگذارد. شما از دخترتان می خواهید که قلب خود را بازتر کند و نه آن که آن را ببندد. شما کاملاً با دخترتان درست برخورد کرده اید. و از سوی دیگر او موضع کاملاً ناردستی را اتخاذ کرده است. شما برای متقاعد ساختن او تلاش خود را کردید، اما همچنان به حرف خودش چسبیده است. پس شما نیز همچنان بر سر حرف خود باقی بمانید.
پرسش: اخیراً خواهرم و همسرش یک جشن تولد بسیار پرهزینه ای را که شبیه به یک جشن عروسی مجلل بود برای دختر پنج ساله خود گرفتند. اکنون دختر پنج ساله ما اصرار دارد که ما نیز چنین جشن تولدی را برای او بگیریم. نظر شما چیست؟
پاسخ: من در موضوع جشن تولد آدم اُمُلی محسوب می شوم. در روزگاری نه چندان دور جشن تولد امر خاصی محسوب نمی شد. در آن دوران مراسم جشن تولد فقط شامل خوردن یک کیک بود که پس از صرف شام برگزار می شد. در آن شب برخی از اعضای نزدیک فامیل پس از شام در مراسم جشن تولد حاضر می شدند، شعر «تولد تولد تولدت مبارک» را می خواندند، و کیک شان را صرف می کردند و هر کدام هدیه ای ساده به کودک می دادند. اما اینها مربوط به روزگاری می شود که کودکان ادعای ریاست بر خانواده را نداشتند. کودکان آن روزگار بسیار محترمانه تر از غالب کودکان امروزی رفتار می کردند. آنها توقع نداشتند که باید همه چیز بر وفق مراد آنها باشد. بنابراین از همان کودکی به افرادی مؤدب و سپاس گزار تبدیل می شدند. در آن روزگار سادگی یک رسم بود. مردم ویژگی خاص فرزندشان را به رخ دیگران نمی کشیدند و برایش نمی مردند و آنها را غرق در رفاه و تجملات نمی کردند. والدین قدیم می دانستند که ایجاد خودستایی در فرزندشان نه تنها مشکل را حل نمی کند، بلکه خود مشکل آفرین است. اما والدین امروزی تلاش می کنند تا هرچه بیشتر بر خودستایی فرزندشان بیافزایند. حتی با گرفتن یک جشن تولد پنج هزار دلاری برای یک کودک پنج ساله.
لازم به گفتن نیست که من طرفدار یک جشن تولد ساده با حضور افراد خانواده هستم. حتی اگر قرار است کودکان نیز به این جشن دعوت شوند، آن را کوچک و ساده برگزار کنید.
پرسش: خواهر شوهرم زن بسیار جذاب، اجتماعی، باهوش و موفقی است، متأسفانه همین ویژگی ها او را به فردی خودشیفته تبدیل کرده است. تقریباً با هر فردی که گفتگو کند عاقبت حرف را به اینجا می کشاند که خودش چقدر زیبا و باهوش است و اگر با فردی میانه خوبی نداشته باشد، حتماً به این دلیل است که به او حسودی می کند. چندی قبل برخی از نزدیکانم به من گفتند که دختر شش
ساله ام در گفتار و رفتار شبیه عمه اش عمل می کند. و هنگامی که خوب دقت کردم به درستی حرف آنها پی بردم. حال هر وقت که دخترم به گونه خودشیفته و خودخواهانه رفتار می کند، از او می خواهم که عذرخواهی کند. و به او توضیح می دهم که چرا چنین رفتارهایی بد و ناخوشایند است. آیا ممکن است که دخترم این ویژگی های منفی را از طرف پدرش به ارث برده باشد؟ آیا اصلاً درست است که به یک کودک شش ساله بگوییم که فردی خودخواه و بی ملاحظه است؟
پاسخ: نه دختر شما خودشیفتگی را از خانواده پدری اش به ارث نبرده است. بسیار اهمیت دارد که میان شخصیت که با آن به دنیا می آییم و منش که با آن ظرف شخصیت را پُر می سازیم، تمایز قایل شویم. تحقیقات نشان می دهد صفات شخصیتی ممکن است ارثی بوده باشد، اما درباره ی منش این گونه نیست. به طور مثال این حقیقت که خواهر شوهر شما فردی اجتماعی است می تواند ریشه ژنتیک داشته باشد، اما خودشیفتگی او که یک صفت وابسته به منش است نمی تواند ریشه ژنتیک داشته باشد.
شکل دهی منش کودک نیاز به تلفیقی از عشق مقتدرانه و انضباط مقتدرانه دارد. و این کار تا سال ها پس از سن شش سالگی کودک باید تداوم یابد.
اکنون درباره پرسش نخست شما باید بگویم که درست عمل کردید و به همین ترتیب ادامه دهید.
حال پاسخ به پرسش دوم شما: اگر شما به دخترتان گفته اید که «خودخواه و بی ملاحظه» است، حقیقت را گفته اید و نباید آسیبی به روحیه دختر شما وارد سازد. حقیقت گاهی ناراحت کننده است، و حقیقتی از این دست می تواند در عین حال شفادهنده نیز باشد. اگر حقیقت مزبور را به طور خشن و با لحن بدی به او گفته باشید، موضوع فرق می کند. به یاد داشته باشید هنگامی که حقیقتی را بیان می کنید، اگر آن را با لحن آرام بیان کنید، تأثیر آن بسیار بیشتر از زمانی است که آن را با خشم و با لحن بدی بیان می کنید.
پرسش: پسر هفته ساله من ظرفیت باخت را ندارد. هنگامی که او در رقابتی بر همسالانش پیروز می شود، احساس غرور می کند و به خودش می بالد و هنگامی که می بازد، شروع به گریه زاری و کج خلقی می کند. او در خانه نیز همین گونه است. اگر در یک بازی ببازد گریه اش می گیرد و اگر هر یک از ما را در این بازی ببرد تا ساعت ها رجز می خواند، ما را مسخره کرده و خوشحالی می کند. البته همسرم نیز به همین درد دچار است. آیا می توانم تحمل باخت را در فرزندم به وجود بیاورم؟
پاسخ: اگر منظورتان این است که عدم تحمل باخت در فرزندتان ارثی است، من در این باره شک دارم. البته تحقیقات انجام شده روی دوقلوهای یکسان نشان می دهد که برخی صفات شخصیتی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.
شما حق دارید که نگران فرزندان تان باشید. دوستان فرزندتان نمی توانند تا مدت زیادی او را که تاب تحمل باخت را ندارد، تحمل کنند. هنگامی که او بزرگتر شود، به مشکلات اجتماعی بیشتری مواجه خواهد شد. عدم تحمل باخت نشانگر فردی خودخواه است که برای دیگران و تلاش آنها احترام قایل نمی شود. اگر او در هفت سالگی از چنین صفتی رنج می برد، در ده سالگی نیز چنین خواهد بود و این در هنگام بزرگسالی می تواند به معضلی جدی برای او تبدیل شود.
بنابراین باید به شما بگویم که از همین الان شروع کنید و فرصت را از دست ندهید. البته همسرتان نیز باید در این راه در کنار شما باشد. در حقیقت می خواهم جرأت کنم و به شما بگویم که اگر همسرتان در برخورد با بدرفتاری های فرزندتان با شما هم صدا نشود، تلاش های یک سویه شما به جایی نخواهد رسید.
اکنون به یک شیوه ی بسیار مؤثر برای حل این معضل توجه کنید: از این پس هر بار که او در حین بازی به علت برد شروع به مسخره کردن تیم حریف کرد
و یا به علت عقب ماندن از حریف شروع به گریه زاری و کج خلقی کرد، او را فوراً از بازی بیرون بیاورید و به او بگویید حق ادامه بازی را ندارد، مگر آن که از همه شامل مربیان، همبازی ها و بازیکن های تیم رقیب عذرخواهی کند. اگر نپذیرفت او را همان موقع به خانه بیاورید و باقی روز را به اتاقش بفرستید. لازم به گفتن نیست که در این باره بایستی که مربی تیم فرزندتان از عملکرد شما حمایت کند. اما اگر بازی به گونه ای است که نمی توانید فرزندتان را از آن خارج سازید، پس از اتمام بازی او را فوراً به خانه ببرید و برای باقی روز به اتاقش بفرستید. و برای آن که اجازه حضور در رقابت بعدی را داشته باشد، بایستی که به خاطر رفتار ناپسندش از همه دست اندرکاران بازی عذرخواهی کند.
ممکن است شما از خودتان بپرسید: «آیا این کار، او را در مقابل دیگران شرمنده نخواهد کرد؟» دقیقاً همینطور است و منظور ما نیز همین است. پسر شما بایستی که عواقب رفتار ناپسند خودش را به خوبی لمس کند.
همچنین زمانی که پسرتان در خانه، هنگام بازی با هر کدام از شما دست به رفتارهای ناپسند زد، به سرعت او را به اتاقش بفرستید و تا زمانی که یک نامه عذرخواهی خطاب به شما و همسرتان ننویسد، برای باقی روز همان جا خواهد ماند. این نامه عذرخواهی نباید کمتر از یک صفحه معمولی باشد و در آن فرزندتان علاوه بر عذرخواهی باید توضیح دهد که چرا مسخره کردن تیم حریف هنگام برد و کج خلقی بعد از باخت، رفتاری ناخوشایند و ناپسند به شمار می رود.
عذرخواهی موجب غنای روحی می شود و آنچه غنای روحی را به دنبال داشته باشد، به کودکان کمک می کند تا رفتارشان را اصلاح کنند.