بحث ما دربارهى این است که لازم مىباشد پدر و مادر بچههاى خود را ادب کنند، آداب و رسوم اجتماعى را به آنها یاد دهند، این بحث، بحثى است مفید، تقاضا دارم توجه بیشترى همه، مخصوصاً مادرها به این بحث بفرمایند. قبل از اینکه وارد بحث شوم این نکته را هم توجه بدهم. گرچه بحث راجع به تربیت کودک است، یا جوان و نوجوان، اما بحث مال خود ما هم هست، اما باید در جامعه مؤدب باشیم، خود ما لازم است آداب و رسوم اجتماعى را مراعات کنیم تا بتوانیم فرزندان را به آداب و رسوم اجتماعى آشنا سازیم.
در روایات فراوانى، تربیت و تأدیب کودک، نوجوان، جوان از حقوق شمرده شده است، در روایاتى مىخوانیم، قال رسول الله (ص(: «حق الولد على الوالد أن یحسن اسمه و یحسن أدبه«(1) از حقوقى که اولاد بر پدر و مادر دارد این است که باید پدر و مادر به اولاد خود ادب یاد بدهند و اسم نیکوئى براى او انتخاب کنند.
امام سجاد (ع) مىفرماید: «انک مسئول عما ولیته به من حسن الأدب«:(2) شما مسئولید بچهى خود را مؤدب بار بیاورى. و در جاى دیگر امیرمؤمنان على (ع) مىفرماید: «لامیراث کالأدب«(3) هیچ ارثى از طرف پدر و مادر براى فرزند بهتر از ادب نیست، اگر یک خانهاى، مغازهاى براى او بگذارى،
امیرالمؤمنین مىفرماید، ادب از این خانه براى او بهتر است، و خلاصه اینکه پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «اکرموا اولادکم و احسنوا ادابکم یغفرلکم«(4) بچههایتان را گرامى بدارید، احترام بچههایتان را نگاه دارید و ادب هم به آنها بیاموزید و خوب هم بیاموزید، و آنها را مؤدب بار بیاورید.
بنابراین از نظر روایات اهل بیت، ادب نمودن فرزند کارى است لازم. معناى ادب با فصاحت و بلاغت یک معنا دارد، ما در ادبیات یک علمى داریم به نام فصاحت و بلاغت، معناى فصاحت یعنى خوب گفتن، یا خوب عمل کردن و معناى بلاغت یعنى به جا گفتن، یا به جا عمل کردن، به این مىگویند: فصاحت و بلاغت، معناى ادب همین است. یک بچه مؤدب است یعنى به جا مىگوید، خوب هم مىگوید، بجا کار مىکند، بیجا کار نمىکند و علاوه بر اینکه به جا کار مىکند خوب هم کار مىکند، اگر شما در زندگیتان بجا کار کردید، نه بیجا، به جا گفتید، نه بیجا به شما مىگویند ادب دارید. از نظر علم مىگویند فصاحت و بلاغت دارد و ما باید کارى کنیم که بچههایمان خوب بگویند، خوب صحبت کنند و به جا صحبت کنند، باید یک کارى کنیم بچههایمان به جا عمل کنند، بیجا عمل نکنند کارهایشان کارهاى بیجا نباشد و این کار یعنى ادب کردن بچه کارى است مشکل، اما کارى است بسیار لازم، ادب دو قسم است:
یک قسمت مربوط به گفتار است، یک قسمت مربوط به کردار، ادب در کردار را انشاء الله فردا دربارهاش صحبت مىکنم.
بحث امروز ما ادب در گفتار است، خوب گفتن و به جا گفتن.
بچههاى ما باید خوب بگویند و به جا هم بگویند، خود ما هم باید خوب بگوئیم و به جا بگوییم، این خوب گفتن و به جا گفتن گاهى مربوط به دین است، گاهى مربوط به عرفیات، شما و بچه شما از نظر گفتن باید لهجهى محلى را کنار بگذارید، لغات محلى را به کار نبرید، بعضى اوقات انسان مىبیند یک کسى شخصیت اجتماعى دارد، اما از نظر گفتار هنوز همان لهجهى دهاتى خود را، همان لهجهى محلى خود را فراموش نکرده است و این به شخصیت
انسان ضرر مىزند، روانشناسها یک جملهاى دارند به نام کوچکهاى بزرگ و بحث امروز و فرداى ما همین کوچکهاى بزرگ است.
معناى کوچکهاى بزرگ این است که کوچک است از نظر ظاهر، اما براى کوبیدن شخصیت انسان خیلى بزرگ است. بعضى اوقات انسان یک جملهاى مىگوید به اندازهاى شخصیت او از بین مىرود که جبران کردن آن یا ممکن نیست یا بسیار مشکل است. یک کسى که یک شخصیت اجتماعى دارد مثلاً دکتر است این دکتر دیگر نباید لهجهى محلى داشته باشد. دیگر نباید لغات محلى به کار ببرد، در هر محلى یک لغات و لهجههایى هست، اصفهانىها دارند، یزدیها دارند، قمىها دارند، تهرانىها دارند، یک انسانى که در اجتماع مىخواهند جا باز کند، مىخواهد شخصیت اجتماعى داشته باشد باید این لغات محلى را، این لهجههاى محلى را کنار بگذارد. باید در صحبت کردن علاوه بر اینکه خوب صحبت مىکند، به جا هم صحبت کند، بعضى اوقات صحبت خوب است اما بى جا است. به گفتهى سعدى:
دو چیز تیرهى عقل است دم فروبستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشى
بعضى اوقات انسان در جلسهاى یک جمله مىگوید اما بیجا، این به شخصیت انسان خیلى ضربه مىزند، این بلاغت را مراعات نکرده و همین که بلاغت را مراعات نکرده بر مىگردد به اینکه ادب را مراعات نکرده. بعضى اوقات بچهاى بزرگ است اما بلد نیست تعارف کند. به او مىگویند: آقا حال شما چه طور است اگر خیلى متشخص باشد و غرب زده مىگوید: مرسى، بعد مىگویند: بابات حالش چه طور است باز هم مىگوید مرسى، مىگویند: کجا مىخواهى بروى مىگوید؛ مرسى. هى مرتب این جمله را تکرار مىکند.
و این تقصیر پدر و مادرهاست، پدر و مادر از اول باید طرز صحبت کردن را به او یاد بدهند و خود پدر و مادر هم طرز حرف زدن را باید بلد باشند بعضى از زنها وقتى در جلسهاى مىنشینند چیزى که بلد هستند اینکه تعریف خودشان بکنند. ولى به فکر شخصیت خودشان و انتقال مسائل اخلاقى نیستند
دائماً در حال تفاخر است و این آداب و رسوم اجتماعى به قول روانشناسها مىگویند کوچک است، اما براى کوبیدن شخصیت انسان خیلى بزرگ است. انسان تعریف خود را بکند زمین مىخورد. هر که باشد زمین مىخورد، تعریف دروغ باشد زمین مىخورد، تعریف درست باشد زمین مىخورد گویا از آثار وضعیه تعریف کردن از خود این است که باید انسان زمین بخورد.
مشهور است مىگویند: مقدس اردبیلى (ره) در بیابان مىرفت، امام زمان (عج) رسید و او را پشت سر خود سوار کردند، امام عصر (ع) پرسیدند حال فلان آقا در نجف چه طور است، وضعش چه جور است. چه طور آدمى است؟ مقدس اردبیلى خیلى تعرف کرد، فرمودند: فلان آقا چه جور است باز از او هم تعریف نمود، سراغ فرد دیگرى را از او گرفتند خیلى تعریف کرد بعد گفت این ملا احمد اردبیلى وضعش چه طور است؟ او چه جور آدمى است؟ انتقاد کرد گفت بسیار بد آدمى است. نه علم دارد، نه دین، نه تقوى دارد، هى انتقاد کرد. آقا امام زمان (ع) فرمودند عجب آدم بدى است و حال آنکه هم اکنون پشت سر امام زمانش سوار است، مرحوم مقدس اردبیلى تا فهمید خواست پیاده شود امام (ع) مانع شد و نگذاشت پیاده شود و از کار او تشکر کرد.
یک انسان باید در زندگیش اینجور باشد تعریف از خود نکند دیگران را بالا ببرد تعریف کند.
الحاصل لهجهى محلى نداشتن، لغات محلى استعمال نکردن، به جا حرف زدن، خوب حرف زدن، کم حرف زدن، اما خوب حرف زدن، اینها یک چیزهایى است که باید شما به بچهى خود یاد بدهید، طرز تعارف کردن را باید به بچه یاد بدهید، طرز احترام به بزرگترها را باید به آنها یاد بدهید، طرز معاشرت اینکه با کوچکها چه جور باید حرف زد با متوسط ها و رفقا چه جور باید بود، با بزرگترها چگونه باید حرف زد، به دختر باید یاد بدهند با شوهرش چه جور حرف بزند، به پسر باید یاد بدهند با زنش چه جور حرف بزند، با بچههایش چگونه حرف بزند، به پسر باید یاد بدهند که با زنش چه جور حرف بزند با بچههایش چگونه حرف بزند، چنانکه به دختر باید یاد بدهند که با مادر شوهرش، با زنهاى پیر چگونه برخورد داشته باشد، این عرفیات است اما مهمتر
از اینها آن چیزهایى است که مربوط به دین است.
یعنى شما لازم است مواظب باشید بچهتان غیبت نکند، زخم زبان نزند، مسخره نکند، براى اینکه اینها کاشف از دنائت طبع است اگر یک کسى غیبت کرد شما پى ببرید شخصیت او درست نیست، این بىشخصیت است، این دنائت طبع دارد، اگر دیدید یک کسى نمامى و سخنچینى کرد، یقین داشته باشید که دنائت طبع دارد، این پست است، این شخصیتش کم است. والا اگر شخصیت داشتید غیبت نمىکردید، رفیقتان اگر نمامى و سخنچینى کرد شخصیت ندارد، دنائت طبع دارد و باید به بچه یاد داد که نباید پشت سر مردم غیبت کرد، نباید زخم زبان زد، نباید نمامى و سخنچینى کرد، مهمتر از اینها، باید یادش بدهید که رکاکت زبان نداشته باشد، و این خیلى مهم است، انسان اگر زبان رکیکى داشته باشد، شوخىهاى بىمزه بکند»العیاذ بالله» حرفهاى رکیک و فحشآمیز بزند، این انسان نمىتواند شخصیت اجتماعى پیدا کند و معمولاً هم به قول عوام چه خوش مىگویند: «که زبان سرخ سر سبز مىدهد بر باد«.
چه بسیار ما سراغ داریم که زبان، انسان را به کشتن داده است، چه مفاسدى این زبان براى انسان پیدا مىکند، بارها زنها به من تلفن کردهاند. اختلاف خانوادگى دارند بعد یک مقدار که با اینها صحبت مىکنم یا زن رکاکت زبان دارد و یا مرد و همین رکاکت زبان و اینکه مؤدب صحبت نمىکند منجر شده است به طلاق، منجر شده است به جدائى، منجر شده است به اینکه بچههایشان بى چاره شوند.
چه بسیار سراغ داریم افرادى که عالم است، از نظر علمى تخصص دارد، از نظر علمى مردم روى او حساب مىکنند، اما شخصیت اجتماعى ندارد وقتى بررسى مىکنیم مىبینیم به خاطر اینکه در مجلس شوخىهاى بى جا مىکند، خندههاى بى جا مىکند، دیگران را مسخره مىکند که در حقیقت خود را مسخره مىکند، اگر شما دیدید یک کسى، کسى را مسخره مىکند او اول باید خودش را مسخره کند تا بتواند دیگرى را مسخره کند و این رکاکت زبان در بچه فوقالعاده بد است مخصوصاً اینکه العیاذ بالله فحش در زبانش باشد.
باید مواظب باشید، این بچه اصلاً فحش بلد نباشد، اگر بچههایى فحش بدهند، این بچه شما باید با این بچهها رفت و آمد نکند باید مواظب باشید، بچههایتان در کوچه با بچههاى بى ادب رفت و آمد نکنند، اگر یک جمله رکیکى مخصوصاً از بچهتان دیدید جلوگیرى کنید، جدى هم جلوگیرى کنید بعضى اوقات بچه یگانه است این بچه فحش مىدهد، مادرش مىخندد این خندیدن مادر یعنى بیچاره کردن بچه، بعضى اوقات بچه فحش مىدهد پدرش ساکت مىشود، مىخندد، این خندیدن پدر، یا ساکت ماندن پدر یعنى بیچاره کردن او و از بین بردن شخصیت اجتماعى بچه، بعضى اوقات هم منجر به این مىشود که جامعه او را طرد کند و طرد جامعه منجر به قتل او مىشود.
ابنمقفع یک آدم عالمى است، یک آدم ادیبى است کلیله و دمنه کتابى است ادبى. ابنمقفع این کتاب را، هم به عربى و هم به فارسى ترجمه کرده و فردى است که حتى خلیفهى وقت منصور دوانیقى روى او حساب مىکند، شخصیت اجتماعى او از نظر علمى خیلى بالاست، اما این مغرور به علمش مىباشد لذا از نظر زبان مؤدب نیست و همین زبانش او را به کشتن داد.
یک فرماندارى آمده بود بصره، ابنمقفع با فرماندار نمىساخت مسخرهاش مىکرد فرماندارى که وارد جلسه مىشد ابنمقفع مىگفت سلامعلیکما! یعنى سلام بر شما دو تا! بعد مىگفتند یعنى چه؟ مىگفت دماغ این فرماندار، گنده است من یک سلام مىکنم به خودش، یک سلام مىکنم به دماغش و مردم قاهقاه مىخندیدند، این کار براى فرماندار سخت بود، اما نمىتوانست کارى بکند چون ابنمقفع شخصیت اجتماعى داشت همه روى او حساب مىکردند و نمىتوانست کارى در مورد او انجام دهند، صبر مىکرد، گاهى در جلسه نگاه مىکرد به فرماندار مىگفت آقاى فرماندار من یک مسأله دارم بلدى جواب بدهى مىگفت مسألهات چیست؟ مىگفت اگر یک زن بمیرد دو تا شوهر داشته باشد ارث او را چگونه باید قسمت کرد؟ مردم قاهقاه مىخندیدند نظیر این حرفها را مىزند. بعضى از اوقات فرماندار مىگفت از سکوت ضررى ندیدیم. ابنمقفع مىگفت بله آدم جاهل از سکوت هیچ وقت ضرر
نخواهد دید.
و نظیر این چیزها، حتى در تاریخ مىنویسند این مرد ادیب عالم وقتى عصبانى شد و یک فحش مادرى به این فرماندار داد، اما فرماندار نمىتوانست کارى کند. اتفاقاً یک قضیهاى پیش آمد و عموى منصور دوانیقى طغیان کرده بعد پشیمان شده بود، مردم جمع شدند پیش منصور دوانیقى گفتند عمویت را ببخش، گفت مانعى ندارد یک اماننامه بنویسید بیاورید من امضاء کنم.
آمدند نزد ابنمقفع که اماننامهاى براى عموى منصور تنظیم کند، بىادبى روى قلمش هم اثر گذاشته بود، شما ببینید انسان بعضى اوقات که بىادب هست قلمش هم بد است، بعضى اوقات از طریق قلم به دیگران جسارت مىکند قلم خیلى عالیست از نظر ادبیت، اما هجو است، هجو مىکند دیگران را، این ابنمقفع بىادبیش روى قلمش هم اثر گذاشته بود، برداشت یک اماننامهى تندى نوشت، نوشت عمومى منصور دوانیقى در امان است و اگر منصور به وعدهاش، به قولش عمل نکند از خلافت معزول شود، زنش طلاق داده شود، مالش حراج شود این جور نامهاى.
بعد این را بردند پیش منصور دوانیقى گفت: این چیست، این اماننامه را کى نوشته است؟ گفتند: ابنمقفع نوشته به فرماندار نوشت کار او را تمام کن، فرماندار هم که آرزویش این بود، لذا از او وعده گرفت، گفت: بیا خانه، این آقا با غلامش آمد خانه، سوار الاغى بود الاغش را با غلامش گذاشت در خانه رفت توى خانه یک نصف روز طول کشید بیرون نیامد غلام در زد، ارباب من کجاست؟ ابنمقفع بیاید گفتند ارباب تو اینجا نیامده داد و فریاد که من دیدم آمد، گفتند: نه نیامده.
ابنمقفع رفت داخل قبلاً فرماندار یک تنورى را آتش کرده بود! ابنمقفع را آورد مقابل این تنور، به او گفت: یادت هست آن موقعى که به من گفتى سلام علیکما و مردم خندیدند؟ گفت: جلاد دستش را ببر، دستش را برید انداخت در تنور. گفت دست دیگرش را، دو دفعه گفت یادت هست در فلان جلسه چنان جسارتى به من کردى دست دیگرش را برید گفت بینداز در تنور، پایش را برید، آن پا را برید، چشم را درآورد بعد هم گفت یادت هست فحش
مادر به من دادى، خودش را بلند کرد انداخت در تنور و در تنور را گذاشت. ابنمقفع سوخت رفت دنبال کارش، بعد مردم شکایت کردند این در خانهى فرماندار بوده، کمکم رسید به منصور دوانیقى، منصور که قضیه را هم مىدانست به عموهایش که وساطت کرده بودند گفت که مانعى ندارد که من فرماندار را بکشم اما یک دفعه اگر ابنمقفع از این در درآمد شما چه مىکنید اینها ترسیدند گفتند نکند راستى ابنمقفع زنده باشد. خونش هدر رفت که رفت براى خاطر زبان، آن هم زبان بىادبى(5)
نظیر این جملهى تاریخى که الآن برایتان مىگویم من همین الان چند تا از این تاریخها، چند تا از این جملات تاریخى یادم هست که رکاکت زبان آدم را بیچاره مىکند، همان کینه یک دفعه چاقویى مىشود در شکم او، یک دفعه کتکى مىشود در میان مردم، یکدفعه یک فحش مىشود در میان مردم به قول عوام مىگویند (و چه خوش مىگویند(: مواظب باش که هیچ وقت خودت را با آدم دنى همسنگ نکنى یعنى یک آدمى که شخصیت اجتماعى دارد با یک لات، یک کسى که لات است شخصیت اجتماعى ندارد، این بخواهد در بازار، بجنگد، دعوا کند، معلوم است آن که شخصیت اجتماعى دارد زمین مىخورد یک فحش که به او دادند کار تمام مىشود.
بعضى اوقات انسان بىاعتنائى مىکند، بعضى اوقات یک فحش مىدهد، بعضى اوقات یک مسخرگى مىکند همین منجر به قتلش مىشود، همین منجر به عزلش مىشود، همین منجر به طلاق و طلاقکارى مىشود، تقاضا دارم خوب مؤدب باشید. در خانه خود، مؤدب باشید. در اجتماع، مؤدب باشید. اگر مىخواهید شوخى کنید یک شوخىهایى که ملاحت داشته باشد، ضرر به شخصیت شما نزند ضرر به شخصیت دیگران نخورد، و جورى باشد که ضرر براى کسى نداشته باشد حتى خنده باید با حساب باشد، بلند خندیدن مخصوصاً براى زن بد است آنکه خوب است و ملاحت دارد باید همه داشته باشند مخصوصاً زن در مقابل شوهرش باید متبسم باشد این بسیار ملاحت دارد، انسان باید متبسم باشد در گفتن هم چنین است.
هم اکنون در بین مردها در میان زنها هست و حس مىکنند این هرزگى در زبان بسیار بد است و از نظر اسلام هم مذموم است، مخصوصاً اگر فحش باشد، روایتش را چند روز قبل براى شما خواندم تکرار مىکنم؛ عایشه پیش پیامبر نشسته بود، یک یهودى آمد، گفت: سام علیکم، یهودى دوم آمد گفت: سام علیکم، یهودى سوم آمد، گفت: سام علیکم یعنى مرگ باد بر تو، پیامبر هم فرمودند: علیکم، به طور مؤدب فرمود: علیکم یعنى بر خودت باد، هر چه گفتى با خودت هستى، عایشه دفعه سوم و چهارم نتوانست صبر کند گفت: «یا ابناء القردة و الخنازیر» اى پسران میمونها، اى پسران خوکها، پیامبر عصبانى شدند، فرمودند: عایشه چرا فحش مىدهى، چرا فحش دادى ولو به یهودى حقهباز که به پیامبر مىگوید مرگ بر تو، چرا فحش دادى، بعد فرمودند: عایشه، فحش مجسم مىشود به صورت بدى مجسم مىشود. و در قبر، در عالم برزخ، در قیامت با انسان است.
این فحشهایى که بعضىها در خانه مىدهند اینها مجسم مىشود، این فحشهایى که بعضى از مردها یا زنها راجع به بچهشان دارند، اینها در قبر به صورت بدى رفیق اینها مىشود. این مرد و زنى که به عنوان شوخى، بدزبانى و هرزگى در زبان دارند که در زنها فراوان است فراوان و در مردها هم هست، اینها به صورت بدى در عالم برزخ مجسم مىشود و رفیق انسان است، تا روز قیامت و به شما هم بگویم ولو شخصیت دیگرى هم کوبیده نشود مثلاً شما به یک کسى با خنده بگویید پدرسوخته ولو اینکه پدر هم دارد، پدرش نمرده و چیزى هم نیست برخورد هم به او نمىکند اما همین بسیار بد است و همین در قبر به صورت بد مجسم مىشود و با انسان است – شوخىهائى که زنها با یکدیگر دارند، از نظر زبان بدانند آنهایى هم که با فحش به هم تعارف مىکنند به هیچ کدام هم برخورد نکند اینها به صورت بدى از نظر پیامبر اکرم مجسم مىشود.
فحش ندهید، رکاکت زبان نداشته باشید، هرزگى در زبان نداشته باشید، در زبان مؤدب باشید، مخصوصاً پیش بچه، در زبان مؤدب باشید مخصوصاً در مجالس، در زبان مؤدب باشید مخصوصاً با غریبه، مخصوصاً با
بزرگترها چیزى که مهمتر از همهى اینها است و باید پدر و مادرها مواظب باشند دروغ است، خدا نکند یک بچهاى دو سه تا دروغ بگوید کمکم این دو سه تا دروغ عادتش مىشود و اگر بچه شما دروغگو درآمد علاوه بر اینکه رسوا مىشود حتماً دیگر شخصیت اجتماعى او از بین مىرود جهنمى است مسلم.
مواظب باشید خود دروغ در زندگیتان نباشد، مخصوصاً در خانه، زن دروغ به شوهر نگوید، شوهر دروغ به زن نگوید، مواظب باشید به بچههایتان دروغ نگوئید، اگر به بچهتان دروغ گفتید، اگر به بچهتان وعده دادید فوراً عمل کنید اگر عمل نکردید بچهى شما مىفهمد که مىشود خلاف واقع گفت. و این بچه مىشود دروغگو و اگر این بچه دروغگو از کار درآمد گناه بزرگى است که او را به جهنم مىبرد، اما گردن شما پدر و مادر هم هست، گناه دروغ به اندازهاى بزرگ است که قرآن مىفرماید: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ«(6) یعنى اى مسلمان دوتا کار نکن یک بت نپرست، یکى دروغ نگو؛ یعنى دروغ گفتن به اندازهاى گناهش بزرگ است که پهلوى بتپرستى آن را گذاشته. «إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ«(7)
مىفرماید: دروغ گو حتماً ایمان ندارد، اگر ایمان داشت دروغ نمىگفت «انما» آنهم با کلمه «انما» این است و جز این نیست دروغ مىگوید آن کسى که ایمان به قرآن ندارد، یعنى در واقع آدم دروغگو مسلمان نیست حال ولو به حسب ظاهر مسلمان است. اما واقع و نفسالأمر قرآن سلب اسلام از او کرده.
گناه به اندازهاى بزرگ است که پیامبر اکرم مىفرمود: شب معراج دیدم یک کسى را یک میخ آهنین، داغ، آتشین از سینه فرو مىکنند و از گرده بیرون مىکشند، از گرده بیرون مىکشند در سینه فرو مىکنند جبرئیل گفت: یا رسول الله! این آدم، آدم دروغگو است و جزایش در جهنم است.
نظیرش هم از موسى بن جعفر (ع) است که مىفرماید: در روز قیامت دروغگو را میخ داغ مىکنند و همینطورى که پیامبر اکرم فرموده است، لذا
گناه دروغگو بزرگ است مخصوصاً اگر قسم دروغ باشد. اگر سر کسب باشد. بازارىها، تقاضا دارم مواظب باشید سر کسبتان دروغ نگوئید و بدانید دروغ مال شما را بىبرکت مىکند، مغازهى شما را آتش مىزند، عمر شما را بىبرکت مىکند، شخصیت اجتماعى شما را از بین مىبرد و مخصوصاً العیاذبالله اگر دیگر دروغى که قسم دروغ هم روى آن باشد.
مواظب باشید دروغ در زندگى شما نباشد. براى اینکه در روایات مىخوانیم اول مصیبت دروغگو این است که رسوا مىشود. دروغگو دیگر مورد اعتماد نیست و کسى حرف او را قبول نمىکند و به او اعتماد نمىکند و این یکى از آثار وضیعهى دروغ است، حتى امیرالمؤمنین (ع) مىفرماید: انسان نباید دروغ بگوید حتى دروغ شوخى هم نگوید، این قصههاى بیجا، این قصههاى شوخى، این حرفهاى شوخى که طرف هم مىداند که شما شوخى مىکنید مثلاً زن به بچهاش مىگوید لولو آمد، این دروغ است. شما به رفیقتان مىگویید فلانى آمد برمىگردد مىبیند چیزى نیست، شوخى کردید اینها با اخلاق اسلامى سازگار نیست.
امیرالمؤمنین (ع) مىفرماید: دروغ شوخى هم نگو، براى اینکه اگر به شوخى دروغ بگویى دلیل بر این است که مزهى ایمان را نچشیدهاى «لایجد عبد طعم الایمان حتى یترک الکذب هزله وجده«(8) مىفرماید مزهى ایمان نچشیده آن کسى که دروغ بگوید این دروغ شوخى باشد یا جدى با بچههایتان دروغ شوخىآمیز هم نگویید.
1) کنزالعمال، خبر 45192.
2) بحار، جلد 74، صفحه 9.
3) غررالحکم، فصل 8، جمله 46.
4) بحارالانوار، جلد 104، ص 95.
5) شرح ابن ابىالحدید، جلد 18، صفحه 104.
6) حج، 30.
7) نحل، 105.
8) بحار، جلد 72، ص 249.