زبان چون ریسمانی است بافته از «سکوت» که آواها گره های آن را می سازند.
»ایوان ایلپچ«
اکنون با توجه به مطالبی که در فصل پیشین اشاره شد می توان به بحث در مورد ریشه شناسی نماد و نشانه پرداخت و آن را از جوانب مختلف مورد بررسی و شناسایی قرار داد. بازشناسی این واژه ما را در چگونگی کاربرد آن در جریان تعلیم و تربیت نمادین یاری می کند.
»اصطلاح سمبل(1) در زبان انگلیسی و فرانسه که به فارسی گاهی «نماد» ترجمه شده است، از ریشه ی مصدر یونانی آن، یعنی «سیمبالن«(2) به معنای «به هم پیوستن و به هم انداختن» آمده است. اسم مشتق آن نیز
»سیمبلن«(3) است. «سیمبلن» در زبان یونان باستان، به معنای «نشان«، «مظهر«، «نمود» و «علامت» به کار می رفته است. . .
معانی دیگری نیز برای «نماد» ذکر شده است؛ از جمله: نمونه، نماینده، اشاره، رمز، معما و. . . که هرکدام نشان دهنده ی رازآلودی و رمزآمیزی آن است.
»نماد«، آیت و نشانه ای از شییء را شامل می شود و بیانگر سبکی یگانه و منسجم نیست. در این زبان، هنر و ادبیات با یکدیگر پیوندی فشرده دارند و نقاش و شاعر از راه هایی کمابیش مشابه به تجربه ی درونی واقعیت برونی می پردازند و هر دو از طریق غیر مستقیم و ناآشکار یعنی به مدد نمادها خویشتن را بیان می کنند.«(4)
سمبولیست ها از زمره ی همان نسل هنرمندان نوین بودند که احساس بیگانگی با جامعه و نارضایی از فرهنگ غالب، آنان را به گریز از وضع موجود کشاند. برخی به سرزمین های دور دست و برخی به «درون خویش» کوچ کردند. این «گریز» در فردگرایی و اعتراض رمانتیسم ریشه داشت که در این زمان، شکلی تازه به خود گرفته بود. رمانتیک ها در جستجوی سرزمین رؤیاها و آرمان ها بودند. پس، سفر به دنیاهای ناشناخته از الزام انزجاری عمیق به محیط اجتماعی ناشی می شد. هنرمند، خود را در برابر زوال محتوم تمدن می یافت و حتی به خود لقب «یکادان» یا «زوال زده» می داد. حال همین وضعیت را باید با شرایط کنونی روش های تربیتی مستقیم مقایسه کرد و اینکه این روش ها دیگر
پاسخگوی نیازها و زبان نسل جدید نیست و باید بر همان سبک نمادین و روش های نامرئی تکیه کرد.
وازدگی از تمدن عصر جدید، یا نفی آن امری است که شییء یا امر دیگری را القاء می کند؛ مثلا «ترازو» سمبولی از عدالت، «کبوتر» نماد صلح، «شیر» مظهر شجاعت، «روباه» نماد مکر و حیله، «زالو» نماد انگل صفتی و. . . است. که هریک با توجه به مضامینی که در عصر خود دارند نمود می یابند. آثار نویسندگان بزرگ ادبی نیز حاوی نمادهای فراوانی است که به کمک آنها مفاهیم و پیام های خود را القاء می کنند. در آثار «ویلیام شکسپیر» از جمله در نمایشنامه ی «مکبث«، «خون» نمادی از گناه و قساوت است. در نمایشنامه «هاملت» علف ها و بیماری ها نمادهایی از فساد و زوال است، در نمایشنامه ی «لیرشاه» لباس ها نمادهایی از ظواهر پر زرق و برق و اقتدار سلطنتی است. «تی. اس. الیوت» در شعر «مردان پوک«، مردان پوک را نمادی از انحطاط فرهنگ تهی از معنویت معرفی کرده است. در آثار «ویلیام باتلر ییتز» خورشید، ماه، برج، درخت، پله کان، عقاب و. . . تماما دارای جنبه های نمادین هستند. همه ی این نمادها با توجه به پس زمینه های فرهنگی و قومی و در ارتباط با سوابق و پیشینه ی تاریخی هریک از جوامع، معانی و مفاهیم ویژه ایی را تداعی می کنند.
در اشعار «حافظ«، واژگانی چون «ساقی«، «پیاله«، «باد صبا«، «خانقاه» و «پیر» گاهی در قالب نمادهای سیال و رازآلود بیان شده اند. «منطق الطیر» اثر «عطار نیشابوری» اساسا اثری نمادین است. در اشعار «مولانا جلال الدین محمد» نیز نماد نقش مهمی دارد؛ به ویژه کلمه ی «نی» که مثنوی با آن آغاز می گردد واجد گستره ای وسیع از مفاهیم نمادین است. در تمدن و فرهنگ غرب نیز از زبان نماد استفاده می شده است. اغلب رمان های
بزرگ تاریخی و شاهکارهای ادبی جهان از زبان نمادین برخوردارند. ماجراهای «دن کیشوت» اثر مشهور «سروانتس» اغلب نمادین هستند. در رمان «موبی دیک» اثر «هرمان ملویل» نیز خود موبی دیک (نهنگ سفید) نمادین است.(5) این واژه در مکتب روان تحلیل گری جایگاهی بس بزرگ و پیچیده دارد.
»کارل گوستاویونگ» در مقاله ی مشهور خود به نام «آشنایی با ناخودآگاه» در مورد «نماد» می نویسد:
»آنچه ما نماد می نامیم، عبارت است از یک اصطلاح و یک نام و یا حتی تصویری که ممکن است نماینده ی چیز مأنوسی در زندگی روزانه باشد. ممکن است نماد علاوه بر معنی آشکار و معمول خود، معانی تلویحی نیز داشته باشد. نماد معرف چیزی مبهم، ناشناخته یا پنهان از ما است. یک کلمه یا یک شکل وقتی سمبولیک تلقی می شود که به چیزی بیش از معنی آشکار و مستقیم خود دلالت کند. چرا که، لطف و زیبایی و جاودانگی زبان نمادین، همان ابهام و ایهام و ناشناخته بودن آن است و این ویژگی در فرآیند تعلیم و تربیت نامرئی نقش مهمی دارد. به تعبیر یونگ «از آنجا که اشیای بی شماری در ورای فهم انسانی قرار دارند، ما پیوسته اصطلاحات سمبولیک را به کار می بریم تا مفاهیمی را نمودار سازیم که نمی توانیم تعریف کنیم، یا به طور کامل بفهمیم. این، یکی از دلایلی است که به موجب آن تمام ادیان از زبان و صور سمبولیک استفاده می کنند و رمز جاودانگی و نافذ بودن آنها نیز برخوردار شدن از این زبان است.«(6)
خواب های ما سرشار از نماد هستند. اما «یونگ» تذکر می دهد که نمادها فقط در خواب ظاهر نمی شوند، بلکه در تمام انواع نمودهای
روانی پدید می آیند. اغلب چنین می نماید که حتی اشیای بی جان در طرح های سمبولیک یا «ناخودآگاه» نقشی پنهان دارند. داستان های موثقی درباره ساعت هایی از نوع دیواری و یا طاقچه ای وجود دارد که در لحظات مرگ صاحب خود، از کار ایستاده اند. یکی از آنها یک ساعت آونگی در قصر «فردریک کبیر» در «سان سوسی» بود، که وقتی امپراطور مرد، از کار ایستاد. مثال های دیگری از این قبیل نیز وجود دارد، از جمله آینه ای که به هنگام مرگ کسی شکسته یا عکسی که از دیوار افتاده است، یا این که وقتی بحران روانی به کسی دست داده است چیزهای کوچکی بدون دلیل شکسته اند.
از این رو اگر بخواهیم مسایل فرهنگی و تاریخی را در قالب نمادها و مضامین روانی و عاطفی به درستی درک کنیم باید هم با گذشته فرد آشنا شویم و هم با حال او. به همین جهت فهم اساطیر و نمادها دارای منتهای اهمیت است.
روان شناسی یونگ شاید نمونه ی تام رویکرد دقیق به کشف مضامین مشترک باشد. یونگ آنچه را «سرنمونهای ضمیر ناخودآگاه جمعی» می خواند عناصر مشترک روان انسان تعریف می کند. اولا، یونگ در میان «ضمیر ناخودآگاه شخصی» و «ضمیر ناخودآگاه جمعی» فرق می گذارد: اولی «محدود به حالت محتویات سرکوفته یا فراموش شده» است و «سایه» خوانده می شود؛ دومی مرتبه ای ژرف تر است و «ضمیر ناخودآگاه جمعی» نام دارد. یونگ می گوید:
من اصطلاح «جمعی» را از آن رو برگزیدم که این بخش از ضمیر ناخودآگاه فردی نیست، بلکه عام و جهانی است. این ضمیر، برخلاف ضمیر شخصی، محتویات و اطوار رفتار است که کمابیش در همه جا و در همه ی افراد یکی است. به عبارت دیگر، این ضمیر در همه ی انسانها یکسان است؛ و، بنابراین، زیر لایه ی روانی مشترکی را در طبع فراشخصی تشکیل می دهد که در هر یک از ما حضور دارد.
یونگ می گوید ضمیر ناخودآگاه جمعی مرکب است از سرنمونه و توضیح می دهد که این اجزای مشترک در ساختار روانی هر فرد وجود دارد. به عبارت دیگر، همه ی انسانها در یک «لایه ی» روانی مشترک اند. یونگ این لایه را «سرنمون» می نماد. سرنمون از ویژگیهای هر فرد و فرهنگ فراتر می رود. یونگ پدیده ی اسطوره و افسانه ی پریان را به «نمود سرنمونها» تعریف می کند. به نظر یونگ، روان، که بیشتر آن حوزه ی ناخودآگاه است، خود را از طریق اسطوره عیان می سازد. درست همچنان که روان حاوی عناصر سرنمونی معینی است، اسطوره، به منزله ی محصول روان، حاوی ارزشهای مشترک خاصی است. الگوی مفهومی یونگ، یعنی «همگانیها» و «سرنمونها» مناسبت خاصی با دین و اسطوره و معماری مربوط به آنها دارد.(7)
باید توجه داشت که استفاده از نماد در زندگی انسان و به ویژه در هنر و ادبیات سابقه ای دیرینه دارد و هنوز هم کمابیش به انحای گوناگون مورد استفاده قرار می گیرد؛ ولی هنگامی که اصطلاح نماد را در تعلیم و تربیت به کار می بریم، مقصود از آن روشی است که باید در فرآیند آموزش و پرورش مد نظر قرار گیرد تا از این طریق بتوانیم ضمن پی بردن به کارکرد پنهان ارتباطات غیر کلامی، آثار مثبت و منفی آن را مورد ارزیابی قرار دهیم. زیرا بخش عظیمی از اثر پذیری دانش آموزان در جریان تعلیم و تربیت رسمی و غیر رسمی ناشی از پس زمینه های نمادین گفتارها و پیام هاست و نه خود گفتار و پیام. به عبارت دیگر ممکن است دانش آموزان رفتارها و الگوهایی را از معلم و یا مربی همانند سازی کنند که اساسا قصد القاء و یا انتقال مستقیم آن در میان نبوده است و دانش آموزان به طور ناخودآگاه آن رفتار را همانند سازی می کنند. به همین علت اغلب روان شناسان به ویژه روان شناسانی که با رویکرد «روان
تحلیل گری» به تحلیل پویشی روان آدمی می پردازند بر این باورند که تربیت و تأثیرگذاری مربی بر روی متربی یک امر غیر استشعاری و ناخودآگاه است و هر قدر این ویژگی پنهان تر، نامرئی تر و غیر مستقیم تر باشد اثر آن پایدارتر و عمیق تر خواهد بود.(8) بارها اتفاق افتاده است که معلمان و یا مربیان تربیتی، با نیت و قصد مشخصی خواسته اند که یک رفتار خاص را در دانش آموزان تقویت کنند و ده ها روش تقویتی اعم از تشویق و محبت و الگودهی را به کار بسته اند تا رفتار مورد نظر تداوم یابد اما با کمال تعجب مشاهده شده است که نتیجه ای وارونه به دست آمده است و بجای تقویت رفتار به تضعیف آن انجامیده است و به قول مولانا:
هرچه کردند از علاج و از دوا
رنج افزون گشت و حاجت ناروا
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت
بنابراین آنچه را که ما در مقام اهداف آشکار در پی تبلیغ آن هستیم به طور پنهان منجر به ضد تبلیغ می شود و آنچه را که در پی حذف آن هستیم بیش تر و پایدارتر در رفتار فرد تثبیت می شود.
از این منظر، تعلیم و تربیت نامرئی چه از جنبه ی مثبت و سازنده و چه از جنبه ی منفی و تخریبی آن، آثار غیر مستقیم، غیرعمدی، پنهان و ناخودآگاهی را در بردارد. آشنایی با زبان نامرئی تربیت ما را در بازکاوی شکل گیری شخصیت کودکان و نوجوانان و از آن مهم تر در بازشناسی تکوین نگرش های حاکم بر جامعه یاری می کند.
در تعلیم و تربیت نامرئی، «پس زمینه» مهم تر و پررنگ تر از متن زمینه است! و عوامل و منابع ناهشیار بسی قوی تر و شدیدتر از عوامل و منابع هوشیار عمل می کنند!
1) Symbol.
2) Symbalean.
3) Symbolen.
4) سبک های هنری جهان، محمد رضا سهرابی، مجله ی رشد جوان، سال 1372.
5) ر. ک. نماد گرایی در ادبیات نمایشی، نوشته ی دکتر فرهاد ناظرزاده ی کرمانی، انتشارات برگ، سال 1368.
6) همان منبع، صفحه 272.
7) به نقل از نشریه ی خیال، شماره 13، ص 44 و 45.
8) برای مطالعه بیشتر درباره تربیت غیر «استشعاری یا ناخودآگاه» بنگرید به کتاب «تربیت طبیعی در مقابل تربیت عاریه ای» تألیف عبدالعظیم کریمی، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، سال 1374.