طبیعت انسانها به گونهای است که وقتی در انجام امور، مورد تشویق قرار میگیرند، در صدد برمیآیند تا آن کارها را بهتر انجام دهند، این
مسئله به خصوص در سنین پایینتر که رفتار آدمی از پیچیدگی کمتری برخوردار است و نیاز به حمایت و تأیید دیگران دارد، مصداق بیشتری دارد. از طرف دیگر چون ارزشهای اخلاقی و دینی را نمیتوان با زور و اجبار به دیگران یاد داد، باید انگیزهی درونی و تمایل قلبی برای یادگیری در افراد ایجاد شود تا خود آنها به طور ارادی و اختیاری از روی نیاز فطری به کشف آن بپردازند. از همین روست که رهیافت «ذکر» در قرآن و آموزههای دینی، یک رهیافت درونی و اکتشافی به جای آموزشهای صوری و یاددهی بیرونی محسوب میشود، زیرا ذکر و یادآوری در ذات خود واجد لذت و انگیزش پایدار است.
هر چند معلم باید به شیوههای مختلف، برای علاقهمند کردن و ایجاد انگیزه در دانشآموزان کوشش کند، اما نباید محرکها و مشوقهای بیرونی را جایگزین انگیزههای درونی نماید. صاحبنظران تعلیم و تربیت برای ایجاد انگیزه در دانشآموزان اهمیت فراوانی قائل هستند، به طوری که عدهای آن را رمز یادگیری دانستهاند و بخش عمدهای از فرایند یادگیری را در «چگونه برانگیختن» میدانند.
اگر انگیزهی یادگیری و پیشرفت و ترقی در دانشآموزان ایجاد شده باشد، آنها خود به خود راه مواجهه با موانع را فرا خواهند گرفت، به شرط آنکه مقتضیات رشد فراهم شده باشد. آزمایشهایی
که در مورد دانشآموزانِ «باانگیزه» و «بدون انگیزه«، با وجود داشتن هوش بالا، انجام گرفته است نشان میدهد که دانشآموزانِ با انگیزهی پیشرفت نسبت به دانشآموزانی که فاقد انگیزه هستند، موفقیت بیشتری دارند. اینجاست که «امیل شارتیه«، مربی بزرگ فرانسوی، کنشوری بهرهی عاطفی)E. Q (Emotional Quotient را فراتر از بهرهی هوشی (I. Q (Intelligence Quotient میداند و اعلام میکند که «کودک هر قدر بخواهد میتواند باهوش باشد!«(1)
»بنجامین بلوم» نیز میگوید:
وقتی دانشآموزان، انجام دادن یک تکلیف یادگیری را با اشتیاق آغاز میکنند، یادگیری برای آنها آسانتر میشود و این دانشآموزان در مقایسه با دانشآموزانی که اشتیاق و علاقه ندارند و یا علاقه کمتری دارند، تکالیف درسی را بسیار سریعتر یاد میگیرند(2)
بنابراین، نقش عاطفی و انگیزشی در فرایند یادگیری و کنشوریِ هوش بسیار مؤثر است.
از لحاظ پرورشی، انگیزش، هم هدف است و هم وسیله(3) به عنوان هدف، ما از دانشآموزان میخواهیم نسبت به رفتارها و انتظارات مورد نظر ما پاسخ مثبت دهند. از این رو، تمام برنامههای تربیتی که در آنها فعالیتهای مربوط به حیطهی عاطفی(4) ملحوظ شده است دارای ماهیت انگیزشی هستند. ایجاد نشاط و شادابی در محیط های آموزشی به منزلهی یک بستر نیرومند در قالب آمادگی ذهنی و رفتارهای ورودی به منزلهی پیشنیاز یادگیری و سازگاری رفتاری اولیه به حساب میآید. اگر دانشآموزان نسبت به درس و مدرسه، بیعلاقه و به عبارتی دارای انگیزش پایینی باشند، به توضیحات معلم توجه نخواهند کرد و در نهایت، پیشرفت چندانی نصیب آنها نخواهد شد، اما اگر علاقهی آنها نسبت به مطلب درسی بالا باشد و دارای انگیزش بالایی باشند، هم توضیحات معلم را به دقت گوش داده و تکالیف درسی خود را با جدیت انجام خواهند داد و هم در صدد کسب اطلاعات بیشتری در زمینهی مطلب درسی خواهد بود و در نتیجه پیشرفت زیادی نصیب آنها خواهد شد. در واقع E. Q بالا موجب استفادهی بیشینه از I. Q خواهد شد و «خواستن«، «توانستن» را به همراه میآورد.
همهی این مفاهیم، موقعی از اصالت و حمایت برخوردار میشود که با اصل «شوق درونی» و «انگیزش خودانگیخته(5)» همراه گردد و اگر این گونه تقویتها و پاداشها از منبع بیرونی دریافت گردد، خود به خود پویایی و نیروزایی خود را از دست داده و به انتظارات شرطی شده تبدیل میشود. این مسئله در مورد روشهای ایجاد عادت نیز مصداق دارد، زیرا هر گاه روشهای شرطیکردن برای تقویت رفتار مطلوب از روی عادت و تکرار مکانیکی انجام گیرد، ارگانیست بدون توجه به کارکرد و محتوای عمل و صرفاً برای کسب پاداش، این رفتار را انجام میدهد. در واقع «قالبِ» رفتار بر «محتوایِ» رفتار غلبه میکند. در این صورت رفتهرفته شکل مکانیکی و فیزیکی رفتار باقی میماند، بدون آنکه از محتوا و انگیزهی موضوع اثری باقی بماند؛ چیزی که امروزه در قلمرو تربیت دینی دانشآموزان و آموزشهای اخلاقی به شدت رواج یافته و به نام تربیت دینی، هویت دینیابی و فطرت خداجویی دانشآموزان را کمرنگ ساخته است.
1) رک: مربیان بزرگ؛ ژان شاتو؛ ترجمهی دکتر غلامحسین شکوهی؛ نظریهی امیل شارتیه.
2) رک: یادگیری آموزشگاهی؛ ترجمهی دکتر سیف.
3) روانششناسی پرورشی؛ دکتر علی اکبر سیف.
4) Domain of Affective.
5) Self Stimulated.