نتیجه ی این روند آن است که الگوها و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی که در جامعه وجود دارند کارکرد خود را در پاسخ به نیازها نشان دهد. با وجود آن که این الگوها در بیرون از افراد قرار دارند اما همان طور که دورکهیم تأکید بر آن دارد در هر شخص، درونی نیز شده اند.
به دنبال درونی کردن الگوهاست که فشار وارده از سوی اشخاصی که از آن ها متابعت می کنند احساس نمی شود. به عنوان مثال برای انسان غربی، غذا خوردن با کارد و چنگال و قاشق همان قدر «طبیعی» است که برای شرقی غذا خوردن با دست و یا چوب.
پس، جامعه پذیری به افراد کمک می کند تا در جامعه ی خویش از سازگاری و سهولت رفتاری بیشتری برخوردار شوند. و در عین حال احتمال این خطر را دارد که ساختار و شاکله ی متمایز افراد در زیر سیطره ی این الگوهای ناخواسته و ناخودآگاه تعریف شود. در حقیقت جامعه پذیری باید ابزار و زمینه ای برای خودپذیری، خودشناسی و خودشکوفایی افراد باشد اما اگر این فرایند معکوس شود آن گاه شاهد آسیب زایی تربیت اجتماعی و نقش تخریب گر جامعه پذیری در میان افراد خواهیم بود.