چه والدین با یکدیگر زندگی کنند و چه نکنند، معمولا کودکان با حضور پدر و مادر به همراه یکدیگر در زندگیشان عملکرد بهتری دارند. و گرچه والدینی که از هم
طلاق گرفته اند دشوارتر می توانند یکدیگر را یاری دهند، اما اگر پدران و مادران بزرگ کردن کودکان را وظیفه ای مشترک بدانند برای فرزندان سودمندتر است.
همانطور که در فصل 5 شرح داده ایم، جدایی و طلاق والدین می تواند برای کودک آسیب زا باشد. اما اگر کودکان بتوانند ارتباط منظمی را با پدر و مادر خود حفظ کنند می توان از برخی مشکلات جلوگیری کرد. و همانطورکه پژوهش های ما نشان می دهند فرزندان زوج هایی که با یکدیگر مشکل دارند معمولا وقتی بهتر عمل می کنند که به پدر و مادر خود دسترسی هیجانی داشته باشند و شیوه آموزش هیجان را به کار گیرند. آموزش هیجان به شیوه اثربخش نیازمند زمان، صمیمیت و آگاهی از جزییات زندگی کودک است. به همین دلیل به پدران پیشنهاد می کنم (90 درصد از آنهایی که به دلیل طلاق جدا از فرزندان خود زندگی می کنند) با وجود جدایی از مادر بچه ها، ارتباط نزدیک خود با فرزندانشان را حفظ کنند.
پدرانی که طلاق گرفته اند یا پدرانی که بدون داشتن رابطه زناشویی صاحب فرزند شده اند معمولا به دلایل مختلفی برقراری ارتباط با فرزندان برایشان دشوار است. دلایلی چون فاصله جغرافیایی، ازدواج دوباره، مسایل مربوط به هزینه های حمایت از کودک و مشکلات همیشگی با مادر فرزندان. پژوهش های متعددی نشان داده اند با وجود مطلوب بودن رابطه پدر با فرزندش، پس از طلاق، ارتباط پدر طلاق گرفته با فرزندانش با گذشت زمان از بین می رود و با کمتر شدن ارتباط پدر با فرزندش، تأثیر او نیز بر فرزند کم خواهد شد. بدون داشتن پیوند هیجانی که هنگام تعامل روزانه با فرزندانش درباره میلیون ها موضوع جزیی و با اهمیت شکل می گیرد- به طور حتم پدران نمی توانند امیدوار باشند که در مسایل با اهمیت که معمولا هنگام نوجوانی نمایان می شوند بر فرزندان خود تأثیر چندانی داشته باشند.
پدرانی که طلاق گرفته اند برای جلوگیری از بی تأثیر شدن تدریجی در زندگی فرزندانشان چه می توانند بکنند؟ ممکن است بتوانند رابطه ای همکارانه و مشارکتی با مادر فرزندان داشته باشند. والدین نباید اجازه بدهند کشمکش های میان آنها مانع از تصمیم گیری درستی شود که هر دوی آنها با هم به نمایندگی از فرزندانشان می گیرند. و همانطور که در فصل 5 شرح دادیم، والدین هرگز نباید از
رابطه خود با فرزندشان بر علیه دیگری استفاده کنند. همسران پیشین باید تلاش کنند در مورد مسایلی چون تعیین محدودیت و مقررات برای فرزندان با یکدیگر همکاری و سازگاری داشته باشند و آن را حفظ کنند.
پدران باید در مورد حمایت مالی که عادلانه به نظر می رسد با همسرشان به نتیجه برسند و به آن پایبند باشند. پژوهش ها نشان می دهند پدرانی که مخارج فرزندان خود را پرداخت می کنند به طور گاهگاه وقت بیشتری را با فرزندانشان سپری می کنند. بر عکس، معمولا پدران به دلیل مشکلات یا کشمکش بر سر پرداخت هزینه ها در دیدن فرزندان خود کوتاهی می کنند و معمولا مادران مسایل مربوط به حمایت مالی کودک را توجیهی برای مانع شدن پدر برای نزدیک شدن فرزندان می دانند. و پدرانی که در مورد پول ندادن احساس گناه و ترس می کنند از برقراری ارتباط با فرزندان خود نیز خودداری می کنند. در هر حال، با گذشت زمان، کودکان به این باور می رسند که غیبت پدر نشانگر بی تفاوتی او است.
وقتی پدران وقت خود را با فرزندانشان می گذرانند، چه برای دیدار و چه به دلیل اجازه دادگاه برای سرپرستی مشترک، باید تا حد امکان زمان دیدار را به طور عادی سپری کنند. وقتی کودکان زمان خود را با پدر یا مادری که مسئول سرپرستی آنها نیست، به انجام فعالیت های روزمره از جمله انجام تکالیف درسی و کارهای روزانه سپری می کنند، سازگاری بهتری نسبت به طلاق خواهند داشت. به عبارتی، پدران نباید نشانگان «پدر پارکی بودن«(1) را از خود نشان دهند، یعنی پدری که همیشه با فرزندانش در حال خوش گذرانی است. وقتی کودکان در شام پختن و ظرف شستن به پدرشان کمک می کنند، بیشتر از این رابطه بهره مند می شوند تا اینکه با او به رستوران های مورد علاقه شان بروند.
اگر چه گاهی پدر آنقدر که خودش می خواهد برای بودن با فرزندانش زمان کافی ندارد، اما تماس تلفنی دو یا سه مرتبه در هفته سودمند است. با تمرین، گفتگو آسان تر خواهد شد، به ویژه اگر پدران تلاش کنند خود را در جریان جزییات زندگی
روزمره فرزندشان قرار دهند. آشنا شدن با دوستان و آموزگاران کودک، شرکت در فعالیت های مدرسه، انجام کارها و رویدادهای ورزشی سودمند خواهند بود.
نزدیک ماندن به بچه ها برای پدران طلاق گرفته، زمانی که او یا همسرش دوباره ازدواج کرده باشند، دشوارتر خواهد بود. 75 درصد از همه زنان و 80 درصد از همه مردان پس از طلاق دوباره ازدواج می کنند. گرچه پژوهش ها نشان داده اند ازدواج دوباره مادر تأثیر اقتصادی مثبتی بر کودک دارد، اما پس از این ازدواج معمولا کودکان کمتر پدر خونی خود را می بینند. همچنین ازدواج دوباره والدین برای فرزندان (به ویژه نوجوانان) تا اندازه ای می تواند در آنان اضطراب ایجاد کند، زیرا آنان تلاش می کنند خود را با نامادری یا ناپدری سازگار کنند و نمی دانند حضور این فرد برای رابطه ی آنان با پدر یا مادر «خونی» آنها چه معنایی دارد.
روان شناسان دریافته اند گفتن این موضوع به کودک که باید بین پدر یا ناپدری یکی را انتخاب کند اشتباهی بزرگ است. همچنین بهتر است ناپدری تلاش نکند نقش تربیت کننده کودک را ایفا کند. اگر ناپدری تنها نظاره گر باشد و مادر را در تصمیم گیری های مربوط به فرزندانش حمایت کند، کودکان سازگاری بهتری خواهند داشت. همچنین وقتی فرزندان بتوانند هم با پدر و هم با مادر خونی خود ارتباطی منظم داشته باشند، نسبت به ازدواج دوباره والدین عملکرد بهتری خواهند داشت.
شاید بهترین پیشنهاد برای پدرانی که جدای از فرزندان زندگی می کنند این باشد که برای سازگاری آنها با تغییرات، صبر و حوصله به خرج دهند. والدین باید بدانند دو سال نخست پس از طلاق دشوارترین سال ها هستند. افزون بر اندوه و خشمی که والدین در رابطه شان با همسر پیشین احساس می کنند، گاهی فرزندان نیز منفی گرایی زیادی از خود ابراز می کنند. کودکان کم سن که معمولا تغییر در هر شرایطی برایشان دشوار است، ممکن است وقتی پدر به دنبال آنها می آید از خود مقاومت نشان دهند. کودکان بزرگتر نافرمانی می کنند یا افسرده می شوند و برای این که پدرشان مشکل را حل نکرده و افراد خانواده نمی توانند با هم باشند خشم بسیاری نسبت به او ابراز می کنند. از آنجا که معمولا مردان هنگام خشم گوشه گیری
می کنند، بسیاری از پدران وسوسه می شوند که دیگر هرگز فرزندان خود را نبینند. پدران باید به خاطر رفاه حال فرزندان در دراز مدت از این کار برحذر باشند. تمرکز بر یاری کودکان و پرداختن به احساسات منفی آنها اهمیت دارد. برای این منظور مهارت های آموزش هیجانی که در فصل 3 شرح داده شد می توانند سودمند باشند، به خاطر داشته باشید با گوش دادن همدلانه، یاری کودکان به نامیدن احساسات خود، و هدایت آنها به سوی شیوه های رویارویی با خشم و ناراحتی، پدران می توانند در بحران های هیجانی فرزندانشان به آنها نزدیک تر شوند.
1) Disneyland Dad.