جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نسبت به نیازهای روزمره کودک در دوره های سنی مختلف او هوشیار باشید

زمان مطالعه: 5 دقیقه

فرض بر این است پدرانی که عادت دارند در مراقبت های روزانه و بزرگ کردن آنها، از نوزادی فرزندانشان حضور فعال داشته باشند، به انجام مسئوولیت های خود تا بزرگسالی فرزندان ادامه می دهند. با گذشت زمان و با تغییر برنامه های زمانی و الویت ها در محل کار و خانه، به تدریج، نگاه داشتن چنین مسئوولیتی در حالت کنونی، برای پدر مشکل آفرین می شود. گاهی بسیاری از مردان متوجه می شوند که کم کم از این مسئولیت ها جدا شده و از جزئیات مهم بی خبر مانده اند- چیزی که زمینه مشترک را برای پدر و فرزندان فراهم می کند. مگر این که پدر هوشیارانه تلاش کند تا بخشی از زندگی روزمره فرزندش باشد.

در طول سال ها مطالب بسیاری در مورد اهمیت گذراندن «زمان بهینه» مادر با فرزندانش نوشته شده است. باوری که با ورود مادران به نیروی کار شدت یافت این بود که، ساعت هایی را که مادران با فرزندان خود می گذرانند در مقایسه با چگونگی سپری کردن زمان با فرزندان، اهمیت کمتری دارد. به درستی، مطالعه بر روی

مادران شاغل در مورد تعاملات مادر- کودک نشان داد که چگونگی این تعاملات تأثیر بیشتری بر کودک دارد تا اینکه چه مدت زمانی را آنها در کنار یکدیگر می گذرانند. عاقلانه به نظر می رسد که بگوییم همین نکته برای پدران نیز صادق است. اگر زمانی را که پدر با فرزند خود می گذراند بدون تعامل، در فکر کار، یا به همراه کودک نشستن مات و مبهوت جلوی تلویزیون باشد، این که پدر چند تا بعدازظهر یا آخر هفته را با فرزندان خود گذرانده است، بی اهمیت است.

اهمیت حضور فعال پدر در خانه با پژوهش های رابرت بلن چارد(1) و هنری بیلر(2) در مقایسه گروه های پسران پایه سوم نشان داده شده است. گروهی که پدرانشان حضور نداشتند، گروهی که پدرانشان حاضربودند و این حضور فعال بود و گروهی که پدرانشان حاضر بودند ولی حضورشان فعال نبود. نتایج این پژوهش در بررسی پیشرفت تحصیلی همه گروه ها نشان داد گروهی که پدرانشان حاضر نبودند کمترین و گروهی که پدرانشان حضور فعال داشتند بیشترین پیشرفت تحصیلی را داشته اند. گروهی که پدرانشان حاضر بودند ولی حضورشان فعال نبود، در میانه قرار داشتند. بیلر می نویسد: «تنها زمانی داشتن پدری لایق رشد فکری پسر را تسهیل می کند که پدر همیشه برای پسرش در دسترس باشد و رابطه ی پدر/ پسر از ویژگی های مثبت برخوردار باشد.» (چندین پژوهش این چنینی بر دختران و پدران نیز انجام شده است، با اینکه به نظر می رسد حضور فعال پدر با شغل و پیشرفت تحصیلی دختر نیز ارتباط دارد.)

گرچه گفتن این که کودکان تا چه اندازه نیاز به حضور فعال و در دسترس بودن پدر دارند، دشوار است، اما این نیاز چیزی بیش از بازی گاهگاه بیس بال، رفتن به پارک و باغ وحش است. در حقیقت، بهترین شیوه برای پدران برای این که بخشی از زندگی فرزندانشان باشند شرکت داشتن در آن چیزی است که رونالد لوانت آن را «فعالیت خانوادگی» می نامد که عبارتند از: غذا دادن، حمام کردن، لباس پوشاندن و مراقبت های روزانه. لوانت می نویسد: «با انجام این وظایف قراردادی زنانه، مردان

به طور واقعی عضوی جدا نشدنی و لازم از خانواده می شوند. زندگی خانوادگی تنها به معنای فراهم کردن نیازهای مادی افراد خانواده نیست. بلکه به معنای هر روزه در کنار آنها بودن برای برآوردن نیازهای بی پایان، هر چیز متغیر و روزانه، فیزیکی و هیجانی نیز هست.»

همانطور که مادران در دوره نوزادی فرزندشان از همسر خود یاری می خواهند، می توانند در دوره های بعدی نیز بدون قضاوت کردن در مورد شیوه انجام وظایفش از او بخواهند مسئولیت های بیشتری را در مراقبت های روزانه از فرزند بپذیرد. بیش از یک شیوه برای پاک کردن آب بینی یا درست کردن ساندویچ کره بادام زمینی وجود دارد.

برای بسیاری از مردان، حضور فعال داشتن ودر دسترس بودن در دنیای کودکان نیازمند دگرگونی حقیقی در فهم معنای زمان و اهمیت رسیدن به هدف های واقعی و معطوف به وظیفه است. بسیاری از مردان در تمام طول زندگیشان بر این باورند که نقش اجتماعی آنان انجام فعالیت های ثمربخش، رسیدن به یک هدف پس از دیگری بدون اتلاف وقت، جانزدن و رها نکردن کار ناتمام است. مردان در زندگی کمتر به احساسات دیگران توجه می کنند وبیشتر به حل مشکلات و انجام کارها توجه دارند. مردانی که برای مراقبت از کودکان پیش دبستانی خود در خانه می مانند گاهی انتظار انجام کارهای دیگری را نیز از خود دارند- برای مثال، کوتاه کردن چمن ها، تماشای مسابقه و پرداخت مالیات. وقتی مردان به خاطر این که مراقبت از کودک وقت زیادی می گیرد، نتوانند چنین انتظاراتی را برآورده کنند، احساس ناتوانی و شکست می کنند. گاهی در می یابند تحمل و همدلی آنها کمتر از آن چیزی است که می خواهند باشد.

پدر موفق بودن بدین معنا نیست که بر خلاف میل خود کارها را برای فرزندانمان انجام دهیم بلکه به معنای پذیرفتن نقشمان در این پیشرفت بیست ساله ای است که رشد بشر نامیده شده است. پدر موفق بودن یعنی کاستن از سرعت، صرف وقت برای بودن با تک تک فرزندان و برقراری ارتباطی متناسب با سن آنها است.

من دریافتم بسیاری از این تلاش ها دشوار و بی ثمر هستند. برای مثال، وقتی با

دخترم موریا در خانه تنها مانده ام نمی توانم به کارهای نوشتنی ام بپردازم. بالاخره تصمیم گرفتم تا وقتی که به اندازه ای بزرگ نشده که بتواند نیازهای خودش را برآورده کند (تفکری تلخ و شیرین) بهتر است زمانی را که با هم هستیم به بازی کردن، کتاب خواندن با صدای بلند و انجام کارهای روزمره بپردازیم.

افزون بر این، چیزهای با ارزشی از با او بودن را آموختم، این که با هم فعالیت هایی چون رنگ کردن، بازی کردن و بازی های وانمودین انجام دهیم. در موریا و کودکانی که بر آنها مطالعاتم را انجام می دادم، مشاهده کردم که چگونه کودکان در بازی ها راز دل خود را می گشایند و می خواهند مسایلی را عنوان کنند که وقتی در مورد این مسایل از آنها سؤال می شد هرگز به آن پاسخ نمی دهند. بهترین گفتگوی من با موریا در چهار یا پنج سالگی وقتی انجام شد که با هم رنگ آمیزی یا عروسک بازی می کردیم. او به ناگهان سؤال هایی از من می پرسید، مثلا «چرا دوستم هلنا باید به میشیگان می رفت؟» یا «مامان از دست من عصبانی بود؟» چنین گفتگوهای دوستانه ای در مورد ژرف ترین افکار و احساسات کودکان- نگرانی ها، ترس ها و رؤیاهایشان- بیشتر زمانی انجام می گیرد که افراد خانواده با آرامش در کنار یکدیگر هستند و در حال انجام کاری هستند که از آن لذت می برند (و در ضمن، رنگ آمیزی برای من بسیار آرامش بخش بود. اکنون در رنگ آمیزی از خط بیرون نمی زنم.)

وقتی کودکان بزرگ می شوند و درگیر فعالیت های بیرون از خانه می شوند، پدران دشوارتر می توانند چنین فرصت هایی را در تنهایی با فرزندان بدست آورند. بنابراین هر یک از تعاملات پدر با فرزندش در هر دوره سنی او بسیار ارزشمند است. به همین دلیل به پدران پیشنهاد می کنم برنامه زمانی خود را به شیوه ای طرح ریزی کنند تا بتوانند گاهگاهی وقتی را به تنهایی با هر یک از فرزندانشان سپری کنند. این فرصت می تواند رانندگی نیم ساعته آخر هفته به کلاس موسیقی، سرگرمی یا ورزشی مشترک با کودک باشد. گاهی بهترین گفتگو در حین انجام مشترک کارهای روزمره از جمله شام پختن، ماشین شستن یا زدن علف های هرز باغچه انجام می گیرد.

اگر از رویدادها و اشخاص زندگی فرزندانتان از جمله فعالیت های روزانه، نام

دوستان، آموزگاران و مربیان آنها آگاهی داشته باشید، راحت تر می توانید با فرزندانتان گفتگو کنید. اگر می توانید، وقتی را در مدرسه فرزندتان بگذرانید و در برنامه ها و مراسم مدرسه در کنار او حضور داشته باشید. در فعالیت های ورزشی به او پیشنهاد کنید مربی (یا دستیار مربی) او باشید.

تلاش کنید اطلاعاتی در مورد دوستان و زندگی اجتماعی فرزندانتان به دست آورید. با والدین دوستان آنها آشنا شوید. میزبان شب هایی باشید که دوستان می خواهند در کنار یکدیگر بخوابند. بچه ها را به مهمانی، تالا بولینگ و پیست اسکیت ببرید. از گفتگوهای آنها آگاهی داشته باشید. به نگرانی های آنان گوش دهید.

و بالاخره، بدانید وقتی را که افراد خانواده با یکدیگر سپری می کنند سرشار از فرصت هایی است که می توانید به فرزندانتان نزدیک شوید و ارتباط برقرار کنید یا خودتان را از آنها دور کنید. در بسیاری از لحظه های زندگی روزمره، شما هستید که تصمیم می گیرید به فرزندتان نزدیک یا از او دور شوید. برای مثال، وقتی صدای بلند موزیک اتاق فرزند نوجوان شما حواستان را برای مطالعه پرت می کند. وقتی از او می خواهید صدای موزیک را کم کند می توانید گفتگوی خود را چنین آغاز کنید: «باورم نمی شه به این چیزها می گی موزیک.» یا می توانید بگویید: «تا حالا از این گروه آهنگی نشنیده بودم. اسم این گروه چیه؟» گرچه جمله نخست توهین و تحقیر است، اما دومین جمله دعوت کردن است، فرصتی برای پل زدن به تفاوت ها و برقرار کردن ارتباط.


1) Robert Blanchard.

2) Henry Biller.