معلم، مربی یا پدر و مادر، هنگامی که از مقدمه ی تربیتی فوق الذکر، که از ذات فرزند، بروز می کند، استفاده کنند و کار پرورش را آغاز نمایند، باز هم به عکس العمل هر طرح اجرایی خود، در فرزند، باید دقت نمایند و از روی آن نتیجه ی، طرح بعدی را تصویر کنند و به کار برند و هم چنان، این روش را ادامه دهند و اعمال نمایند تا فرزند را پا به پای حرکت ذاتی و باطنیش و به مقتضیات وجودیش، بپرورانند. بی شبهه، در این روش درخواهند یافت که با حفظ آزادی، فکر و عادت و عمل فرزند، تحریک می گردند و هر لحظه لیاقت و کارآمدی فرزند، برای فردای اجتماع و پیشه ای که شایستگی آن را خواهد داشت، بیشتر نمودار می گردد و همین امر بهترین امتحان او محسوب می شود و جز این، آزمایشی، مناسب وی نیست.
فرزندی که در چنین محیط فکری و تربیتی، که مطابق استعداد و ذوق و رشد طبیعی و روانی اوست، زندگی کند، خود به خود، انضباط خاصی خواهد یافت و این انضباط، امری درونی و خودپسندیده، برای وی خواهد بود و چون تحمیلی نیست و موافق فطرت اصلی کودک است، اخلاق او را هم، نهادینه خواهد کرد. و اگر خلاف فطرت او کار شود، فرزند از اخلاق و انضباط دور می گردد و چنان چه، ظاهرا نقشی از این معانی هم، به خود بگیرد، مسلما ذاتی نبوده و تظاهری موقت، محسوب می گردد. طوری که؛ هدف خود را از قید خانواده و مدرسه، دور ببیند، فورا آن نقاب را از چهره، به کنار می زند و لجوجانه با آن، عناد می ورزد و نسبت به آن شکل انضباطی و اخلاقی، ابراز نفرت می کند و چه بسا، برای آن، عیب بتراشد. در حالی که؛ خود را گمراه کرده است و در این میان، خطر به وجود آمدن لجاجت و عناد و بیزاری از داوری صحیح، و بی اعتنایی به منطق و عقل و مذهب و قانون را هم به دنبال داشته باشد.