جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

وظیفه‏ى پدر و مادر در تأدیب فرزندان

زمان مطالعه: 12 دقیقه

بحث ما درباره‏ى این است که لازم مى‏باشد پدر و مادر بچه‏هاى خود را ادب کنند، آداب و رسوم اجتماعى را به آنها یاد دهند، این بحث، بحثى است مفید، تقاضا دارم توجه بیشترى همه، مخصوصاً مادرها به این بحث بفرمایند. قبل از اینکه وارد بحث شوم این نکته را هم توجه بدهم. گرچه بحث راجع به تربیت کودک است، یا جوان و نوجوان، اما بحث مال خود ما هم هست، اما باید در جامعه مؤدب باشیم، خود ما لازم است آداب و رسوم اجتماعى را مراعات کنیم تا بتوانیم فرزندان را به آداب و رسوم اجتماعى آشنا سازیم.

در روایات فراوانى، تربیت و تأدیب کودک، نوجوان، جوان از حقوق شمرده شده است، در روایاتى مى‏خوانیم، قال رسول الله (ص(: «حق الولد على الوالد أن یحسن اسمه و یحسن أدبه«(1) از حقوقى که اولاد بر پدر و مادر دارد این است که باید پدر و مادر به اولاد خود ادب یاد بدهند و اسم نیکوئى براى او انتخاب کنند.

امام سجاد (ع) مى‏فرماید: «انک مسئول عما ولیته به من حسن الأدب«:(2) شما مسئولید بچه‏ى خود را مؤدب بار بیاورى. و در جاى دیگر امیرمؤمنان على (ع) مى‏فرماید: «لامیراث کالأدب«(3) هیچ ارثى از طرف پدر و مادر براى فرزند بهتر از ادب نیست، اگر یک خانه‏اى، مغازه‏اى براى او بگذارى،

امیرالمؤمنین مى‏فرماید، ادب از این خانه براى او بهتر است، و خلاصه اینکه پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «اکرموا اولادکم و احسنوا ادابکم یغفرلکم«(4) بچه‏هایتان را گرامى بدارید، احترام بچه‏هایتان را نگاه دارید و ادب هم به آنها بیاموزید و خوب هم بیاموزید، و آنها را مؤدب بار بیاورید.

بنابراین از نظر روایات اهل بیت، ادب نمودن فرزند کارى است لازم. معناى ادب با فصاحت و بلاغت یک معنا دارد، ما در ادبیات یک علمى داریم به نام فصاحت و بلاغت، معناى فصاحت یعنى خوب گفتن، یا خوب عمل کردن و معناى بلاغت یعنى به جا گفتن، یا به جا عمل کردن، به این مى‏گویند: فصاحت و بلاغت، معناى ادب همین است. یک بچه مؤدب است یعنى به جا مى‏گوید، خوب هم مى‏گوید، بجا کار مى‏کند، بیجا کار نمى‏کند و علاوه بر اینکه به جا کار مى‏کند خوب هم کار مى‏کند، اگر شما در زندگیتان بجا کار کردید، نه بیجا، به جا گفتید، نه بیجا به شما مى‏گویند ادب دارید. از نظر علم مى‏گویند فصاحت و بلاغت دارد و ما باید کارى کنیم که بچه‏هایمان خوب بگویند، خوب صحبت کنند و به جا صحبت کنند، باید یک کارى کنیم بچه‏هایمان به جا عمل کنند، بیجا عمل نکنند کارهایشان کارهاى بیجا نباشد و این کار یعنى ادب کردن بچه کارى است مشکل، اما کارى است بسیار لازم، ادب دو قسم است:

یک قسمت مربوط به گفتار است، یک قسمت مربوط به کردار، ادب در کردار را انشاء الله فردا درباره‏اش صحبت مى‏کنم.

بحث امروز ما ادب در گفتار است، خوب گفتن و به جا گفتن.

بچه‏هاى ما باید خوب بگویند و به جا هم بگویند، خود ما هم باید خوب بگوئیم و به جا بگوییم، این خوب گفتن و به جا گفتن گاهى مربوط به دین است، گاهى مربوط به عرفیات، شما و بچه شما از نظر گفتن باید لهجه‏ى محلى را کنار بگذارید، لغات محلى را به کار نبرید، بعضى اوقات انسان مى‏بیند یک کسى شخصیت اجتماعى دارد، اما از نظر گفتار هنوز همان لهجه‏ى دهاتى خود را، همان لهجه‏ى محلى خود را فراموش نکرده است و این به شخصیت

انسان ضرر مى‏زند، روانشناس‏ها یک جمله‏اى دارند به نام کوچک‏هاى بزرگ و بحث امروز و فرداى ما همین کوچک‏هاى بزرگ است.

معناى کوچک‏هاى بزرگ این است که کوچک است از نظر ظاهر، اما براى کوبیدن شخصیت انسان خیلى بزرگ است. بعضى اوقات انسان یک جمله‏اى مى‏گوید به اندازه‏اى شخصیت او از بین مى‏رود که جبران کردن آن یا ممکن نیست یا بسیار مشکل است. یک کسى که یک شخصیت اجتماعى دارد مثلاً دکتر است این دکتر دیگر نباید لهجه‏ى محلى داشته باشد. دیگر نباید لغات محلى به کار ببرد، در هر محلى یک لغات و لهجه‏هایى هست، اصفهانى‏ها دارند، یزدیها دارند، قمى‏ها دارند، تهرانى‏ها دارند، یک انسانى که در اجتماع مى‏خواهند جا باز کند، مى‏خواهد شخصیت اجتماعى داشته باشد باید این لغات محلى را، این لهجه‏هاى محلى را کنار بگذارد. باید در صحبت کردن علاوه بر اینکه خوب صحبت مى‏کند، به جا هم صحبت کند، بعضى اوقات صحبت خوب است اما بى جا است. به گفته‏ى سعدى:

دو چیز تیره‏ى عقل است دم فروبستن‏

به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشى‏

بعضى اوقات انسان در جلسه‏اى یک جمله مى‏گوید اما بیجا، این به شخصیت انسان خیلى ضربه مى‏زند، این بلاغت را مراعات نکرده و همین که بلاغت را مراعات نکرده بر مى‏گردد به اینکه ادب را مراعات نکرده. بعضى اوقات بچه‏اى بزرگ است اما بلد نیست تعارف کند. به او مى‏گویند: آقا حال شما چه طور است اگر خیلى متشخص باشد و غرب زده مى‏گوید: مرسى، بعد مى‏گویند: بابات حالش چه طور است باز هم مى‏گوید مرسى، مى‏گویند: کجا مى‏خواهى بروى مى‏گوید؛ مرسى. هى مرتب این جمله را تکرار مى‏کند.

و این تقصیر پدر و مادرهاست، پدر و مادر از اول باید طرز صحبت کردن را به او یاد بدهند و خود پدر و مادر هم طرز حرف زدن را باید بلد باشند بعضى از زنها وقتى در جلسه‏اى مى‏نشینند چیزى که بلد هستند اینکه تعریف خودشان بکنند. ولى به فکر شخصیت خودشان و انتقال مسائل اخلاقى نیستند

دائماً در حال تفاخر است و این آداب و رسوم اجتماعى به قول روانشناس‏ها مى‏گویند کوچک است، اما براى کوبیدن شخصیت انسان خیلى بزرگ است. انسان تعریف خود را بکند زمین مى‏خورد. هر که باشد زمین مى‏خورد، تعریف دروغ باشد زمین مى‏خورد، تعریف درست باشد زمین مى‏خورد گویا از آثار وضعیه تعریف کردن از خود این است که باید انسان زمین بخورد.

مشهور است مى‏گویند: مقدس اردبیلى (ره) در بیابان مى‏رفت، امام زمان (عج) رسید و او را پشت سر خود سوار کردند، امام عصر (ع) پرسیدند حال فلان آقا در نجف چه طور است، وضعش چه جور است. چه طور آدمى است؟ مقدس اردبیلى خیلى تعرف کرد، فرمودند: فلان آقا چه جور است باز از او هم تعریف نمود، سراغ فرد دیگرى را از او گرفتند خیلى تعریف کرد بعد گفت این ملا احمد اردبیلى وضعش چه طور است؟ او چه جور آدمى است؟ انتقاد کرد گفت بسیار بد آدمى است. نه علم دارد، نه دین، نه تقوى دارد، هى انتقاد کرد. آقا امام زمان (ع) فرمودند عجب آدم بدى است و حال آنکه هم اکنون پشت سر امام زمانش سوار است، مرحوم مقدس اردبیلى تا فهمید خواست پیاده شود امام (ع) مانع شد و نگذاشت پیاده شود و از کار او تشکر کرد.

یک انسان باید در زندگیش اینجور باشد تعریف از خود نکند دیگران را بالا ببرد تعریف کند.

الحاصل لهجه‏ى محلى نداشتن، لغات محلى استعمال نکردن، به جا حرف زدن، خوب حرف زدن، کم حرف زدن، اما خوب حرف زدن، اینها یک چیزهایى است که باید شما به بچه‏ى خود یاد بدهید، طرز تعارف کردن را باید به بچه یاد بدهید، طرز احترام به بزرگترها را باید به آنها یاد بدهید، طرز معاشرت اینکه با کوچک‏ها چه جور باید حرف زد با متوسط ها و رفقا چه جور باید بود، با بزرگترها چگونه باید حرف زد، به دختر باید یاد بدهند با شوهرش چه جور حرف بزند، به پسر باید یاد بدهند با زنش چه جور حرف بزند، با بچه‏هایش چگونه حرف بزند، به پسر باید یاد بدهند که با زنش چه جور حرف بزند با بچه‏هایش چگونه حرف بزند، چنانکه به دختر باید یاد بدهند که با مادر شوهرش، با زن‏هاى پیر چگونه برخورد داشته باشد، این عرفیات است اما مهم‏تر

از اینها آن چیزهایى است که مربوط به دین است.

یعنى شما لازم است مواظب باشید بچه‏تان غیبت نکند، زخم زبان نزند، مسخره نکند، براى اینکه اینها کاشف از دنائت طبع است اگر یک کسى غیبت کرد شما پى ببرید شخصیت او درست نیست، این بى‏شخصیت است، این دنائت طبع دارد، اگر دیدید یک کسى نمامى و سخن‏چینى کرد، یقین داشته باشید که دنائت طبع دارد، این پست است، این شخصیتش کم است. والا اگر شخصیت داشتید غیبت نمى‏کردید، رفیقتان اگر نمامى و سخن‏چینى کرد شخصیت ندارد، دنائت طبع دارد و باید به بچه یاد داد که نباید پشت سر مردم غیبت کرد، نباید زخم زبان زد، نباید نمامى و سخن‏چینى کرد، مهمتر از این‏ها، باید یادش بدهید که رکاکت زبان نداشته باشد، و این خیلى مهم است، انسان اگر زبان رکیکى داشته باشد، شوخى‏هاى بى‏مزه بکند»العیاذ بالله» حرف‏هاى رکیک و فحش‏آمیز بزند، این انسان نمى‏تواند شخصیت اجتماعى پیدا کند و معمولاً هم به قول عوام چه خوش مى‏گویند: «که زبان سرخ سر سبز مى‏دهد بر باد«.

چه بسیار ما سراغ داریم که زبان، انسان را به کشتن داده است، چه مفاسدى این زبان براى انسان پیدا مى‏کند، بارها زنها به من تلفن کرده‏اند. اختلاف خانوادگى دارند بعد یک مقدار که با اینها صحبت مى‏کنم یا زن رکاکت زبان دارد و یا مرد و همین رکاکت زبان و اینکه مؤدب صحبت نمى‏کند منجر شده است به طلاق، منجر شده است به جدائى، منجر شده است به اینکه بچه‏هایشان بى چاره شوند.

چه بسیار سراغ داریم افرادى که عالم است، از نظر علمى تخصص دارد، از نظر علمى مردم روى او حساب مى‏کنند، اما شخصیت اجتماعى ندارد وقتى بررسى مى‏کنیم مى‏بینیم به خاطر اینکه در مجلس شوخى‏هاى بى جا مى‏کند، خنده‏هاى بى جا مى‏کند، دیگران را مسخره مى‏کند که در حقیقت خود را مسخره مى‏کند، اگر شما دیدید یک کسى، کسى را مسخره مى‏کند او اول باید خودش را مسخره کند تا بتواند دیگرى را مسخره کند و این رکاکت زبان در بچه فوق‏العاده بد است مخصوصاً اینکه العیاذ بالله فحش در زبانش باشد.

باید مواظب باشید، این بچه اصلاً فحش بلد نباشد، اگر بچه‏هایى فحش بدهند، این بچه شما باید با این بچه‏ها رفت و آمد نکند باید مواظب باشید، بچه‏هایتان در کوچه با بچه‏هاى بى ادب رفت و آمد نکنند، اگر یک جمله رکیکى مخصوصاً از بچه‏تان دیدید جلوگیرى کنید، جدى هم جلوگیرى کنید بعضى اوقات بچه یگانه است این بچه فحش مى‏دهد، مادرش مى‏خندد این خندیدن مادر یعنى بیچاره کردن بچه، بعضى اوقات بچه فحش مى‏دهد پدرش ساکت مى‏شود، مى‏خندد، این خندیدن پدر، یا ساکت ماندن پدر یعنى بیچاره کردن او و از بین بردن شخصیت اجتماعى بچه، بعضى اوقات هم منجر به این مى‏شود که جامعه او را طرد کند و طرد جامعه منجر به قتل او مى‏شود.

ابن‏مقفع یک آدم عالمى است، یک آدم ادیبى است کلیله و دمنه کتابى است ادبى. ابن‏مقفع این کتاب را، هم به عربى و هم به فارسى ترجمه کرده و فردى است که حتى خلیفه‏ى وقت منصور دوانیقى روى او حساب مى‏کند، شخصیت اجتماعى او از نظر علمى خیلى بالاست، اما این مغرور به علمش مى‏باشد لذا از نظر زبان مؤدب نیست و همین زبانش او را به کشتن داد.

یک فرماندارى آمده بود بصره، ابن‏مقفع با فرماندار نمى‏ساخت مسخره‏اش مى‏کرد فرماندارى که وارد جلسه مى‏شد ابن‏مقفع مى‏گفت سلام‏علیکما! یعنى سلام بر شما دو تا! بعد مى‏گفتند یعنى چه؟ مى‏گفت دماغ این فرماندار، گنده است من یک سلام مى‏کنم به خودش، یک سلام مى‏کنم به دماغش و مردم قاه‏قاه مى‏خندیدند، این کار براى فرماندار سخت بود، اما نمى‏توانست کارى بکند چون ابن‏مقفع شخصیت اجتماعى داشت همه روى او حساب مى‏کردند و نمى‏توانست کارى در مورد او انجام دهند، صبر مى‏کرد، گاهى در جلسه نگاه مى‏کرد به فرماندار مى‏گفت آقاى فرماندار من یک مسأله دارم بلدى جواب بدهى مى‏گفت مسأله‏ات چیست؟ مى‏گفت اگر یک زن بمیرد دو تا شوهر داشته باشد ارث او را چگونه باید قسمت کرد؟ مردم قاه‏قاه مى‏خندیدند نظیر این حرف‏ها را مى‏زند. بعضى از اوقات فرماندار مى‏گفت از سکوت ضررى ندیدیم. ابن‏مقفع مى‏گفت بله آدم جاهل از سکوت هیچ وقت ضرر

نخواهد دید.

و نظیر این چیزها، حتى در تاریخ مى‏نویسند این مرد ادیب عالم وقتى عصبانى شد و یک فحش مادرى به این فرماندار داد، اما فرماندار نمى‏توانست کارى کند. اتفاقاً یک قضیه‏اى پیش آمد و عموى منصور دوانیقى طغیان کرده بعد پشیمان شده بود، مردم جمع شدند پیش منصور دوانیقى گفتند عمویت را ببخش، گفت مانعى ندارد یک امان‏نامه بنویسید بیاورید من امضاء کنم.

آمدند نزد ابن‏مقفع که امان‏نامه‏اى براى عموى منصور تنظیم کند، بى‏ادبى روى قلمش هم اثر گذاشته بود، شما ببینید انسان بعضى اوقات که بى‏ادب هست قلمش هم بد است، بعضى اوقات از طریق قلم به دیگران جسارت مى‏کند قلم خیلى عالیست از نظر ادبیت، اما هجو است، هجو مى‏کند دیگران را، این ابن‏مقفع بى‏ادبیش روى قلمش هم اثر گذاشته بود، برداشت یک امان‏نامه‏ى تندى نوشت، نوشت عمومى منصور دوانیقى در امان است و اگر منصور به وعده‏اش، به قولش عمل نکند از خلافت معزول شود، زنش طلاق داده شود، مالش حراج شود این جور نامه‏اى.

بعد این را بردند پیش منصور دوانیقى گفت: این چیست، این امان‏نامه را کى نوشته است؟ گفتند: ابن‏مقفع نوشته به فرماندار نوشت کار او را تمام کن، فرماندار هم که آرزویش این بود، لذا از او وعده گرفت، گفت: بیا خانه، این آقا با غلامش آمد خانه، سوار الاغى بود الاغش را با غلامش گذاشت در خانه رفت توى خانه یک نصف روز طول کشید بیرون نیامد غلام در زد، ارباب من کجاست؟ ابن‏مقفع بیاید گفتند ارباب تو اینجا نیامده داد و فریاد که من دیدم آمد، گفتند: نه نیامده.

ابن‏مقفع رفت داخل قبلاً فرماندار یک تنورى را آتش کرده بود! ابن‏مقفع را آورد مقابل این تنور، به او گفت: یادت هست آن موقعى که به من گفتى سلام علیکما و مردم خندیدند؟ گفت: جلاد دستش را ببر، دستش را برید انداخت در تنور. گفت دست دیگرش را، دو دفعه گفت یادت هست در فلان جلسه چنان جسارتى به من کردى دست دیگرش را برید گفت بینداز در تنور، پایش را برید، آن پا را برید، چشم را درآورد بعد هم گفت یادت هست فحش

مادر به من دادى، خودش را بلند کرد انداخت در تنور و در تنور را گذاشت. ابن‏مقفع سوخت رفت دنبال کارش، بعد مردم شکایت کردند این در خانه‏ى فرماندار بوده، کم‏کم رسید به منصور دوانیقى، منصور که قضیه را هم مى‏دانست به عموهایش که وساطت کرده بودند گفت که مانعى ندارد که من فرماندار را بکشم اما یک دفعه اگر ابن‏مقفع از این در درآمد شما چه مى‏کنید اینها ترسیدند گفتند نکند راستى ابن‏مقفع زنده باشد. خونش هدر رفت که رفت براى خاطر زبان، آن هم زبان بى‏ادبى(5)

نظیر این جمله‏ى تاریخى که الآن برایتان مى‏گویم من همین الان چند تا از این تاریخ‏ها، چند تا از این جملات تاریخى یادم هست که رکاکت زبان آدم را بیچاره مى‏کند، همان کینه یک دفعه چاقویى مى‏شود در شکم او، یک دفعه کتکى مى‏شود در میان مردم، یکدفعه یک فحش مى‏شود در میان مردم به قول عوام مى‏گویند (و چه خوش مى‏گویند(: مواظب باش که هیچ وقت خودت را با آدم دنى هم‏سنگ نکنى یعنى یک آدمى که شخصیت اجتماعى دارد با یک لات، یک کسى که لات است شخصیت اجتماعى ندارد، این بخواهد در بازار، بجنگد، دعوا کند، معلوم است آن که شخصیت اجتماعى دارد زمین مى‏خورد یک فحش که به او دادند کار تمام مى‏شود.

بعضى اوقات انسان بى‏اعتنائى مى‏کند، بعضى اوقات یک فحش مى‏دهد، بعضى اوقات یک مسخرگى مى‏کند همین منجر به قتلش مى‏شود، همین منجر به عزلش مى‏شود، همین منجر به طلاق و طلاق‏کارى مى‏شود، تقاضا دارم خوب مؤدب باشید. در خانه خود، مؤدب باشید. در اجتماع، مؤدب باشید. اگر مى‏خواهید شوخى کنید یک شوخى‏هایى که ملاحت داشته باشد، ضرر به شخصیت شما نزند ضرر به شخصیت دیگران نخورد، و جورى باشد که ضرر براى کسى نداشته باشد حتى خنده باید با حساب باشد، بلند خندیدن مخصوصاً براى زن بد است آنکه خوب است و ملاحت دارد باید همه داشته باشند مخصوصاً زن در مقابل شوهرش باید متبسم باشد این بسیار ملاحت دارد، انسان باید متبسم باشد در گفتن هم چنین است.

هم اکنون در بین مردها در میان زنها هست و حس مى‏کنند این هرزگى در زبان بسیار بد است و از نظر اسلام هم مذموم است، مخصوصاً اگر فحش باشد، روایتش را چند روز قبل براى شما خواندم تکرار مى‏کنم؛ عایشه پیش پیامبر نشسته بود، یک یهودى آمد، گفت: سام علیکم، یهودى دوم آمد گفت: سام علیکم، یهودى سوم آمد، گفت: سام علیکم یعنى مرگ باد بر تو، پیامبر هم فرمودند: علیکم، به طور مؤدب فرمود: علیکم یعنى بر خودت باد، هر چه گفتى با خودت هستى، عایشه دفعه سوم و چهارم نتوانست صبر کند گفت: «یا ابناء القردة و الخنازیر» اى پسران میمون‏ها، اى پسران خوک‏ها، پیامبر عصبانى شدند، فرمودند: عایشه چرا فحش مى‏دهى، چرا فحش دادى ولو به یهودى حقه‏باز که به پیامبر مى‏گوید مرگ بر تو، چرا فحش دادى، بعد فرمودند: عایشه، فحش مجسم مى‏شود به صورت بدى مجسم مى‏شود. و در قبر، در عالم برزخ، در قیامت با انسان است.

این فحش‏هایى که بعضى‏ها در خانه مى‏دهند اینها مجسم مى‏شود، این فحش‏هایى که بعضى از مردها یا زن‏ها راجع به بچه‏شان دارند، اینها در قبر به صورت بدى رفیق اینها مى‏شود. این مرد و زنى که به عنوان شوخى، بدزبانى و هرزگى در زبان دارند که در زنها فراوان است فراوان و در مردها هم هست، اینها به صورت بدى در عالم برزخ مجسم مى‏شود و رفیق انسان است، تا روز قیامت و به شما هم بگویم ولو شخصیت دیگرى هم کوبیده نشود مثلاً شما به یک کسى با خنده بگویید پدرسوخته ولو اینکه پدر هم دارد، پدرش نمرده و چیزى هم نیست برخورد هم به او نمى‏کند اما همین بسیار بد است و همین در قبر به صورت بد مجسم مى‏شود و با انسان است – شوخى‏هائى که زنها با یکدیگر دارند، از نظر زبان بدانند آنهایى هم که با فحش به هم تعارف مى‏کنند به هیچ کدام هم برخورد نکند اینها به صورت بدى از نظر پیامبر اکرم مجسم مى‏شود.

فحش ندهید، رکاکت زبان نداشته باشید، هرزگى در زبان نداشته باشید، در زبان مؤدب باشید، مخصوصاً پیش بچه، در زبان مؤدب باشید مخصوصاً در مجالس، در زبان مؤدب باشید مخصوصاً با غریبه، مخصوصاً با

بزرگترها چیزى که مهمتر از همه‏ى اینها است و باید پدر و مادرها مواظب باشند دروغ است، خدا نکند یک بچه‏اى دو سه تا دروغ بگوید کم‏کم این دو سه تا دروغ عادتش مى‏شود و اگر بچه شما دروغگو درآمد علاوه بر اینکه رسوا مى‏شود حتماً دیگر شخصیت اجتماعى او از بین مى‏رود جهنمى است مسلم.

مواظب باشید خود دروغ در زندگیتان نباشد، مخصوصاً در خانه، زن دروغ به شوهر نگوید، شوهر دروغ به زن نگوید، مواظب باشید به بچه‏هایتان دروغ نگوئید، اگر به بچه‏تان دروغ گفتید، اگر به بچه‏تان وعده دادید فوراً عمل کنید اگر عمل نکردید بچه‏ى شما مى‏فهمد که مى‏شود خلاف واقع گفت. و این بچه مى‏شود دروغ‏گو و اگر این بچه دروغ‏گو از کار درآمد گناه بزرگى است که او را به جهنم مى‏برد، اما گردن شما پدر و مادر هم هست، گناه دروغ به اندازه‏اى بزرگ است که قرآن مى‏فرماید: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ«(6) یعنى اى مسلمان دوتا کار نکن یک بت نپرست، یکى دروغ نگو؛ یعنى دروغ گفتن به اندازه‏اى گناهش بزرگ است که پهلوى بت‏پرستى آن را گذاشته. «إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ«(7)

مى‏فرماید: دروغ گو حتماً ایمان ندارد، اگر ایمان داشت دروغ نمى‏گفت «انما» آنهم با کلمه «انما» این است و جز این نیست دروغ مى‏گوید آن کسى که ایمان به قرآن ندارد، یعنى در واقع آدم دروغگو مسلمان نیست حال ولو به حسب ظاهر مسلمان است. اما واقع و نفس‏الأمر قرآن سلب اسلام از او کرده.

گناه به اندازه‏اى بزرگ است که پیامبر اکرم مى‏فرمود: شب معراج دیدم یک کسى را یک میخ آهنین، داغ، آتشین از سینه فرو مى‏کنند و از گرده بیرون مى‏کشند، از گرده بیرون مى‏کشند در سینه فرو مى‏کنند جبرئیل گفت: یا رسول الله! این آدم، آدم دروغگو است و جزایش در جهنم است.

نظیرش هم از موسى بن جعفر (ع) است که مى‏فرماید: در روز قیامت دروغگو را میخ داغ مى‏کنند و همینطورى که پیامبر اکرم فرموده است، لذا

گناه دروغگو بزرگ است مخصوصاً اگر قسم دروغ باشد. اگر سر کسب باشد. بازارى‏ها، تقاضا دارم مواظب باشید سر کسبتان دروغ نگوئید و بدانید دروغ مال شما را بى‏برکت مى‏کند، مغازه‏ى شما را آتش مى‏زند، عمر شما را بى‏برکت مى‏کند، شخصیت اجتماعى شما را از بین مى‏برد و مخصوصاً العیاذبالله اگر دیگر دروغى که قسم دروغ هم روى آن باشد.

مواظب باشید دروغ در زندگى شما نباشد. براى اینکه در روایات مى‏خوانیم اول مصیبت دروغگو این است که رسوا مى‏شود. دروغگو دیگر مورد اعتماد نیست و کسى حرف او را قبول نمى‏کند و به او اعتماد نمى‏کند و این یکى از آثار وضیعه‏ى دروغ است، حتى امیرالمؤمنین (ع) مى‏فرماید: انسان نباید دروغ بگوید حتى دروغ شوخى هم نگوید، این قصه‏هاى بیجا، این قصه‏هاى شوخى، این حرفهاى شوخى که طرف هم مى‏داند که شما شوخى مى‏کنید مثلاً زن به بچه‏اش مى‏گوید لولو آمد، این دروغ است. شما به رفیقتان مى‏گویید فلانى آمد برمى‏گردد مى‏بیند چیزى نیست، شوخى کردید اینها با اخلاق اسلامى سازگار نیست.

امیرالمؤمنین (ع) مى‏فرماید: دروغ شوخى هم نگو، براى اینکه اگر به شوخى دروغ بگویى دلیل بر این است که مزه‏ى ایمان را نچشیده‏اى «لایجد عبد طعم الایمان حتى یترک الکذب هزله وجده«(8) مى‏فرماید مزه‏ى ایمان نچشیده آن کسى که دروغ بگوید این دروغ شوخى باشد یا جدى با بچه‏هایتان دروغ شوخى‏آمیز هم نگویید.


1) کنزالعمال، خبر 45192.

2) بحار، جلد 74، صفحه 9.

3) غررالحکم، فصل 8، جمله 46.

4) بحارالانوار، جلد 104، ص 95.

5) شرح ابن ابى‏الحدید، جلد 18، صفحه 104.

6) حج، 30.

7) نحل، 105.

8) بحار، جلد 72، ص 249.