سن: شش سال و نیم: جنس: دختر: وضعیت آموزشی: آمادگی و مهد کودک رفته
– آیا مرد باید دزدی کنه؟ دزدی او درست بوده؟
– نه، نه.
– خوب پسر چه جوری غذا برای زنش بیاره؟
– خوب می رفته یک شهر دیگه.
– کسی نبوده که از زنش مراقبت کنه، حالا چی؟
– زنش را با خودش می برد.
– زنش نمی توانست از جاش تکون بخوره، مریض بود.
– (کمی فکر) از خدا کمک می گرفت؛ حتما خدا کمکش می کرد.
– خدا چه جوری کمکش کنه؟
– این سؤال دیگه خیلی سخته، من نمی دونم.
– خوب حالا پس بره دزدی کنه؟
– نه.
– خوب آخرش زنش می میره! مرضیه گفت: بچه هاش گناه دارن بی مادر می شن. (استدلال مخالف)
– مگه بچه هم داشته؟ چندتا؟
– آره بچه هم داشته؛ فرض کن دو تا.
– می گذاشته بچه هاش از زنش نگهداری کنن و خودش می رفت به شهر.
– بچه هاش کوچولو بودن، نمی تونستند نگهداری کنن و تازه من گفتم پول نداشته به شهر بره.
– نمی دونم، ولی نباید دزدی کنه، آخه کار بدیه.
– اگه آدم ناچار باشه چی؟
– چیزی توی خونه اش نداشته؟ زنش طلا، لباس نداشته؟ لباس و طلا را بفروشه پول به دست بیاره غذا بخره.
– نه، خواربارفروش فقط پول می خواسته. جایی هم نبوده که لباس خودش رو بفروشه؟
– خوب می تونه دزدی کنه، باید دزدی کنه، بعد از خدا بخواد که اونو ببخشه.
سن: 5 / 9 سال: دختر: کلاس: سوم دبستان
– درسته که دزدی کنه؟
– آره، چون که مجبوره.
– خوب زنش بمیره چی می شه؟
– اگر زنش بمیره، دیگه زنش نیست که براش غذا درست کنه.
– بچه داشته یا نه؟
– فرض کن دو تا بچه داشته.
– خوب بچه هاش دیگه مادر ندارن.
– خوب دزدی بکنه؟
– دزدی گناهه، ولی باید دزدی بکنه.
– مرضیه می گفت بره یک شهر دیگه غذا بیاره. (آزمون مخالف)
– آخه ممکنه تا اون موقع زنش بمیره.
– یک کار دیگه می تونه: چاه بکنه آب دربیاره، به زمین بده تا زمین محصول بده.
– خوب آخه خشکسالی است و چاه هم آب نداره.
– خوب همان دزدی را بکنه، بعدا که بارون اومد و محصول دار شد، قرضش رو به خواربار فروش بده.
سن: 8 سال: کلاس: چهارم دبستان
– آیا از خواربارفروش باید دزدی بکنه یا نکنه؟
– نه، دزدی نکنه.
– خوب، چرا دزدی نکنه ممکنه زنش بمیره؟
– نه، نباید دزدی کنه حتی از روی ناچاری.
– خوب پس باید چکار کنه؟
– باید بره قرض بگیره.
– هیچ کس توی ده غذا نداره، فقط خواربار فروش داره اون هم که قرض نمی ده. حالا چی؟
– بره یک ده دیگه قرض بگیره.
– شاید وقت نباشه که بره یک ده دیگه قرض بگیره؟
– ولی نباید دزدی کنه.
– اون وقت مادر بچه ها و همسر اون آقا می میره؟
– نه، نه، نمی میره بچه هاش گناه دارن.
– پس چکار کنه؟
– بره التماس کنه شاید بهش بده.
– خواربار فروش به التماس او توجه نمی کنه؟
– بره هر چی داره بفروشه به خواربار فروش بده تا غذا بگیره.
– خواربار فروش لباس و غیره نمی خواد، فقط پول می خواد. حالا چکار کنه؟
– خوب دزدی کنه، بعد هم از خدا معذرت بخواد.
آزمودنی دیگر:
سن: شش سال و نیم: کلاس اول دبستان
– آیا دزدی او درست بوده؟
– نه، نباید دزدی کنه.
– اگر دزدی نکنه شاید زنش بمیره؟
– خوب می رفته یک شهر دیگه.
– نمی تونه، زنش مریض بوده، شاید در راه مسئله ای پیش می اومد؟
– خوب، یکی رو بیاره پیش زنش که ازش مواظبت کنه، خودش بره یک شهر دیگه غذا بیاره.
– اگر کسی نبود که از زنش مواظبت کنه یا اینکه فرصت خیلی کم بود، چی؟
– خوب زنش رو با خودش ببره.
– زنش مریضه، نمی تونه از جاش تکون بخوره.
– خوب زنش می میره، درسته بمیره؟
– نمی دونم، آیا بچه هم داره؟ چند تا؟
– شاید بچه ها کوچولو بودند و نمی تونستن ازمادر نگهداری کنن.
– نمی دونم، آخه کار بدیه آدم دزدی کنه.
آزمودنی دیگر:
سن: 13 سال: میزان تحصیلات: دوم راهنمایی: جنسیت: مؤنث
– نباید دزدی می کرد، کار زشتیه.
– مجبور بود، چون همسرش در حال مرگ بود و راهی نداشت.
– باید از مغازه دار خواهش می کرد و با التماس از اون کمک می خواست.
– بارها این کار رو کرد ولی جوابی نشنید.
– پس دزدی اشکال نداره. چون جون همسرش در خطر بود. خلاصه اون انسانه.
– با توجه به اینکه دزدی کار درستی نیست، چه جوری می شه کار پیرمرد رو توجیه کرد؟
– دزدی کنه بعدا بره سر کار، پول مغازه دار رو بپردازه.
– وقتی قحطی باشه، زمینه ی کار هم فراهم نیست. وقتی کار نباشه، پول هم نیست.
– بره خارج از شهر کار کنه، شهری که قحطی نباشه.
– یه پیرمرد که توان نداره، چه جوری می تونه بره کار کنه؟
– با دعا از خدا بخواد که کمکش کنه.
– مگر نه اینکه از تو حرکت از خدا برکت؟ چه جوری می شه توجیه کرد. خلاصه پیرمرد باید یه حرکتی داشته باشه، با نشستن و دعا کردن که چیزی درست نمی شه، نه؟
– البته دزدی از نظر اخلاقی کار زشتیه ولی چون جون یک انسان در خطره باید دزدی کنه و هیچ راهی هم نداره.
سن: 10 سال: میزان تحصیلات: چهارم ابتدایی: جنسیت: پسر
– باید دزدی کنه. چون اگر دزدی نکنه، همسرش می میره. وقتی از قحطی دراومدن بره کار کنه و پولی روکه برداشته به صاحبش برگردونه.
– با توجه به اینکه دزدی کار خیلی بدیه نظر شما چیه؟
– زندگی همسرش مهمه یا دزدی؟ مجبوره باید دزدی کنه، تا همسرش زنده بمونه.
– گفتی: بعد از اینکه از قحطی دراومد بره پول صاحب مغازه رو پس بده؛ اگر کار پیدا نکنه چه جوری پولو برگردونه؟
– خلاصه یه روز قحطی تموم می شه و اون پیرمرد می ره سر کار؛ مثلا بره یه شهر دیگه کار کنه.
– پیرمرد جون نداره، توان نداره، چه جوری بره کار کنه؟
– اگه جون نداره بره کار کنه، چطور جون داره بره دزدی کنه؟
– دزدی کردن کاری نداره، احتیاج به توان و انرژی نداره.
– یعنی توی زندگیش هیچی نداره، بچه هاش برند کمکش کنن.
– وقتی جایی قحطی باشه، هیچ پولی ندارن که بخوان به کسی بدن یا کسی رو کمک کنن.
– حتی مردم یه کاری هم ندارن به پیرمرد بدن که نره یه روستای دیگه کار کنه.
– مگه مردم کافرند به کسی که داره می میره کمک نکنن؟
– مردم ندارن که بخوان کمک کنن.
– پس باید دزدی کنه چون باید زنش رو از مردن نجات بده.
سن: 9 سال: میزان تحصیلات: دوم ابتدایی: جنسیت: مؤنث
– دزدی کار بدیه.
– زن از بیماری و گرسنگی در حال مردن بود.
– باید بره کار کنه تا پول بیاره.
– وقتی قحطی باشه، پولی نیست که بخواد بره کار کنه، هیچ کس تو روستا پول نداره. اگر داشتن که قحطی نمی شد.
– باید بره از مغازه دار خواهش کنه.
– بارها پیش مغازه دار رفت ولی اون چیزی به پیرمرد نداد.
– پیرمرد از خونه اش چیزی برداره ببره بفروشه.
– کسی پول نداره تا از پیرمرد چیزی بخره.
– ببره به مغازه دار بفروشه اون که پول داره.
– پیرمرد فقیر بود و چیز به درد بخوری که قابل فروش باشه نداشت.
– خونه که داشت، می خواست خونه اش رو بفروشه.
– توی روستا همه خونه دارن و تازه برای آینده ی بچه هاش باید خونه رو نگه می داشت.
– خلاصه، نباید دزدی کنه چون کار خیلی بدیه.
سن: 14 سال: کلاس: اول نظری: جنسیت: مؤنث
– خیر در هر صورت مرد می تونست کاری، حتی در دهات دیگه، پیدا کنه و دست به این عمل زشت نزنه و در هیچ مورد نمی تونه خودش رو تبرئه کنه. چون این عمل زشت موجب تنبلی و عادت کردن فرد به این کار می شه. پس کارش به هیچ وجه منطقی نبوده و اون مجرمه و باید به سزای عملش برسه.