یادگیری برای دانش آموزان زمانی جالب و شوق انگیز است که در پرتو اندیشیدن؛ حس کردن؛ بازی کردن، نوآفرینی؛ و فعالیت و عمل انتخابی انجام شود. آیا محیط مدرسه و فضای بعضا خشک و بی روح کلاس درس، فرصتی برای زایش چنین کنش هایی فراهم می کند؟ آیا روش های تدریس و شیوه های ارزش یابی در مدرسه، توانایی ایجاد فرصت هایی برای ظهور احساسات، علایق و فعالیت های آزاد دانش آموزان را دارد؟
کیفیت آموزشی و تربیتی در یک مدرسه، وابسته به چگونگی ایجاد زمینه ها و شرایطی است که دانش آموزان بتوانند هدف یادگیری را نه هدف معلمان و والدین، که هدف شخصی خود بدانند؛ چرا که اغلب دانش آموزان، درس خواندن را نه برای لذت بردن از دانستن و فهمیدن بلکه برای پاسخ گویی به انتظاری که دیگران به ویژه اولیا و مربیان از آن ها دارند، انجام می دهند. به همین سبب است که انگیزه های درونی و فاعلی دانش آموزان در یادگیری و موفقیت تحصیلی روز به روز کاهش می یابد و ما شاهد افزایش بی تفاوتی دانش آموزان نسبت به سرنوشت تحصیلی شان هستیم.
به نظر می رسد یکی از راه حل های اساسی برای پیش گیری از این معضل آموزشی و تربیتی، ایجاد فضاها و ظرفیت هایی خارج از فضای رسمی مدرسه می باشد تا دانش آموزان به دور از اجبار و فشار، به یادگیری و کشف محیط پیرامون خود اقدام کنند.
از این رو استفاده از موزه های علمی، هنری و گردشگاه های مختلف آموزشی می تواند راهکار مناسبی برای تأمین این هدف باشد.
بازدید از موزه ها و مراکز علمی، فرهنگی و هنری، زمینه ای برای کاربردی کردن آموزش ها و انتقال مفاهیم درسی به میدان تجربه، عمل و رفتار می باشد به بیانی دیگر موزه ها، نمایشگاه ها و خانه های علم می تواند به دانش آموزان کمک کند که وجه عینی مفاهیم ذهنی را در محیط های خارج از مدرسه درک کنند. و این مراکز به عنوان پل ارتباطی بین آموزه های نظری و ذهنی با آموزه های عملی و مهارتی خواهد بود.
اگر آموزش را به مثابه ی هماهنگ کردن استعدادها برای عبور از نادانسته ها به دانسته ها تلقی کنیم و این دانسته ها را از حوزه ی ذهنی و نظری به حوزه های عاطفی و رفتاری بدانیم، آن گاه در خواهیم یافت که فرصت های آموزشی خارج از مدرسه تا چه اندازه می تواند در تحقق اهداف تربیتی به معنای وسیع آن کمک کند.
یکی از ویژگی های آموزش از طریق موزه، یادگیری به سبک «مشاهده» است. یافته های روان شناسی یادگیری نشان می دهد که یادگیری از راه مشاهده، پایدارتر و عمیق تر از سایر یادگیری هاست.(1)
در «یادگیری مشاهده ای» اغلب کنش های ذهنی، عاطفی، و روانی- حرکتی یادگیرنده فعال می شود و در تعامل با یک دیگر شرایطی از یادگیری فعال را ایجاد می کند که از نظر گستره و عمق، تأثیری به مراتب قوی تر و غنی تر از یادگیری های ذهنی و انتزاعی بر جای می گذارد.
اگر موزه ها را به منزله ی مراکزی تلقی کنیم که از نظر وسعت، تنوع و فراوانی محرک های دیداری، شنیداری و بساوایی جذاب ترین محیط آموزشی را پیش روی بازدید کنندگان قرار می دهند، آن گاه می توانیم با اطمینان بیشتری به آموزش خلاق موزه ها ایمان بیاوریم.
دانستن این نکته برای والدین و معلمان مهم است که دانش آموز خلاق لزوما دانش آموز نابغه نیست؛ بلکه خلاقیت با فعالیت خودجوش؛ برقراری ارتباط بین پدیده ها و شنیده ها؛ و دست کاری مشتاقانه ی محرک های محیط برای دست یافتن به یک پاسخ معنی دار، همراه است.
در واقع خلاقیت به معنی تفکر و تخیل سازنده به منظور کشف ناشناخته ها و تولید روابط جدید بین مشاهدات و مطالعات نیز می باشد. شرایط آموزشی و فرهنگ ارتباطی موزه ها به گونه ای است که قابلیت تولید چنین لحظاتی را برای دانش آموزان دارد؛ زیرا این لحظات به شکل ناهشیار، عمیق ترین لایه های یادگیری را در ابعاد مختلف شناختی، عاطفی و رفتاری تحت تأثیر قرار می دهد.
فرهنگ دیدار از موزه ها به دانش آموزان می آموزد که با «زیبا دیدن«، «خوب حس کردن» و «بهتر تجربه کردن» می توانند بسیاری از موضوعات و مطالب درسی و غیردرسی را شخصا درک، و تجزیه و تحلیل کنند.
به همین علت است که نظام های آموزشی پیشرفته در کشورهای توسعه یافته، کانون یادگیری و پایگاه آموزشی- تربیتی دانش آموزان را نه صرفا در محدوده ی کلاس های درس و فضاهای رسمی بلکه در محیط های باز و آزاد قرار
می دهند تا دانش آموزان با اراده ی شخصی و تمایلات درونی به مشاهده یادگیری بپردازند.
یکی از بهترین شیوه های برانگیختن دانش آموزان در محیط های موزه ای نمایشگاهی این است که معلمان با طرح سؤالات ذهن انگیز و شوق انگیز نیروی کنجکاوی دانش آموزان را تقویت کنند.
این سؤالات باید بین آن چه که دانش آموزان قبلا آموخته اند با آن چه هم اکنون در حال مشاهده و یادگیری هستند، ارتباط معنی داری داشته باشد. به عبارت دیگر، ایجاد سؤال زمانی برای دانش آموزان امکان پذیر می شود که آن ها خود در سازمان دهی اطلاعات قبلی و دست یابی به اطلاعات جدید مشارکت داشته باشند. در غیر این صورت طرح سؤالات غیر فعال و نامرتبط با نیاز و انگیزه ی درونی دانش آموزان، نه تنها حس کنجکاوی آن ها را تحریک نمی کند، بلکه ممکن است منجر به بی تفاوتی و حتی بیزاری آن ها نسبت به مطالب نیز شود.
1) ر. ک: روان شناسی پرورشی؛ دکتر علی اکبر سیف؛ (نظریه ی آلبرت باندورا(؛ انتشارات آگاه؛ 1380.