وقتى کودکان در خانوادهاى پرورش مىیابند که سهیم شدن جزئى از زندگى است، اهمیت بخشش و نیز لذت آن را احساس مىکنند. آنان هنگامى که به سنین نوجوانى مىرسند درک نوع بخششى را که مستلزم
تربیت خانوادگى است کم کم آغاز مىکنند. در این مرحله مىتوانند کمى از آن را به انجام رسانند و به عبارتى باز پس دهند.
مادر سدى(1)، پانزده ساله، شبى تا دیروقت بیدار ماند تا به دخترش کمک کند معانى لغاتش را یاد بگیرد. صبح روز بعد او یادداشتى از سدى پیدا کرد با این مضمون:؛ به خاطر این که دیشب تا دیروقت با من بیدار بودى ازت ممنونم. من قدر این کارو مىدونم.«
این لحظات موجب مىشوند باور کنیم که وظیفهى خود را در نقش پدر و مادر، کم و بیش، به خوبى انجام دادهایم. هنگامى که بچههاى ما قدردانى از ما را به خاطر آنچه به آنان دادهایم آغاز مىکنند، مىتوانیم مطمئن باشیم در راه شناختن سخاوت و گذشت گام برمىدارند. این شناخت، کارى بسیار بزرگ است و آموختن آن به سالهاى زیاد نیاز دارد.
ما امیدواریم کودکانمان رفته رفته بیاموزند که بدون فکر کردن به منافع شخصى خود، ببخشند و این کار را تنها به خاطر ابراز محبت و توجه و تعلق انجام دهند. ما مىخواهیم آنان در جامعهاى که زندگى مىکنند، آنچه را دارند – وقت، انرژى، توجه و مال – از صمیم قلب با دیگران سهیم شوند. به این ترتیب، نه تنها هر کسى به درجهاى از سخاوت و بخشندگى مىرسد، که سهمى از آن را نیز دریافت مىکند. و به این ترتیب دنیا مکان بهترى براى زندگى خواهد شد.
مهمترین چیزى که ما مىتوانیم به کودکانمان ببخشیم، حضور و توجه خودمان است. ما نباید هرگز فراموش کنیم که فقط بودن ما با کودکان در هر سنى آنان را تغذیه مىکند.
1) Sadie.