رزن (1986) در مقالات خود به بحث درباره تأثیر حضور دوستان و اعضای خانواده گسترده بر واکنش های کودکان در قبال فقدان خواهر یا برادر پرداخته است. در اغلب اوقات، اطرافیان کودکان را
نصیحت می کنند که صبور و خویشتندار باشند و در حضور پدر و مادر احساساتشان را کنترل کنند. این امر سبب می شود که کودک بار سنگین اندوه و مرگ برادر یا خواهر خود را به دوش بکشد و نتواند سنگینی غم و اندوهش را تخلیه کند. این قبیل کودکان تصور می کنند که باید نقش بزرگسالان را ایفا، و از والدین خود مراقبت کنند. گاه دیگران تنها سکوت اختیار می کنند و می اندیشند که کودک تحت تأثیر فقدان برادر یا خواهر قرار نگرفته است و هیچ گونه واکنشی را در قبال این حادثه از خود نشان نمی دهد.
این امر مانع از تخلیه روانی واکنش های مناسب سوگ می شود. روزنبرگ به نقل از یکی از معلمان اظهار می دارد که وی به شاگردان خود توصیه کرده است، در حضور کسانی که خواهر یا برادر خود را از دست می دهند، از مرگ صحبتی نکنند. در نتیجه، آنان نیز از روی خجالت و احساس ناراحتی، از صحبت درباره این حادثه با هم کلاسی های خود اجتناب می ورزیدند.
گاه خانواده، تمامی وسایل کودکان مرده را به دور می ریزد و هرگز از او نامی نمی برد. اکثر کودکانی که در حوزه مطالعاتی رزن قرار داشتند، خواهان نگهداری یادگاری از خواهر یا برادر مرده خود بودند. بسیاری از آنها علی رغم میل والدین خود این کار را انجام می دادند این امر حاکی از نیرویی است که به طور طبیعی در کودکان وجود دارد و موجب تسهیل سوگواری در آنها می شود. همین قضیه نیز در مورد کودکانی اتفاق افتاد که والدین آنها تمایلی به نام بردن از فرزند مرده خود نداشتند. آنها برعکس والدین، مشتاق بودند که از خواهر یا برادر مرحوم خود نام ببرند. از نظر وزن، حذف تمامی آثار و نشانه های به
جای مانده از کودک مرده، شیوه ای ناموفق است که از نظر روانی، آثار آسیب زایی را به دنبال دارد.
این امر موجب می شود که کودک از خاطره فیزیکی، تکرار شناختی و پالایش (تخلیه) هیجانی که همه آنها لازمه طی شدن مراحل سوگ هستند، محروم شود. چنین کاری همانند سکوت اطرافیان، بیشتر اوقات راه به جایی نمی برد. این عمل که در ظاهر برای کاستن درد و رنج بازماندگان انجام می شود، مشکل دیگری را ایجاد می کند. این مشکل، ناتوانی از ابراز احساسات و عواطفی است که لازمه کاستن از شدت رنج و درد ناشی از داغ دیدگی است.
اطرافیان به عمد این ملاحظات را به عمل می آورند تا بازماندگان را در ادامه زندگی یاری کنند. اما در عمل ناموفق اند و مانع از فرایند طبیعی سوگ، و بهبود از این ضربه ناگهانی می شوند. بهتر است بازماندگان مجالسی برای سوگواری و ابراز احساسات خود داشته باشند و سپس به زندگی عادی خویش برگردند. بهتر است در اینجا موردی را ذکر کنیم که در آن والدین دختر خردسالی از تشریح جزئیات مرگ برادر بزرگ تر وی خودداری کرده و به او گفته اند که برادرش به بهشت رفته است. آنها به دختر اجازه نداده بودند تا در مراسم خاکسپاری و سوگواری حضور داشته باشد. بعدها کودک را به دلیل بروز علائم اضطراب شدید ناشی از جدایی، به مطب روان پزشکی آوردند. او حتی از «بهشت» نیز تلقی مرگ، وحشت و نیستی داشت.
کودکی دیگر پیش از مرگ برادر، با دوستان خود معاشرت داشت و با علاقه به مدرسه می رفت؛ اما پس از آن حادثه، به طور کامل تغییر
رویه داد و دیگر تمایلی به مدرسه رفتن نداشت. به علاوه، زمانی که غریبه ای به خانه آنها می آمد، در جایی مخفی می شد. به طور کامل واضح است که کودک بیم آن داشت، روزی کسی به سراغش بیاید و او را از زمین به آسمان ها ببرد. درمانگر، والدین را تشویق کرد تا تمامی جزئیات مرگ برادر را برای دختر شرح دهند و قبر برادر را به او نشان دهند. زمانی که تمام حقیقت برای دختر فاش شد، نشانه های بیماری به طور کامل در وی از میان رفت.
لویس(1) خاطرنشان می سازد که اتاق کودک مرده را نباید پیش از طی مراحل سوگواری به خواهر یا برادر او واگذار کرد. با گذشت زمان، هر گونه تصمیمی بر پایه منطق خواهد بود و اندوه ناشی از فقدان مرحوم، بر این تصمیمات کمتر اثر می گذارد. به کارگیری این دستورالعمل ها زمانی بسیار مفید خواهد بود که روش های برخورد روان شناختی با کودک داغ دیده از جانب والدین و اطرافیان صورت گیرد.
افشای حقایق موجب می شود که کودک به طور دقیق در جریان حوادث قرار گیرد و به راحتی بر غم و رنج خود فائق آید و از تصورات واهی درباره مرگ بپرهیزد. این عمل هر چند باعث رنج و عذاب والدین می شود، اما در نهایت از شدت درد و رنج کودک خواهد کاست. به اعتقاد رزن (1985) گاه کودک بازمانده با خوش رفتاری سعی در کاستن از شدت اندوه والدین خود دارد. هر قدر کودک بزرگ تر باشد، احتمال بروز این واکنش ها پیچیده تر و متنوع تر است.
رزن مشاهده کرد که بسیاری از این کودکان در قبال والدین احساس مسئولیت می کنند و خواهان جبران مشکلاتی هستند که آنها متحمل شده اند. گاه چنین کودکانی والدین را عامل تسکین خود می دانند و درواقع با تسلی دادن آنها از شدت درد و رنج خود می کاهند. گویی کودکان، خود را به جای والدین قلمداد می کنند و با اندوهشان خود «فرافکنده» را تسکین می دهند. بسیاری از اشخاص پس از مرگ فرزند خود، از کودکان دیگرشان دوری می کنند. شاید چنین اجتنابی به دلیل ترس از مواجهه با خشم آنها باشد. در جامعه متمدن ما، باید پرخاشگری را مهار کرد؛ هر چند همگان به طور عموم فقط گرایش به دوری جستن از این «بمب ساعتی» را دارند. اکثر مردم بر این باورند که کودک پس از مرگ برادر یا خواهر خود، خشمگین می شود و بنابراین از رویارویی با او احتراز می کنند. البته این خود منشأ محرومیت کودکان محسوب می شود.
رزن و کوهن (1981) خاطرنشان می سازند که کودک بازمانده از دو ضایعه رنج می برد: مرگ برادر یا خواهر و فقدان حضور والدین داغدار. گاه پدر و مادر آنچنان سرگرم عزاداری اند که به کودک خود توجهی نمی کنند. البته بی توجهی آنها تحت این شرایط موقتی است. گاه والدین کودک افسرده می شوند و این امر موجب محرومیت او از توجه و محبت آنها می شود.
کب(2) (هزار و نهصد و پنجاه و شش) مواردی را ذکر می کند که این قبیل کودکان حتی در صورت ابتلا به بیماری جزئی، بیش از حد واکنش نشان می دهند،
چرا که وجه اشتراکی را بین بیماری کشنده برادر یا خواهر و علائم بیماری در خود می یابند. البته تمام این جزئیات قابل درک هستند. گاه کودک رفتارهای ضد اجتماعی از خود نشان می دهد. کب می گوید: «من با بیماری برخورد داشتم که برادر بزرگش از نوعی بیماری خطرناک رنج می برد و برادر کوچک ترش نیز به بیماری خطرناک دیگری مبتلا بود. والدین به طور طبیعی تمامی وقت خود را صرف رسیدگی به برادر بزرگ تر می کردند و کمتر به برادر کوچک تر توجه داشتند. این کودک یکی از حادترین موارد ایجاد مزاحمت برای دیگران و رفتار ضد اجتماعی را داشت. این واکنش ها به طور قطع به دلیل عدم توجه والدین به او بود.«
رزن موردی را ذکر می کند که نوجوانی متعاقب مرگ برادر، در قبال سرنوشت، رفتار مبارزه جویانه ای از خود نشان می داد. برادر این نوجوان در استخر شنا غرق شده بود و او هم به بهانه های مختلف در همان استخر شنا می کرد. بی شک این نوجوان می خواست اطمینان حاصل کند که همه تحت شرایط یکسان نمی میرند. درواقع، او درصدد کاهش ترس و وحشت خود از مرگ بود.
بیمار دیگری پیوسته در همان خیابانی که برادرش کشته شده بود، قدم می زد. همچنین رزن موردی دیگر را نام می برد و می گوید: «خواهر یکی از بیماران من از صخره سقوط کرد و مرد. بیمار همیشه با دوستانش در لبه صخره می ایستاد و بازی می کرد و حتی می رقصید.»
چنین رفتاری را می توان این گونه تعبیر کرد که بیمار از این طریق می کوشید تا آسیب ناپذیری و مصونیت خود را در قبال همان سانحه که موجب مرگ خواهرش شده بود، اثبات کند. البته درمانگران بین
اعمال عاری از هدفی که برای مبارزه با هراس بی دلیل منظور می شود و نیز اقدامات خطرناک تفکیک قائل می شوند.
1) Lewis.
2) Cohb.