1- تربیت درونی در مرحله ی نخستین به «رشد متمایز» فرد از دیگری و دیگران توجه دارد. تنها در این تمایز یافتگی است که شخصیت نامتعین و ویژگی بارز فرد نسبت به دیگران آشکار می شود. حال آن که در تربیت بیرونی
سعی در شبیه سازی، تقلید و همسان سازی افراد با یکدیگر است.
وظیفه ی اصلی معلم و مربی در این نوع تربیت این است که به فرد کمک کند که خودآگاهی و جان آگاهی لازم را در مورد «خود» کشف کند و تجربیات خویشتن را در خلال زندگی خویش «بازیابی«، «بازسازی» و «بازپروری» کند. زیرا مفهوم تحول روانی و عمق بخشیدن به بصیرت و معرفت درونی در این است که فرد خود را لحظه به لحظه بیابد و بسازد. بدون تردید، لازمه ی ایجاد چنین لحظاتی، این است که فرصت بازگشت به خویشتن را در اختیار داشته باشد تا هم درباره ی نوع شخصیت فعلی و قبلی خود فکر کند و هم خود را با تجربیاتی که کشف کرده است رو به رو سازد و نتایج و آثار آن را شخصاً در تحول خویش به کار ببرد.
2- در تربیت درونی، اصل بر همکاری، تمایل، تعامل و ارتباط دو جانبه بین مربی و متون است. این ارتباط با اشتیاق و «اختیار درونی» همراه است، نه اجبار و تحمیل و القای یک سویه ی بیرونی. از این رو، تربیت واقعی در یک تفاهم و توافق دو جانبه حاصل می شود و سهم اثرگذاری و تأثیرپذیری مربی و متربی در یک میدان سیال و متغیر لحظه به لحظه تغییر می یابد. در حالی ه در تربیت بیرونی، متربی همچون موم در دست مربی شکل پذیر و فعل پذیر می گردد و ارتباط بین آن دو یک جانبه و مکانیکی است.
در تربیت درونی، فرآیند تعلیم و تربیت وابسته به «انگیزه ی درونی» و اشتیاق به تغییر است و نه به فشار و تهدید خارجی. زیرا با اجبار کسی را تحت راهنمایی قرار دادن یا به تغییر خلق و منش واداشتن، نه تنها حاصلی را به بار نمی آورد، بلکه سبب پیدایش تضاد ورزی و مقاومت نیز می شود. همین مقاومت منفی بزرگ ترین مانع رشد و تحول فرد در فرآیند تعلیم و تربیت محسوب می شود.
3- در فرایند تربیت درونی هر فرد باید حداکثر فرصت و زمینه را برای انتخاب هدف های خود در زندگی و انتخاب وسایل نیل به آن را در اختیار داشته باشد. چرا که اساس تصمیم گیری درست و قضاوت آگاهانه وجود آزادی تفکر و استقلال فرد است و این امر مستلزم قدرتی است که فرد بتواند از طریق آن «خود» را در «خود» بیابد. در چنین وضعیتی است که خودآموزی، خودکفایی و خودرهبری در تعلیم و تربیت فعال پدید می آید و احساس مسئولیت و کنترل خودانگیخته در فرد تقویت می گردد.
4- در جریان تربیت درونی، وظیفه معلم و مربی مقدم بر هر چیز این است که دانش آموز را یک «کل» و یک شخصیت واحد و یک پارچه بنگرد و از تجزیه مکانیکی و تک بعد نگری به ابعاد وجود او اجتناب ورزد.
5- در تربیت درونی، مربی می کوشد با فراهم ساختن شرایط مناسب، تدبیری بیندیشد تا عشق به حقیقت در متربی ایجاد شود. در این صورت دانش آموز علم و معرفت را به خودی خود دوست خواهد داشت و اگر ارائه حقایق قبل از عشق به حقیقت انجام گیرد، نه تنها پیام های تربیتی، درونی نمی شود، احتمالاً سبب بیزاری و نفرت نیز می گردد.
6- در فرآیند تعلیم و تربیت درونی، پرورش «عقل عملی» مقدم بر «نظری» است و کشف شیوه های زندگی شخصی مهم تر از تقلید از زندگی دیگران است. مهارت های ارتباطی (خواندن، نوشتن، سخن گفتن و شنیدن) نیز مقدم بر پیشرفت درسی و محفوظات مدرسه ای است و قوی ساختن مغز به همراه تونایی دست ها میسر است.
7- در جریان تربیت درونی، نوع و روش و محتوای تربیت از شرایط زمان و مکان و موقعیت های منحصر به فرد متأثر می شود. زیرا نیازهای روانی و اجتماعی فرد، بر حسب تغییر زمان و مکان و پدیدآیی موقعیت های خاصی به
طور دائم در حال دگرگونی و تحول است و تربیت فعال و درونی بر اساس این واقعیت های سیال و متغیر بنا می گردد. بنابراین، در این فرایند، شیوه های تربیتی منحصر به فرد، تکثیر ناپذیر و تقلید ناپذیر است.
8- در تربیت درونی، باید به فرد فرصت داد تا از روی هوشمندی و بصیرت درونی به این سؤال پاسخ دهد که از کجا آمده است، به کجا می رود و رسالت او در این جهان گذرا چیست؟ او در پاسخ به این سؤال هاست که انسانیت خویش را کشف می کند و به فطرت خویش باز می گردد.
9- در تربیت درونی، باز ساخت «انسان طبیعی» در وجود «انسان اجتماعی» تحقق می یابد و «خود پروری» از طریق «دیگر پروری» صورت می گیرد. این باز ساخت و پرورش، واجد دو رکن اساسی است. اول بازسازی فرد و دوم بازسازی جامعه و این دو در یک تعامل و فرایند دو جانبه قابل تحقق است.
10- در تربیت درونی، عزت نفس و اعتماد به خود با اتکال به قدرت حضرت حق تحقق می پذیرد و از آثار تربیت دینی محسوب می شود. زیرا تربیت دینی با این معنا، یعنی غنی کردن خویشتن، غنی بودن خویشتن و ابراز بی نیازی به آن چه فرد را در سیطره ی قید و بند و بندگی می کشاند و بی اعتنایی به همه ی داشتن هایی که امکان آزادی، خلاقیت و آزادگی را از فرد می گیرد.
11- در تربیت درونی، ایمان و اعتقاد دینی یک امر اکتشافی و اشراقی و شهودی است و نه صرفاً اکتسابی و استدلالی و ذهنی.
بر حسب حدیث «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق» خداوند تجلیات بی نهایت و بی کران خود را به هر کس به گونه ای متفاوت نشان می دهد.
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزاردیده تماشا کنم تو را
12- ماهیت و چیستی تربیت از دیدگاه تربیت درونی، یک کشش و واکنش مکانیکی و شیمیایی بین مربی و متربی نیست، بلکه بیشتر شبیه خلق یک تصویر یا نقاشی یا ساختن یک قطعه موسیقی است که اجزا و عناصر آن در خلال تعامل میان دو قطب سیال مربی و متربی پدید می آید.
13- در تربیت درونی، هدف از تعلیم، ارائه «معلوم» ها نیست؛ بلکه طرح «مجهول» هاست. «ارائه» حقایق نیست، بلکه ایجاد زمینه برای «جستجوی» حقایق است. «اندیشه آموزی» نیست، بلکه فراهم ساختن شرایط برای «اندیشه ورزی» است. نشان دادن زیبایی نیست، بلکه پرورش عشق به زیبایی است.
14- در تربیت درونی، هدف یادگیری، بیرون آوردن فکر از بن بست ها و محدودیت هاست. هدف، تحریک کنجکاوی و تقویت میل به دانستن است. کنجکاوی درونی، طبیعی ترین، در دسترس ترین و قوی ترین بستر برای رشد و تحول فرد محسوب می گردد. اغلب مقاصد آموزشی و تربیتی را می توان در انگیزه ی کنجکاوی جستجو کرد. عشق به زندگی، معنا بخشی به هستی و طبیعت پیرامون، تعقل و خردورزی، معرفت و بصیرت درونی، نقش دینی و الهی نیز به خود می گیرد. زیرا بر اساس آموزه های دینی تفکر نوعی عبادت است و بهترین عبادت، اندیشه ورزی است. چرا که برای شناسایی «خیر» باید از طریق تفکر شخصی به آن دست یافت و حد اعلای تربیت کشف علم درونی است.
15- در تربیت درونی هدایت از طریق «قلب» صورت می گیرد و نه ذهن. زیرا قلب -مرکز عواطف، احساسات و انفعالات فرد- تحت تأثیر عمیق ترین و هیجان انگیزترین جلوه های تربیت قرار می گیرد. در «قلب» است که تمایل به تغییر و عشق به زیبایی و دوست داشتن حقیقت و حس کمال جویی ریشه
می گیرد. بنابراین، تربیت چیزی نیست که از بیرون به فرد اضافه شود، بلکه نتیجه ی کوشش ها و جوشش ها و خودکاوی های هدایت شده ی فرد به سوی رشد و تعالی است. در عین حال که پیام ها و تحرک های بیرونی به منزله ی عوامل تحریک کننده ی نیازهای درونی است، سخن گفتن از تربیت بیرونی، بدون توجه به پذیرش درونی و تمایل قلبی، بی معناست.
16- در تربیت درونی، اهمیت این که دانش آموز چیزی را با اکراه یاد نگیرد، بیشتر از اهمیت دانشی است که باید بیاموزد. در این نوع تربیت، منظور این نیست که علوم را به کودک بیاموزیم؛ بلکه باید ذوق علوم را در دانش آموز تولید کنیم. در واقع، کودک نباید علوم را بیاموزد؛ بلکه باید آن را کشف کند.
17- در تربیت درونی همه چیز از کانون نیاز و تحریک نیاز درونی شروع می شود و تا نیاز به کمال ایجاد نشود هیچ پیامی درونی نمی شود.
18- در تربیت درونی، روند تحول به صورت خطی، افزایشی و تراکمی نیست، بلکه در پاره ای از موارد این روند جنبه ی کاهشی و زیگزاکی دارد و چه بسا این کاهش ها و نوسان ها مقدمه و محرکی برای فزون جویی های بیشتر باشد.
19- در تربیت درونی، تربیت یک امر تعاونی بین مربی و متربی است تا متربی خود را کشف کند و کار مربی مراقبت از این تحول اکتشافی در درون فرد است تا فرد خود شخصاً تمامیت خویش را تحقق بخشد.
20- تربیت در دیدگاه تربیت درونی، یک فرآیند است، نه نتیجه؛ یک «سفر» است، نه «مقصد«؛ یک «راه» است، نه «ایستگاه«؛ «تلاش» است نه «محصول«.
21- در تربیت درونی، غایت آموزش و پرورش تولید لحظات جذبه در درون فرد است تا میل او به دانستن افزایش یابد، تا اشتهای او به یادگیری بیشتر گردد و کنجکاوی او عمیق تر شود.
22- تربیت درونی، حد فاصل بین تربیت کردن و تربیت شدن است! به عبارتی، حد فاصل بین شکوفا شدن و شکوفا کردن استعداد است. یعنی دخالت مربی و متربی در یک تعامل پویا برای شکل دهی و شکل گیری امر تربیت تنظیم می گردد.
23- در تربیت درونی، هدف تربیت، رام کردن، اهلی کردن و دست آموز کردن متربی نیست، بلکه آزاد کردن او از عوامل رام کننده و محدود کننده است تا به حیات طیبه و زندگی وارسته از قید و بندهای نفسانی دست یابد.