اجازه برای رو به رو شدن با احساسات برای والدینی که می هراسند مبادا کنترل خود را در هیجان های منفی از جمله خشم، ناراحتی و ترس از دست بدهند، مسأله ای با اهمیت است. چنین والدینی از اقرار به خشم و به ویژه به ترس اجتناب می کنند تا مبادا نتوانند خود را مهار کنند. گاهی هراس آنان به دلیل ترس از ناراحت کردن و راندن فرزندان از خود یا تقلید شیوه هیجانی آنان از سوی فرزندان و از دست دادن کنترل خودشان است. چنین والدینی می ترسند که مبادا به فرزندشان آسیب روانی یا جسمانی وارد کنند.
در پژوهش های معمولا والدینی که احساس می کردند نمی توانند هیجان خود را مهار کنند، یک یا چند ویژگی که در زیر عنوان شده را از خود نشان می دادند:
– به طور پی در پی هیجان هایی چون (خشم، ناراحتی یا ترس) را داشتند.
– باور دارند این هیجان ها را بسیار شدید احساس می کنند.
– پس از تجربه احساسات شدید به سختی می توانستند این احساس ها را آرام کنند.
– وقتی هیجان زده می شدند به هم می ریختند و در تمرکز کردن دچار مشکل می شدند.
– از شیوه رفتاری خود هنگام هیجان زده شدن بیزار هستند.
– همیشه نسبت به احساس های خود حالت دفاعی دارند.
– شیوه عملکردشان با آرامش است (خونسرد، درک کننده، همدل(، اما ظاهری است.
– باور دارند این احساس ها مخرب و حتی غیر اخلاقی هستند.
– احساس می کنند در رابطه با هیجان ها نیاز به یاری دارند.
ممکن است چنین والدینی تلاش کنند ترس از، دست دادن کنترل را با «ابر والد بودن(1)» جبران کنند، به عبارتی هیجان های خود را از فرزندانشان پنهان کنند. (با
این وجود، گاهی چنین والدینی نیز وقتی احساس می کنند فرزندانشان شاهد لحظه های هیجانی در آنان بوده اند، خشم شدیدی را نسبت به همسرشان نشان می دهند(. چنین والدینی با تلاش برای پنهان کردن خشم خود معمولا لحظه های هیجانی با فرزندان را نادیده می گیرند یا آنها را انکار می کنند. پیامد معکوس، این خواهد بود که والدین با پنهان کردن هیجان های خود جوانانی تربیت می کنند که حتی کمترین توانایی برای رویارویی با هیجان های منفی را ندارند، اما اگر والدین ابراز احساسات به شیوه مطلوب را آموخته بودند چنین پیامدی رخ نمی داد. زیرا چنین کودکانی با فاصله هیجانی از والدین خود بزرگ می شوند و بنابراین، برای یادگیری رویارویی با مشکلات هیجانی به شیوه اثربخش، یک الگو کمتر دارند.
یک نمونه سوفیا است. زنی که در گروه های پدری و مادری با او آشنا شدم. والدینی الکلی او را بزرگ کرده بودند، از عزت نفس پایین رنج می برد، مشکلی که اکثر افرادی که در این شرایط بزرگ می شوند با آن رو به رو هستند. سوفیا زنی به شدت مذهبی بود و به تدریج باور کرد که تربیت و والد خوب بودن به معنی مرگ در راه ایمان و عقیده و مهربان بی پروا است. با این وجود، انکار خود همیشگی در او معمولا باعث می شد با احساس هایی چون رنجش، ناتوانی و شکست دست و پنجه نرم کند. او تلاش می کرد هرگاه با چنین احساس هایی رو به رو می شود آنها را پس بزند و خودش را به دلیل خودخواه بودن سرزنش کند. اما نمی توانست احساس «خودخواه بودن» را کاملا بروز دهد. او گاهی تحت شرایط تنش زا»از کوره در می رفت» و نسبت به فرزندانش رفتار خشونت آمیز نشان می داد و آنان را به شیوه ای غیر منطقی تنبیه می کرد، او می گوید: «می دانم خشمم تأثیر نامطلوبی بر آنها می گذارد اما نمی دانم چطور خودم را کنترل کنم- مثل اینکه دو شخصیت متفاوت داشته باشم- مهربان و بدجنس- و هیچ کنترلی بر تغییر ناگهانی خودم ندارم.»
او همچنان نمی توانست خودش را کنترل کند تا اینکه پسرش به دلیل خشم در مدرسه با مشکل رو به رو شد و سوفیا به مشاور مراجعه کرد. از آن زمان او دریافت که چگونه نگرشش نسبت به هیجان برای فرزندانش آسیب زا بوده است. او با انکار همیشگی احساساتش نمی توانست الگوی مناسبی برای فرزندانش باشد تا بتوانند
با هیجان های منفی خود که بروز آنها در زندگی خانوادگی امری طبیعی است، رو به رو شوند- احساس هایی چون خشم، رنجش و حسادت. اما هنوز تغییر شیوه اش برای او ساده نیست، اما باید بر افکار و احساساتی که قبلا «خودخواهی» یا «خودشیفتگی«- و حتی «گناه آمیز» می پنداشت آگاهانه تمرکز کند. با انجام چنین کاری او اکنون می تواند پیش از آنکه نیازهایش او را تحت تأثیر قرار دهند و از کوره در برود، آنها را مهار کند. همچنین او به تدریج دریافت چگونه رو به رو شدن با احساسات منفی خودش، می تواند او را در راهنمای بهتر بودن برای فرزندانش یاری کند، به ویژه وقتی آنها خشمگین، غمگین یا ترسان هستند. او می گوید: «این شیوه مانند توصیه های ایمنی است که در هواپیما آموزش داده می شود. شما باید پیش از یاری فرزندتان نخست ماسک اکسیژن را به صورت خودتان بزنید.«
والدینی که می ترسند از کوره در بروند چه باید بکنند تا احساس توانایی بیشتری در همدلی هیجانی با فرزندان خود داشته باشند؟ نخست، به یاد داشته باشید که اگر رفتار فرزندتان شما را خشمگین می کند، ابراز چنین احساسی امری طبیعی است. نکته مهم و اصلی، ابراز کردن احساس تان به شیوه ای است که برای رابطه بین شما و فرزندتان آسیب زا نباشد. با چنین کاری، شما دو مسأله به او نشان می دهید:
(1) احساسات شدید را می توان ابراز و مدیریت کرد، و (2) رفتار فرزندتان برای شما واقعا اهمیت دارد. بیان خشم می تواند شیوه ای برای نشان دادن احساسات و صمیمیت باشد به شرط اینکه به شیوه ای احترام آمیز ارتباط برقرار کنید. پژوهش های ما نشان می دهند بهتر است از بیان جملات طعنه آمیز، تحقیر کننده و مسخره کننده در مورد فرزندانتان بپرهیزید، همه این شیوه ها با عزت نفس پایین در کودکان ارتباط دارند. همچنین بهتر است به جای تمرکز بر شخصیت فرزندتان، به رفتار او بپردازید. جملات خود را به شیوه ای عینی و مشخص بیان کنید و به فرزندتان بگویید رفتار او چه تأثیری بر شما می گذارد.
افزون بر این، بهتر است از سطوح مختلف محرک های هیجانی در خود، آگاه باشید. اگر احساس کردید خشمگین هستید، اما می توانید به صحبت منطقی با فرزندتان ادامه دهید، و تا حدی او را درک کنید در این صورت به گفتگو ادامه دهید.
به فرزندتان بگویید چه چیزی در ذهن شما می گذرد، به پاسخ او گوش دهید، و به گفتگو ادامه دهید. از سوی دیگر، اگر دریافتید به قدری خشمگین هستید که نمی توانید درست فکر کنید، صحنه را ترک کنید و هرگاه احساس کردید آرام شده اید دوباره باز گردید. همچنین اگر والدین احساس کنند ممکن است رفتاری از آنان سربزند یا صحبتی بکنند که برای رابطه آنان با فرزندشان آسیب زا است (برای مثال کتک زدن یا توهین کردن) بهتر است عقب نشینی کنند. به هیچ عنوان نباید کتک زد، تحقیر کرد، تهدید کرد، و جمله های تحقیر آمیز به کار برد. (برای اطلاعات بیشتر در مورد کتک زدن به صفحه ی 103 مراجعه کنید(. والدین به جای کتک زدن و گفتن واژه های آزار دهنده به فرزندان باید نفسی تازه کنند و به فرزندشان قول بدهند وقتی آرام شدند برای ادامه گفتگو باز خواهند گشت.
اگر احساس کردید که ممکن است به فرزندتان آسیب جسمی یا روانی وارد کنید، باید به دنبال مشاوره حرفه ای بروید. برای این امر می توانید از مراکز مراقبت های بهداشتی یا خطوط تلفنی مشاور در بحران کمک بگیرید تا شما را به مراکز مربوط راهنمایی کنند.
و بالاخره والدینی که می ترسند از کوره در بروند باید قدرت التیام بخش بخشش را همیشه به خاطر بسپارند. همه والدین گاهگاهی مرتکب اشتباه می شوند، از دست فرزندان خود خشمگین می شوند و از کوره درمی روند، چیزی می گویند یا کاری انجام می دهند که بعدا از آن پشیمان می شوند، کودکان از حدود چهار سالگی مفهوم «ببخشید» را درک می کنند. بنابراین فرصت را از دست ندهید و وقتی پشیمان هستید سعی کنید که رابطه را دوباره بهبود ببخشید. به فرزندتان بگویید در آن لحظه چه احساسی داشتید. این شیوه می تواند الگویی مثبت برای فرزندتان باشد تا شیوه ی پرداختن به احساس پشیمانی را بیاموزد. به علاوه، شاید فرزندتان نیز بتواند راه حل هایی به شما ارائه دهد تا هر دو بتوانید در آینده از ناسازگاری، ناراحتی و سوء تفاهم بیشتر پیشگیری کنید.
همچنین به یاد داشته باشید که عموما کودکان به شدت نیازمند صمیمیت و رابطه گرم والدین خود هستند، و بسیار علاقمند هستند تا رابطه خود را با آنان بهبود
ببخشند. آنان فرصت های دوباره بسیاری را به والدین خود می دهند. همچنین به یاد داشته باشید چنین بخششی رابطه ای دوسویه است. این شیوه بیشترین تأثیر را در خانواده هایی دارد که به فرزندان خود اجازه می دهند گاهی بدخلقی کنند، جایی که والدین فرزندان خود را بارویی باز نیز می بخشند.
از آنجا که ایجاد خودآگاهی هیجانی فرایندی مادام العمر است، والدین می توانند پیامدهای مثبت نگرش جدید خود را در همان لحظه مشاهده کنند. مادری که بالاخره به خودش اجازه خشمگین شدن را می دهد در بهترین وضعیت است که به پسرش اجازه دهد همین احساس را داشته باشد. وقتی پدری ناراحتی خودش را بازگو کند، توانایی بیشتری در گوش دادن به ناراحتی دختر یا پسرش دارد.
1) Super- Parents.