جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ناسازگاری زناشویی خود را مدیریت کنید

زمان مطالعه: 10 دقیقه

افزون بر به کاربردن آموزش هیجان با همسرتان، پیشنهادهای بسیار کاربردی وجود دارند که والدین می توانند برای محافظت فرزندانشان از تأثیرات منفی کشمکش های زناشویی آنها را به کار گیرند. هدف از مدیریت ناسازگاری زناشویی درگیر نشدن کودکان در مشکلات یا احساس اینکه به نحوی مسئول اختلاف هستند، است. همچنین محافظت از کودکان مستلزم داشتن ارتباطی آزاد با آنان است که این ارتباط در کنه آموزش هیجان نهفته است. افزون بر این، داشتن تکیه گاهی قابل اعتماد غیر از والدین و خواهر و برادر برای کودک به منظور حمایت اجتماعی بسیار اهمیت دارد.

در ناسازگاری زناشویی کودکان را وسیله ای برای حمله به همسر یا دفاع از خود قرار ندهید. شاید به دلیل ارزشمند بودن رابطه کودک با والدین گاهی همسر خشمگین وسوسه می شود و این روابط را برای آزار یکدیگر به کار می گیرد. گاهی زوج های طلاق گرفته یکدیگر را در تنگنا قرار می دهند ومانع می شوند همسرشان کودک را ملاقات کند. این شیوه در مادرانی که احساس می کنند به آنان خیانت شده و احساس ناتوانی می کنند متداول است، انگار که دسترسی به کودک تنها قدرتی است که در این رابطه برای آنان باقی مانده است، مشکل وقتی شدیدتر می شود که

پدری که سرپرست کودک نیست نتواند مادر را در حمایت از کودک یاری کند، و بدین وسیله مادر برای جدا کردن کودک از پدرش احساس محق تر بودن می کند.

همچنین گاهی والدین خشمگین تلاش می کنند برای آزردن همسر یا همسر پیشین خود عواطف کودکان را بر ضد دیگری تحریک کنند. با بیان گفته های آسیب زا (درست یا نادرست) در مورد والد دیگر یا خواستن اینکه در نزاع زناشویی یکی از دو جبهه را انتخاب کند.

به باور من چنین تلاش های آگاهانه برای بیزار کردن کودک از همسر یکی از بزرگترین آسیب هایی است که زوجین در ناسازگاری خود به کودک می رسانند. چنین عملکردهایی ریشه ی ناسازگاری مزمن و رنج آور برای کودکی است که عاشق پدر و مادرش است و می خواهد به هر دوی آنها وفادار باشد و احساس می کند ناگزیر است هر یک را از حمله های دیگری حمایت کند. درگیر کردن پیوسته کودک در کشمکش های زناشویی این احساس را در او به وجود می آورد که به نحوی مسئول از هم پاشیدگی خانواده و بنابراین مسئول اصلاح آن نیز هست. روشن است کودک توان کمی در حفظ رابطه زناشویی دارد. این امر احساس ناتوانی، سردرگمی و ناامیدی در کودک ایجاد می کند.

همه کودکان نیازمند عشق و حمایت هم پدر و هم مادر هستند، به ویژه وقتی باید با نابسامانی کشمکش والدین رو به رو شوند. وقتی پدر یا مادری کودک را درگیر مشکلات با همسرش می کند تا دیگری را آزار دهد، بازنده ی این بازی کسی جز کودک نیست.

پیشنهاد من به والدینی که اختلافی طولانی مدت با همسرشان دارند این است که رابطه زناشویی را از زندگی خانوادگیشان جدا کنند. منظور من این است که آنان باید در ذهن خود نقش والد بودن را از همسری کینه توز بودن جدا کنند. بنابراین، آنان در نقش پدر یا مادر باید همه تلاش خود را به کار گیرند تا در کودک احساس امنیت و دوست داشته شدن از سوی آنها به وجود آید، حتی اگر این امر به معنای تسلیم شدن در برابر همسر و دادن قدرت به او باشد.

والدین ناسازگار نباید با انتقاد و سرزنش با همسر خود صحبت کند، زیرا ممکن

است رابطه کودک با همسر آسیب ببیند یا احساس صادق نبودن، مقصر بودن یا تنش بیشتری در او به وجود آید. اگر بتوانید چنین کاری را خالصانه انجام دهید به جای انتقاد و سرزنش کردن به جنبه های سازنده ی اختلاف با همسرتان توجه کنید. در صورت امکان به فرزندتان بگویید اختلاف نظر بین مامان و بابا برای حل کردن تفاوت ها است و هر دوی شما برای رسیدن به راه حل تلاش می کنید.

اجازه ندهید فرزندتان نقش واسط را به خود بگیرد. معمولا کودکان در خانواده های پرتعارض تلاش می کنند بین مامان و بابا نقش میانجی را ایفا کنند. فرض برخی پژوهشگران بر این است که همه ی اینها بخشی از تلاش کودک برای مدیریت هیجان هایش است. نابسامانی در خانواده احساس ترس در کودکان به وجود می آورد و آنان شدیدا می خواهند در این مورد اقدامی انجام دهند، بنابراین نقش مشاور و توصیه کننده ی بی تجربه به خود می گیرند. ولی حفظ پیوند خانوادگی برای هر کودکی بسیار دشوار است و تنها منجر به مشکلات بیشتر می گردد.

اگر احساس کردید فرزندتان تلاش می کند بین شما و همسرتان میانجیگری کند، این را نشانه سطح ناسازگاری بسیار بالا در خانه تلقی کنید. برای سلامت فرزندتان باید شدت این کشمکش را کاهش دهید. در اینجا مهارت های آموزش هیجان می توانند بسیار سودمند باشند. این مهارت ها را برای شناخت احساسات فرزندتان و همدلی با او بکار گیرید. اگر فرزند کم سنی دارید، به او بگویید مراقبت از والدین وظیفه او نیست، به او بگویید بزرگترها باید خودشان آن را حل کنند و همه چیز دوباره مثل قبل خواهد شد. گفتگوی شما با فرزندان بزرگتر پیچیده تر است، ولی تلاش کنید همین مطلب را به او بفهمانید- تو مسئول حل مشکلات بین مامان و بابا نیستی. می توانید به او بگویید مشاهده ی بحث بین مامان و بابا ناراحت کننده است ولی گاهی لازم است والدین با هم اختلاف نظر داشته باشند تا مشکلاتشان حل شود. افزون بر این اگر می توانید به فرزندتان اطمینان دهید که مامان و بابا تلاش می کنند راهی برای بهتر شدن شرایط پیدا کنند.

همچنین، به فرزندتان بگویید او دلیل مشکلات بین شما و همسرتان نیست. پژوهش نشان می دهد وقتی کودک آنقدر بزرگ باشد که مفهوم کشمکش های

والدین را درک کند، با مشاهده ی بحثی که در مورد خود او است آشفته تر می شود.

وقتی چنین اتفاقی روی می دهد، احساس شرم، سرزنش خود و ترس از کشیده شدن به درون بحث در او به وجود می آید. درچنین شرایطی، شما باید بگویید: «مامان و بابا در مورد اینکه در این شرایط چه باید کرد با هم اختلاف نظر دارند. ولی مخالفت ما تقصیر تو نیست.»

برای پیشگیری بیشتر از درگیر شدن کودکان در ناسازگاری زناشویی، از آنها نخواهید تا در مورد اختلافتان به عنوان واسطه عمل کنند، وقتی نمی خواهید با همسرتان صحبت کنید و از فرزندتان می خواهید پیامی به والدش بدهد، احساس تنش کودک را پیش خود مجسم کنید. (»به پدرت بگو نمی خوام بدون اجازه من تو رو از مدرسه بیاره.«)

پدر یا مادر نباید از کودک بخواهند اطلاعات مهم را به والد دیگر ندهد. چنین عملکردهایی الگویی برای فریب کاری در روابط خانوادگی خواهد بود و تنها برای کودک بدیهی می شود که شما و اعضای خانواده قابل اعتماد نیستید. همچنین، کودکان نیاز به این احساس را دارند که می توانند در مورد هر چیزی که آنان را نگران می کند با والدین خود صحبت کنند، بدون ترس از اینکه چنین عملی موجب خیانت به اعتماد یکی از والدین باشد. و بالاخره، کودکان نیاز دارند احساس کنند علی رغم اختلاف بین مامان و بابا، هر دوی آنها تلاش می کنند شرایط همانطور که او می خواهد پیش رود. خواهش از کودک برای راز داری آسیبی برای همه اینها است.

وقتی اختلاف حل می شود، به کودک بگویید. همانطور که کودک با مشاهده ی بحث والدینش آشفته می شود، با فهمیدن اینکه مامان و بابا مشکل را حل کرده اند آرام می شود. پژوهش های انجام شده به وسیله استاد دانشگاه ویرجینیای غربی ای. مارک کیومینگز نشان داده واکنش کودکان به مشاهده جر و بحث بزرگسالان، پرخاشگری و آشفتگی است. اما وقتی می فهمیدند بزرگترها مشکل خود را حل کرده اند بسیار آرام تر می شدند، کیومینگز دریافت میزان حل اختلاف برای کودک اهمیت دارد. برای مثال، وقتی کودکان شاهد معذرت خواهی بزرگسالان از یکدیگر، یا تلاش برای سازش بودند، واکنش مثبت بیشتری نشان دادند. کودکان به حل

اختلافات به شیوه مبهم از جمله تغییر دادن موضوع بحث یا تسلیم شدن در برابر یکدیگر واکنش مثبت نشان نمی دادند. سکوت بین بزرگسالان یا ادامه جنجال موجب بیشترین واکنش منفی از سوی کودکان می شد.

افزون بر این، کیومینگز دریافت مفهوم هیجانی حل اختلاف برای کودکان اهمیت دارد. به عبارتی، اگر بزرگسالی معذرت خواهی را با خشم ابراز کند یا با بی علاقگی سازش کند، کودکان متوجه می شوند. البته کودکان کم سن مفاهیم انتزاعی در مورد حل اختلاف و بخشش را نمی فهمند. بهتر است والدین این کودکان به وسیله ی نشانه های بدنی آنان را از رسیدن به حل مسأله آگاه کنند. برای مثال وقتی مامان و بابا با گرمی یکدیگر را در آغوش می گیرند کودک می فهمد والدینش به همان وضعیت ثابت گذشته بازگشته اند.

شبکه ای از حمایت هیجانی برای فرزندان به وجود آورید. وقتی تنش زناشویی بین والدین زیاد باشد، عجیب نیست که فرزندان آنها – به ویژه نوجوانان – از خانواده های خود کناره گیری کنند و حمایت هیجانی را در جاهای دیگری جستجو کنند. آنها زمان بیشتری را صرف معاشرت با همسالان یا انجام سرگرمی می کنند. گاهی خود را به خانواده های دوستانشان یا بستگانی که مشکلات زیادی ندارند نزدیک می کنند. گرچه کناره گیری کودک از خانواده ها خودش رنج آور است، اما می تواند مکانیسم رویارویی مثبتی برای او باشد، که موجب می شود افراد و فعالیت هایی که کودکان به عنوان جانشین خانواده اش انتخاب می کنند تأثیرات مثبتی بر زندگی آنها داشته باشند.

متأسفانه برای بسیاری از کودکان چنین شرایطی فراهم نیست. در زندگی برخی از کودکان، نه بزرگسالان مسئولیت پذیری وجود دارد که بتوانند به سوی آنها بروند و نه دسترسی مناسبی به راه های نجات سازنده از جمله ورزش، فعالیت های آموزشی یا هنری وجود دارد. در این مورد، معمولا کودکان طعمه تأثیرات آسیب زا می شوند. همانطور که پژوهش نشان می دهد، کودکان خانواده های ناپایدار بیش از دیگران در معرض خطر کشیده شدن به سوی گروه های منحرف همسالان و رفتارهای بزهکارانه هستند.

بنابراین، توجه بیشتر و نه کمتر به دوستان کودک و فعالیت هایی که در دوران کشمکش خانوادگی انجام می دهد اهمیت دارد. بدانید چگونه و با چه کسی وقت خود را سپری می کند. با والدین دوستانش در ارتباط باشید و برای نظارت و مراقبت از فعالیت های کودک، در حد توان خود تلاش کنید. به آموزگاران کودک و مشاوران مدرسه بگویید که خانواده شما در شرایط تنش زایی قرار دارد. به آنها بگویید ارزش حمایت و توجه هوشیارانه آنها را به فرزندتان می دانید. همه تلاش خود را برای اطمینان از اینکه بزرگسالانی قابل اعتماد اطراف فرزندتان وجود دارد را انجام دهید- مربیان، آموزگاران، خاله- عمه و دایی- عمو، همسایه ها، پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها و والدین دوستان- افرادی که کودک بتواند برای پرورش یافتن و حمایت به سراغ آنها برود.

گر چه کودکان خردسال در شرایط بحران خانوادگی تغییر پذیری و استقلال لازم برای جستجو کردن حمایت هیجانی را در خارج از خانه ندارند، اما این امر به معنی این نیست که آنها به چنین پناهگاهی نیاز ندارند. آموزگاران و مسئولین مهد کودک را در جریان امور قرار دهید. شرایط دشوار خانوادگی را برای آنها شرح دهید و از آنها بخواهید با کمی صبر و حوصله بیشتر با کودک رفتار کنند. گهگاهی با خانواده های دیگر از جمله اقوام و خویشاوندان خودتان معاشرت کنید تا احساس تعلق و حمایت هیجان در فرزندتان به وجود آید.

آموزش هیجان را برای گفتگو در مورد ناسازگاری های زناشویی به کار بگیرید.

اگر زمانی برای گفتگو با کودکان در مورد احساساتشان وجود داشته باشد، وقتی است که ناسازگاری در خانواده به حد انفجار می رسد. گر چه برای والدینی که در مورد ناسازگاری های خود با همسرشان احساس ناراحتی و خشم می کنند یافتن انرژی هیجانی برای گفتگو با کودکان در این باره دشوار است، اما امکان دارد کودکان نیز احساس ناخوشایندی داشته باشند و برای مدیریت این هیجان ها نیاز به راهنمایی داشته باشند.

وقتی احساس می کنید نسبتا آرام هستید زمانی را صرف گفتگو با فرزندتان در مورد واکنش او به تنش در خانه کنید. می توانید گفتگو را چنین آغاز کنید: «متوجه

شده ام وقتی من و بابا با هم بحث می کنیم ساکت می شی و می ری توی اتاقت. مثل اینکه بحث های ما تو رو ناراحت می کنه.» کودکتان را تشویق کنید تا در مورد احساس ناراحتی، ترس یاخشم خود برای شما صحبت کند. به گفته های او همدلانه گوش بدهید و او را درنامگذاری احساساتش یاری کنید.

شاید بتوانید ترس هایی در فرزندتان که پیشتر از آنها آگاهی نداشته اید را آشکار کنید. شاید ترس او این باشد که اگر شما و همسرتان از هم جدا شوید دیگر هرگز نتواند یکی از شما را دوباره ببیند. شاید نداند کجا زندگی خواهد کرد و چگونه تنها یک والد می تواند از او سرپرستی کند. شاید ترس او از این باشد که به گونه ای دلیل ایجاد مشکل خودش بوده است و به همین دلیل در این مورد احساس تنش یا نگرانی می کند، یا اینکه شاید درست نمی داند از چه چیزی می ترسد، تنها احساس می کند رویداد ناخوشایندی رخ داده است و از اینکه نمی داند چه روی خواهد داد مضطرب و نگران است. ترس او هر چه که باشد، می توانید به او بگویید گر چه مامان و بابا با هم سازگار نیستند، اما هر دوی شما او را دوست دارید و به او اهمیت می دهید. شاید در شرایطی باشید که به او اطمینان دهید گر چه شما و همسرتان با یکدیگر مشکلاتی دارید، اما به جدایی و طلاق فکر نمی کنید، از سوی دیگر، شاید واقعا در فکر جدایی باشید واین فرصتی است تا برنامه خود را برای او بازگو کنید. برنامه شما هر یک از این هر دو که باشد می توانید به او اطمینان دهید که این مشکلات تقصیر او نیست و او مسئول حل مشکل نیست. به او بگویید مامان و بابا تلاش می کنند بهترین راه حل را برای همه افراد خانواده پیدا کنند و او را در جریان هر آنچه که رخ می دهد قرار خواهید داد.

پس از بیان موقعیت و یاری فرزندتان به ابراز احساساتش در مورد آن می توانید او را در یافتن شیوه های رویارویی با احساس ناراحتی و خشمی که دارد یاری کنید گزینه ها می توانند شامل مراجعه به مشاور حرفه ای باشد تا کودکتان را در رو به رو شدن با مشکلات خانوادگی یاری کند، یا پیوستن به گروه حمایتی کودکانی که والدین آنها طلاق گرفته اند باشد. کودکان می توانند با داشتن دفتر خاطرات، نقاشی یا گونه های دیگر فعالیت های هنری آرامش پیدا کنند. از او بپرسید به چه شیوه ای

می تواند آرامش پیدا کند. با این وجود، انتظار معجزه نداشته باشید. پژوهش ما نشان داد گر چه کودکانی که در این زمینه آموزش هیجان را در جریان طلاق پدر و مادرشان دریافت کرده اند در مقایسه با کودکان دیگر نسبت به طلاق والدین عملکرد بهتری داشته اند، اما ناراحتی آنان به اندازه کودکانی بوده که آموزش هیجان را دریافت نکرده اند. در چنین شرایطی، بهترین کاری که والد می تواند انجام دهد اطمینان دادن به کودک است که ناراحتی او طبیعی، توجیه پذیر و قابل درک است.

درست همانطور که آموزش هیجان می تواند در ناسازگاری و طلاق والدین اثر بخش باشد، پس از این رویدادها نیز می تواند سودمند باشد، از جمله رویارویی با پیامدهایی چون معرفی نامادری یا ناپدری یا کشمکش بر سر سرپرستی کودک. برای مثال، مادر مطلقه ای که فکر می کند برنامه ازدواج دوباره او دخترش را مضطرب کرده است، می تواند با استفاده از مهارت های آموزش هیجان درباره این موضوع مهم با دخترش گفتگو کند. می تواند بگوید: «این روزها یه جورهایی آشفته به نظر می یایی. نگران این هستی که بعد از ازدواج چی می شه؟» یا «بیشتر وقت ها بچه ها از اومدن ناپدری توی خونشون نگران می شن. می ترسن که ناپدری شون رو دوست نداشته باشن. یا اینکه می ترسن اگه از ناپدری شون خوششون بیاد، پدر حقیقی شون عصبانی بشه. آیا چنین احساسی داری؟»

گفتگو با کودکان در مورد احساساتشان نسبت به ناسازگاری زناشویی تقریبا همیشه دشوار است. ممکن است ندانید چگونه گفتگو را آغاز کنید یا نگران پاسخ کودک باشید. شاید بهتر باشد به خاطر بسپارید که با مطرح کردن موضوع میل و اشتیاق خود به نزدیک ماندن را ابراز می کنید. یافته های دل شکستگی در پژوهش نیکولاس زیل بر پیامدهای دراز مدت طلاق یادآوری می کند- کودکان بزرگسال که شاهد فروپاشی زندگی زناشویی والدین خود بوده اند، در مقایسه با گروهی که پیوند والدینشان پایدار مانده بود، در سالهای بعدی بیزاری و جدایی بیشتری از والدین را گزارش کرده اند. گر چه هنوز یافته ای مبنی بر اینکه پدر و مادر آموزشگر هیجان که از هم طلاق گرفته اند چگونه با گذراندن دوره نوجوانی فرزندان خود دست و پنجه نرم می کنند بدست نیامده است، اما شاید شاهد خواهیم بود این شیوه ارتباطی، در

دراز مدت بر روابط با فرزندان تأثیر مثبت خواهد داشت. شاید آموزش هیجان به والدین و فرزندان اجازه دهد پیوندی بین آنها برقرار و حفظ شود- پیوندی که بتواند بر خلاف نابسامانی و تغییرات حاصل از ناسازگاری و طلاق زناشویی ادامه پیدا کند.

به جزییات زندگی روزمره فرزندتان توجه داشته باشید. راز کاهش تأثیرات منفی ناسازگاری زناشویی، حضور هیجانی برای آنان است. این امر مستلزم توجه به زندگی روزمره و رویدادهای عادی است که موجب به وجود آمدن هیجان های آنها می شود. ممکن است این موضوع ها ارتباط بسیار کمی با مشکلات زناشویی شما داشته باشد. زندگی برای کودکان ادامه دارد حتی وقتی ذهن والدینشان را درگیر مسایل مربوط به بزرگسالان است. برای مثال، ممکن است کودکان خردسال در مورد پرستار جدید نگران باشند یا از خوابیدن در تخت خواب بزرگ برای نخستین بار بترسند. مسایل برای کودکان بزرگتر گسترده تر است، از احساس درماندگی در مورد درس های ریاضی تا نگرانی در مورد آزار در کلاس درس، اگر والدین بتوانند برای بکارگیری آموزش هیجان با فرزندانشان بر سر چنین مسایلی نیروی خود را متمرکز کنند- بر خلاف تنش های بحران زناشویی- بهترین خدمات را به فرزندان خود ارائه خواهند داد. کودکان نیازمند نزدیکی هیجانی با والدین خود هستند، به ویژه در دوره های آشفتگی خانوادگی نیاز به نزدیک شدن به والدین را دارند.