ارتباط به همان که اظهار اندیشه است، دریافت آن نیز هست. این اواخر به ناگهان، با این مسأله روبرو شده ایم که اکثریت کودکان، هر شب به تماشای تلویزیون می پردازند و معدودی از آنان به رادیو گوش می دهند. هنوز عواقب این کار معلوم نیست و از نتایج آن در صورتی که مدت زیادی ادامه پیدا کند، آگاهی نداریم. البته کودکان باهوش از راه تلویزیون، به گونه هایی از معرفت دسترسی پیدا می کنند که از راه دیگر، به آن ها دسترسی ندارند. ولی باید دید که آیا عشق به دیدن هر چیز بر روی پرده ی تصاویر، به تدریج قوه ی تخیل را از میان نمی برد؟
تصور تخیلی که من شخصا از رابین هود، دزدان دریایی و زورو، می داشتم، بسیار انگیزنده تر از صحنه های تصویری خاصی بود که بعدها بر روی پرده ی تلویزیون دیدم. ولی ممکن است قضاوت من تنها، قضاوت مرد بالغی باشد.
افزایش آموزش های بصری گوناگون در امر تربیت، مایه ی تحسین است ولی نظر شخصی من، این است که با آن ها، خطرهای فراوانی همراه است. نتیجه ی دیدن تاریخ و داستان های مذهبی به صورت تصاویر و در لباس تخیل و با هنر درجه ی سوم چیست؟ و آیا تماشا کردن سرگرمی های درجه ی پنجم به تدریج، استعداد نقادی و نکته سنجی ما را سلب نخواهد کرد. با همه ی تغییراتی که در منظورهای تربیت پیدا شده و همه ی اصلاحاتی که درباره ی وسعت کلاس ها و مدرسه ها صورت گرفته، هنوز می توانیم به کمال مطلوب معلم بزرگ و مدرسه ی بزرگ بازگردیم و درباره ی آن سخن بگوییم. آیا جز کارآمدی حرفه ای و احساس مسئولیت وجدانی برای انجام وظیفه، یک مرد یا یک زن، چه چیزهایی را باید داشته باشد تا بتواند، در زندگی کودک، نفوذ و تاثیر فراوان داشته باشد؟ چه چیز است که شایستگی و کارآمدی را بالا می برد و به عظمتی بزرگ می رساند؟ همین سئوال را در مورد مدارس خودمان نیز می توانیم مطرح کنیم. کاخ های جدیدی با تالارهای زیبا و میدان های عالی برپا می شود. با وجود این، بسیاری از آن ها، فاقد چیزی هستند که بعضی از بناهای کهنه را، با اثاثیه ی ناقص و روش های کهنه، در نظر شاگردان، محل های زیبا و حتی باشکوه و جلال، جلوه گر می ساخت. آیا آن مدارس کهنه، چه چیزی داشتند که شاگردان قدیمی آن ها، از بسیاری از چیزها چشم می پوشیدند تا، فرزندان خود را به آنجا بفرستند. همه ی این نکات را در نظر می گیریم تا معلوم شود که تربیت، فرآیند پیوسته و زنده ای است که در سراسر زندگی با آن سر و کار داریم. بحث کردن در مورد هر یک از این مسایل در فصلی جداگانه، با همه ی سهولتی که در کار فراهم می آورد، خطرهایی نیز دارد. چرا که؛ هر قسمت را به صورت غرفه ی دربسته ای درمی آورد که به دیگر غرفه ها راهی ندارد. ولی باید در نظر داشت که قسمت های مختلف هم چون
سطوح مختلف، قطعه الماس واحدی است.
یکی از خطرهای سال های جدید این است که بر شماره ی موضوعات، به طور جداگانه افزوده اند و تعلیم شاخه های مختلف علم و معرفت را به کارشناسانی سپرده اند که تنها در موضوع تدریس خود، کار کرده و تنها دوره ی آن را دیده اند. نتیجه آن شده است که جدول تقسیم ساعات، صورت خاصی پیدا کرده و شاگرد بیچاره، باید به همه ی مواد گوناگون برسد و از هر کدام، سهمی برای کاری که باید در خانه انجام دهد، بردارد. کم تر به نتیجه ی کلی و این آموختنی ها به صورت یک کل در نظر گرفته شود، توجه شده و هدف در میان پیچیدگی وسایل گم شده است. غرض ما آن است که به تربیت، مانند خود زندگی، هم چون یک کل، توجه شود و باید متوجه باشیم که برای رسیدن به این هدف، هر اندازه هم که مایه ی درد و رنج باشد، چاره ای جز آن نیست که آن را تکه تکه مورد رسیدگی قرار دهیم.
با در نظر گرفتن این امر، دیگر برای مطالعه ی تفصیلی در این زندگی، چندان دشواری نخواهیم داشت، خواه زندگی در یک اجتماع باشد یا در یک ارتباط، یا زندگی به صورت یک فرآیند پیوسته باشد. تربیت برای زندگی، برای آن که مؤثر واقع شود، باید به صورت کلی در نظر گرفته شود.