در روزنامه پرتیراژ کیهان، که شماره آن را به یاد ندارم خواندم:
خانم جوانى، نمونه همانها که در روایت امیرالمؤمنین آمده، بر اثر آزادى از سبک غربى، و به خاطر آمد و رفت دوستان شوهرش به خانه، و در معرض بودن وى با سر برهنه و بدن نیمه عریان، و رفت و آمد به مجالس مختلط از مرد و زن، با داشتن یک دختر بچهى سه ساله، دل به جوانى بست، و در آرزوى رسیدن به او برآمد، و جوان غرق شهوت، و هرزه بىدین، که زن جوان شوهردار بیشتر باعث تحریک او شده بود، به زن گفت این کودک مانع برنامه ماست، باید از میان برداشته شود!!
نزدیک به چهار ماه در رابطه با طفل معصوم بین عاشق و معشوقه از خدا بىخبر، و آن دو حیوان صفت درگیرى بود، بناچار مادرى که کانون مهر و عاطفه، و منبع رحمت و رأفت آفریده شده، بر اثر شهوت، و میل به آغوش دیگران هویت مادر بودن را فراموش کرد، و دخترک مو طلائى و زیبا و بىگناه را به حمام خانه برد و او را با دست جهنمى خود خفه کرد، تا مزاحم شهوت و شهوترانى از میان برداشته شود، و جوان نامحرم آلودهاى براى چند لحظه به کام دل برسد، و زن شوهر دارى در کمال بىعفتى براى چند دقیقه به لذت جنسى دست یابد، و تا ابد دامن آلوده کند، و شوهر بیچاره را براى همیشه به داغى سوزنده، و مصیبتى جانکاه دچار نماید.
اگر شوهر این زن غیرت به خرج مىداد، و از اینکه زن جوان زیبایش آزاد در دسترس هر دیدهاى قرار بگیرد، و همه بتوانند او را در زیبائى و زینت و عشوهگرى و طنازى ببینند مانع مىشد، طفلى بىگناه کشته نمىشد، داغى دائمى بر دل پدر قرار نمىگرفت، زن شوهر دارى دامن عفتش براى همیشه لکهدار نمىگشت، و جوانى بدین صورت به بدبختى و بیچارگى دچار نمىشد، و کانون گرم خانوادهاى جوان و تازه ازدواج کرده از هم نمىپاشید، آرى حجاب مصونیت است نه محدودیت.