جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

همدلی و مشارکت در احساسات کودکان

زمان مطالعه: 4 دقیقه

همان گونه که ما بزرگسالان هنگام روی دادن یک واقعه مصیبت بار نیازمند کسی هستیم که غم خود را با او در میان بگذاریم، کودکان نیز هنگام استرس فقدان مایل اند که احساسات خود را با دیگری بیان کنند. بهتر است والدین شرایطی فراهم آورند که کودک بتواند فشارها، ناراحتی ها و درد دل های خود را آزادانه برون ریزی کند. در این میان، نقش والدین در تعدیل و تلطیف احساسات کودک بسیار حساس و ظریف است. آنها نباید کودک را در حالت غم و اندوه تثبیت و تشویق کنند و در عین حال نباید احساسات واقعی کودک را نادیده انگارند یا به تمسخر بگیرند؛ بلکه باید از یک سو بین همدلی و همحسی، و از سوی دیگر خارج کردن او از این فضای اندوهگین، نسبت شایسته ای برقرار سازند.

در اینجا فهرستی از توصیه های عملی برای والدینی ارائه می گردد که فرزندشان با استرس فقدان مواجه شده اند تا بتوان در تأمین بهداشت روان کودکان، آنها را به کار بست.

الف: بایدها (اقدامات تجویزی)

– به کودکان باید کمک کرد تا با توجه به قابلیت درک و فهمشان به تدریج با مفاهیمی چون مرگ و مردن از طریق مشاهدات روزمره خود با گیاهان و حیوانات و. . . آشنا شوند.

– هنگام رویداد مرگ، کودکان در هر مرحله باید تشویق شوند که به بزرگسالان بگویند در مورد مرگ چه احساسی دارند، چه فکر می کنند و چه می دانند.

– باید به پرسش های کودکان هنگام رخداد مرگ عزیزان، مطابق با قدرت درکشان، به طور واقع بینانه، توأم با آرامش، صداقت و بدون احساسات افراطی پاسخ داد.

– باید به کودکان اطمینان خاطر داد که مرگ به عنوان تنبیهی در مقابل رفتار غلط آنها نیست و رنج و مرگ را نباید با گناه و تنبیه الهی یا مجازات مرتبط ساخت.

– به کودکان باید اجازه داد که به شکل آزادانه و سیال، احساسات خود را در مورد مرگ عزیزان بیان کنند.

– متعاقب مرگ کسی که کودک او را بسیار دوست داشته است، باید سعی شود که همان شرایط محیط زیستی سابق برای کودک فراهم شود؛ زیرا کودکان به ثبات نیاز دارند تا بتوانند با حوادث تنش زا بهتر کنار بیایند.

– تفسیر و توجیه مرگ عزیزان باید متناسب با سن، جنس، فرهنگ، اعتقادات و تفاوت های فردی کودک باشد.

– کودکان را در غم و اندوه خانواده باید سهیم ساخت و احساس غم و اندوه خود را صادقانه برای آنها بیان کرد.

– به کودکان باید اجازه داد که غم و اندوه خود را به هر طریقی که می خواهند، مانند گریه، بازی، ‌ خشم، نومیدی، احساس گناه، ابراز محبت، نقل خاطرات و اعتراض به بازگشت به رفتارهای غیرقابل انتظار، بیرون بریزند؛ زیرا کودکانی که پیوسته «فقدان» را انکار می کنند و سعی در تظاهر علائم و تخلیه احساسات خود ندارند، ممکن است این فرایند را به تأخیر بیندازند که خود یک مقاومت آسیب شناسانه است.

– کودکان باید مراحل تحولی سوگواری و اندوه (شوک، خشم، چانه زدن، افسردگی و پیذرش) را با سرعت و شیوه ای خاص طی کنند (با شیوه تخیل- بازی- تصورات جایگزینی و رویاهای سازنده(.

– در مواقع بحرانی مرگ و سوگواری، باید نسبت به خواسته های کودکان انعطاف بیشتری نشان داد.

– کودک باید درباره تخیلات درونی، ترس ها و احساسات خود آزاد باشد. باید هر گونه فرصتی برای درد دل کردن و یادآوری از شخص متوفی را به آنها داد.

هشدارها: توجه داشته باشید که کودکان می توانند سوگوار و ماتم زده شوند، ولی تفاوت هایی در ماتم زدگی آنها با بزرگسالان وجود دارد؛ زیرا کودک در هر مرحله رشدی و تحول روان شناختی خویش نسبت به فقدان، بر حسب خصایص به دست ‌آورده خود پاسخ می دهد.

– توجه داشته باشید که «تنیدگی فقدان» می تواند به صورت آشکار یک «تراما» یا ضربه دردناک روانی محسوب شود، ولی به طور ضروری موجب وقفه در رشد کودک نمی شود.

کودکان 5- 7 ساله گروهی زخم پذیر هستند؛ زیرا از سازگاری ضعیفی برخوردارند- اگرچه قبل از این سنین نیز همین گونه است.

باید در شناسایی جزء به جزء واکنش های کودک و تغییرات آن بعد از ضربه فقدان و بررسی عمیق تری صورت گیرد.

ب: نباید ها (اقدامات پرهیزی)

– هنگام رخداد مرگ، نباید کودک را در تلاطم گیجی، بدون توجیه مناسب و مقتضی سنش رها ساخت.

– نباید از تعبیر و تفسیرهای فلسفی و مذهبی برای کودکان کم سن و سال استفاده کرد.

– هنگام بروز غم، اندوه و سوگواری، ‌ نباید مانع ابراز احساسات و عواطف او شد.

– والدین هرگز نباید بر مسئله مرگ به وسیله افسانه ای که کودک روزی منکر آن خواهد شد، سرپوش بگذارند.

– از تشبیه مرگ به عنوان سفر، خواب، بیماری طولانی و. . . نباید استفاده کرد.

– والدین نباید کودک را از امکان گریستن محروم سازند، همچنین نباید به او اصرار کنند که عواطف احساس نشده را تظاهر کند.

به هر حال، باید به خاطر داشته باشیم که عکس العمل های کودکان به حسب سن، هوش، فرهنگ، اعتقادات، روش های تربیتی و تجربیات شخصی، متفاوت است و لذا هیچ راه حل یا دستورالعمل ثابت و یکنواختی را نمی توان ابلاغ کرد. آنچه اهمیت دارد، برخورد مناسب و مطابق با شرایط و موقعیت روانی و عاطفی کودک است، آن هم به گونه ای که فضایی از آرامش و روشنگری را به دنبال داشته

باشد؛ همچنین دارای شرایط و موقعیتی باشد که به حسب تفاوت های درون فردی و برون فردی، و ویژگی های ساختار خانوادگی می تواند متغیر باشد. عوامل بسیاری، از جمله اینکه فرد فوت شده تا چه اندازه به کودک نزدیک بوده است؛ اینکه ظرفیت تحمل و پذیرش کودک در مقابله با این رویداد چگونه است؛ افراد جایگزین شونده که همسنگ فرد از دست رفته بوده و می توانند برای کودک مورد علاقه و اطمینان باشند چه کسانی هستند؛ و سلامت جسمانی و عاطفی کودک؛ همچنین تجارب قبلی او از فقدان و این گونه مفاهیم، همه و همه در این امر دخالت دارند. هر کدام از این عوامل به نوبه خود در چگونگی انتخاب روش کنار آمدن و مواجهه با رویداد مرگ مؤثر واقع می شوند.