[کلیات سعدی، محمد علی فروغی]
چون بود اصل گوهری قابل
تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نیارد کرد
آهنی را که بد گهر باشد
و یا
شمشیر نیک ز آهن بد چون کند کسی
ناکس به تربیت نشود حکیم
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
از باغ لاله روید وز شوره بوم خس
و یا:
ابر اگر آب زندگی بارد
هرگز از شاخ بید بر نخوری
با فرومایه روزگار مبر
کز نی بوریا شکر نخوری
به عقیده سعدی در نهاد آدمی خیر و شر و نور و ظلمت توأم است و انسان
باید در سایه درایت و تدبیر و به کار گرفتن خرد و عقل بر نیروی ناپاک اهریمنی غالب شود.
وجود تو شهری است پر نیک و بد
تو سلطان و دستور دانا خرد
رضا و ورع نیک نامان حر
هوی و هوس رهزن و کیسه پر
ترا شهوت و حرص و کین و حسد
چو خون در رگانند و جان در جسد
هوا و هوس را نماند ستیز
چو بینند سر پنجه عقل تیز
رئیسی که دشمن سیاست نکرد
هم از دست دشمن ریاست نکرد(1)
سعدی به استعداد ذاتی و فطری انسان معتقد است. باید طفل را مطابق با استعدادش تربیت کرد.
اصل بد نیکو گردد چونکه بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گر چه با آدمی بزرگ شود
شمشیر نیک زآهن بد چون کند کسی
ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس
1) در مقدمه ی باب هفتم بوستان.