به یک معنا معلم و مربی خوب اساسا کسی است که بتواند هنر خوب نگاه کردن را در خود پرورش دهد. کسی که قادر به کنترل و تغییر حالات و رفتار خود و دیگران از طریق آهنگ نگاه باشد و بتواند خود را با روش های خلاق و نامتعین تربیتی لحظه به لحظه تطبیق دهد. کسی که نگاه های انعطاف پذیر و پراحساسی داشته و براساس منش، ویژگی ها و موقعیت متربی و متعلم به محیط تربیت معنا دهد می تواند هنر مربی بودن و معلم بودن را در خود معنا بخشد. یافته های پژوهشی در قلمرو روان تحلیل گری شخصیت نشان داده اغلب اولین ملاقات ها در خلال اولین نگاه ها خاطره افراد را تحت تأثیر قرار داده است. اولین معلم، اولین نگاه او، اولین تماس چشمی و اولین احساس و هیجان مثبت و یا منفی که از نگاه او برمی خیزد پایه های بنیادین روابط عاطفی را تنظیم و تبیین می کند. هر فردی در مقام معلم و یا مربی در وهله اول یک انسان است، با همه وجوه ظاهری و باطنی، جسمانی و روانی یا بیرونی و درونی اش، انسانی است با ضعف ها و قوت های طبیعی و احتمالی اش که بر فضای روحی و روانی یادگیرندگان تأثیر می گذارد. به این معنا، معلم کسی است که زبانش آموزش می دهد و وجودش تربیت می کند.
بدون تردید بنای ایجاد پیوند عاطفی و قلبی بین افراد بدون تلاقی و تبادل نگاه های ژرف و پرمعنا امکان پذیر نخواهد بود. به عبارتی دیگر موقعیت تربیت در یک انسان هنگامی به ثمر می نشیند که با نگاه درونی و عمقی همراه باشد.
»نگاه» و حالت های چشم، از لحاظ روان شناختی، پنهان ترین، در عین حال ماندنی ترین اثر را در ارتباط غیر کلامی بین مربی و متربی باقی
می گذارد. برای همین است که پایدارترین خاطرات آدمی اغلب صحنه هایی است که با اثر «نگاه» به یاد مانده است. وقتی می کوشیم چهره کسی را که در گذشته دیده ایم به یاد آوریم آنچه که در اصل به دنبالش می گردیم، نوع نگاه او به ما بوده است. درواقع در این واقعه به یادآوری برجسته ترین نماد خاطره، نماد نگاه است و نه گفته ها و یا طرز راه رفتن، شکل بینی و دهان یا لحن صدای او، بلکه بیش و پیش از اینها، گرمی یا سردی و نگاه اوست که در لایه های ناهشیار شخصیت ما اثر خود را بر جای می گذارد.
در جریان تأثیرگذاری که از رویارویی عینی با افراد در ما به جا می ماند نگاه و تماس چشمی آنها، هم نخستین عامل ایجاد یک احساس کلی و اولیه است و هم ماندگارترین عامل. یعنی هم زودتر از اعضاء و جوارح دیگر در ذهن و ضمیر ما رخنه می کند و هم دیرتر از بقیه آنها فراموش می شود.
بیرحی یا مهربانی، عصبانیت یا آرامش، ریاکاری یا صداقت، سستی یا قاطعیت، محبت یا خشونت، احساس حقارت یا احساس اعتماد به نفس، فساد یا نجابت، تزلزل شخصیتی یا وقار و متانت، همه و همه در آغاز به واسطه تأمل در نگاه و در لایه های پنهان و ناهشیار تماس چشمی بین معلم و دانش آموز نمایان می شود.
آنهایی که می توانند آدم ها را در نگاه اول تا حد قابل ملاحظه ای بشناسند این شناخت را در بستر صداقت و یا آلودگی نگاه، کشف می کنند و از ورای نگاه هرکس به احساس، ذهنیت و ماهیت وجودی او پی می برند. بخش عظیمی از این برداشت ها به طور ناخودآگاه و از طریق مخابره بدون کلام و از راه هم حسی و همدلی صورت می گیرد که احتمالا فرد قضاوت کننده به طور ارادی و از طریق مخابره بدون کلام و
دستورالعمل خاص آن را دنبال نمی کند، بلکه این تأثیر و تأثیر در یک فضای پنهان و نامرئی برای کنترل دوجانبه در جریان است. در عرصه تعلیم و تربیت نامرئی کسانی که باید بهتر از همه به راز و رمز نگاه و اثرات پنهان آن هوشیار گردند و از همه فراتر به نقش بنیادی آن در ارتباط بین مربی و متربی آگاه شوند، افرادی هستند که در مقام معلم و یا مربی قرار می گیرند. غالب معلمین می دانند که برای برخورد نافذ و مؤثر با دانش آموزان در پاره ای موارد، هیچگونه اقدام کلامی و فیزیکی نمی تواند آن عمق و غنایی را داشته باشد که در اثر یک «نگاه» نافذ و تأمل برانگیز در مخاطب پدید می آورد. هر اثر نافذ تربیتی و رفتاری که دانش آموزان از معلم خود به یاد می آورند به نوعی و از جهتی به نگاه خاص و به یادماندنی او و فراتر از آن در روابط بین فردی از آنچنان اهمیتی برخوردار است که غالب رسانه های ارتباطی از جمله سینما و تلویزیون از آن بهره می جویند، تا آنجا که هنگامی که می خواهند حساس ترین و هیجان انگیزترین نمادهای نمایشی را در معرض دید مخاطبان قرار دهند از اکسیر نگاه استفاده می کنند. در رشته های دیگر هنری همچون نقاشی، تصویرگری، عکاسی و چهره پردازی، آنچه که نقش کلیدی را ایفا می کند زاویه نگاه و پردازش تماس چشمی در آفرینش نوع نگاه چهره به مخاطب است.
از این رو، می بینیم که یکی از بنیادی ترین و نافذترین ابزارها و یا به عبارت جامع تر، یکی از لطیف ترین و وسیع ترین نمادهای ارتباطی در قلمرو تعلیم و تربیت عنصر «نگاه» است. که تاکنون به طرز عجیبی مهجور و مکنون مانده است و به ندرت به طور مستقل به منزله یک امکان بزرگ تربیتی مطرح شده است. نمادهایی که هرچند همیشه در همه لحظات
حضور دارند اما از دید ظاهری ظاهربینان پنهان است. هرچند در لایه های عمقی و در سطوح زیرین شخصیت افراد ریشه دوانیده است اما آثار نمایان و ثمره آشکار آن از طریق ابزارهای کلامی و مادی قابل مشاهده نیست. کمترین نتیجه و پرداختن به این گونه روش های ناپیدا و ناملموس در تعلیم و تربیت نامرئی – که گاه همچون کتاب آشپزی قلمداد شده است – این است که دید معلمین و مربیان به میدان تازه ای از عناصر تربیتی گشوده گردد و راز و رمز عمیقا پیچیده احساس های موهوم و مبهمی که گاه در اثر نمادهای لحظه ای و چند ثانیه ای روابط بین فردی اتفاق می افتد روشن گردد.
در این مسیر، طبیعی است که پرداختن به مفاهیم و عناصری که تاکنون ناشناخته مانده است و در روش های متعارف تعلیم و تربیت امری نامحسوس و نامعمول است دشواری های خاصی را نیز به دنبال دارد. ولی در کنار هزاران اثر مکتوبی که تاکنون درباره روش های معمول و جاری در تعلیم و تربیت منتشر شده است، معرفی روش هایی که تربیت را از زاویه ای دیگر می نگرد و عناصر دخیل در فرآیند آموزش و پرورش را متمایز از دیدگاه های جاری می بیند – هرچند مبهم و بیگانه و غریب – ضروری و تعیین کننده به نظر می رسد. امید است دیگر دوستداران این نوع رویکرد با توانمندی فزون تر همراه با بصیرت عمیق تر و راهبردهای عملی تر به این وادی بکر و زلال قدم گذارده و دست های ناتوان و گام های کوچک و ضعیف نگارنده را نیز با قوت و استحکام خود نیرو بخشند، چرا که این همه مقدمه ای کوتاه بر پس زمینه ناپیدا در تربیت نامرئی بود که باید با اهتمام بلند صاحب نظران لطیف نگر و اندیشمندان ظریف نگر گسترش یابد.