ممکن است در خانوادهاى، پدر خانواده از قبول تربیت دینى روى برتافته باشد، و از اجراى دستورات حق شانه خالى کند، به واقعیات علاقه نشان ندهد، و حوصله قبول حقایق الهى را نداشته باشد، فرزندان به عقل رسیده در درجهى اول موظف هستند با زبانى نرم، و اخلاقى خوش آنان را به حقیقت دعوت کنند، و وى را از خزى دنیا و عذاب آخرت برهانند، اگر قبول نکرد خود را در جنب او حفظ کنند، و دامن پاک حیات را به آلودگى او آلوده نکنند.
در این زمینه جوان پاک و مؤمن و مجاهد و عاشقى چون مصعب بن عمیر را که در جنگ احد در سنین جوانى در رکاب رسول حق شهید شد الگو اسوه خود قرار دهند.
پدر و مادر مصعب مشرک بودند، مصعب شدیدا مورد علاقه آنها بود، او از پى فطرت و عقل به پیامبر ایمان آورد، و به دستور رسول الهى قبل از اینکه مسئلهى هجرت پیامبر پیش بیاید براى تبلیغ دین بنابر درخواست مردم مدینه به آن شهر
رفت، زمینه دیندار شدن بسیارى از مردم را او فراهم کرد، مدینه براى هجرت پیامبر و گسترش اسلام با زحمات او آماده شد، نبىاکرم به مدینه آمد، روزى مصعب را با پیراهنى از پوست دباغى نشده گوسپند دیدند رو به اصحاب کردند و به مصعب اشاره نمودند و فرمودند:
انظروا الى رجل قد نور الله قلبه و لقد رأیته و هو بین ابویه، یغذیانه باطیب الاطعمة و الین اللباس فدعاه حب الله و رسوله الى ما ترون(1)
به مردى نظر کنید که خداوند دلش را روشن کرده، من او را در کنار پدر و مادرش در مکه دیدم، که بهترین غذا و نرمترین لباس را برایش آماده مىکردند، ولى عشق خدا و رسول خدا او را به این شکل زندگى که مىبینید کشید.
جوانانى که پدران شما جداى از معنویت زندگى مىکنند، و نمىخواهند شما اهل معنى، متدین به دین، متخلق به اخلاق باشید، همه همت آنان این است که یا در علوم مادى به جائى برسید یا در به چنگ آوردن مال دنیا، با آنان برخورد نیک داشته باشید، جنگ و دعوا نکنید، که درگیرى با آنان خلاف خدا و رسول خدا است، فقط از آنان رنگ نگیرید، و خدا و پیامبر و امامان و قیامت را، در کنار دعوت باطل و پوچ آنان از دست ندهید، در این زمینه جوانى پاک، مؤمن، عابد، مجاهد، بزرگوارى چون محمد بن ابوبکر را ملاک خود قرار دهید، و همچون او که با عشق على و عمل به قرآن و سنت پیامبر زیست و عاقبت هم جان شیرین در راه حق و استقرار دین الهى در باخت با عشق خدا و انبیاء و امامان زندگى کنید، و اعمال و رفتار و اخلاق خود را هماهنگ با مسائل الهى نمائید.
1) میزان الحکمه، ج 10، ص 232.