جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مقدمه (25)

زمان مطالعه: 11 دقیقه

»در معمولی به دیده ی حیرت نظاره کن!«

»ری گریک«

کمترین تأثیر به ظاهر زیان بار آن چه در این «گفتمان بی ساختمان» به سامان آمده است همین بس که بتواند ساختمان باورمندی مخاطبان نوگرای خود را به آن چه تاکنون درباره ی «خلاقیت«(1) و «آموزش«(2) آن، آموخته و بدان عمل می کرده اند قاطعانه، اما هشیارانه متزلزل و متحول کند وآن ها را در یک «سردرگمی بیدار کننده» و «بیدارگری گم کننده» قرار دهد. زیرا سر در گمی در راه، و گم شدگی در نقش، بهترین فرصت برای سر درآوردن از «راه درست«، و پیوستن با «نقش» است، این سر در گمی به ما اجازه می دهد که از عالم فروبرنده ی «هوشیار» به عالم فرابرنده «ناهشیار» صعود کنیم و در میان آشوب زدگی نقش های ظاهری، به نقش اصلی خود که همان خلاقیت و آفرینندگی راز آلود است باز گردیم.

هر چند شک ورزی و تردید نمودن به آن چه با قطع و یقین باور داریم و بدان عمل می کنیم ممکن است ما را با «بحران شناختی«(3) و «آشوب رفتاری«(4) مواجه کند اما عبور از این «بحران مطبوع» و «آشوب ممدوح» ما را به مراحل والاتری از «شناخت مطلوب» رهنمون می سازد.

زیرا به تعبیر «تیچه» برخی باورهای محکم و قاطع، حقیقت را بیش از دروغ تهدید می کنند.(5)

کتاب «آسیب شناسی آموزش خلاقیت«(6) (چگونه خلاق پروری نکنیم!» در ادامه و در پیوند با کتاب های «تربیت چه چیز نیست» (چگونه تربیت

نکنیم!) و»فضیلت نایادگیری» (چگونه یاد نگیریم(7)!) حلقه تکمیلی تعلیم و تربیت «سلبی» و «پرهیزی» را در مقابل تعلیم و تربیت «ایجابی» و «تجویزی» در سه حیطه «تربیت«، «یادگیری» و «خلاقیت» شکل می دهد.

شاید در وهله نخست با مشاهده عنوان نامانوس «آسیب شناسی آموزش خلاقیت«، ذهن خوانندگان کنجکاو به یکباره برآشوبد که «چگونه آموزش خلاقیت می تواند مانع خلاقیت باشد؟» این همان پرسش ذهن انگیزی است که پس از انتشار کتاب جنجال برانگیز «تربت آسیب زا«(8) در سال 1373 از جانب بسیاری از صاحب نظران و متخصصان تعلیم و تربیت مطرح، و با نقدهای نیش آگین به چالشی آتشین کشیده شد.

اما شواهد و تجربیات ارائه شده در کتاب یاد شده نه تنها پاسخ ضمنی این سؤال های صریح را روشن کرد بلکه شوق پنهان الگوبرداری آشکار از موضوع «آسیب شناسی» را در سایر مقوله های نظیر تربیت دینی، تربیت اجتماعی و تربیت اخلاقی تا آن جا گسترش و تعمیم داد که از آن تاریخ تاکنون دهها همایش و کنفرانس و گردهم آیی در موضوع آسیب شناسی شیوه های آموزشی و تربیتی برگزار شده است و روز به روز هم به تعداد آن ها افزوده می شود.

اما آن چه در عنوان نامانوس، «مشکل نمودن«(9) می نماید ادعای «آسیب زایی آموزش خلاقیت» به سبک یک «فرآورده«(10) و «مهارت«(11) است، و طرح این سؤال که چگونه ممکن است «خلاق کردن افراد، مانع خلاق شدن» آن ها شود؛ آن هم در روزگار و شرایطی که تب شتابنده آموزش خلاقیت و موج فزاینده آن در قالب برگزاری کارگاه های آموزش خلاقیت و سمینارهای تخصصی آموزش تفکر خلاق همه جا را فرا گرفته است؟

برای بازکاوی چیستی، چرایی و چگونه «آسیب زایی آموزش خلاقیت«، قبل از هر چیز باید یاد آور شد که خلاقیت نه یک مهارت فنی و ترفند تقلیدی، و نه یک روش آموزشی و صورت بندی(12) علمی، بلکه یک راز(13) و رمز پنهان «هنری» است که به محض رمز گشایی از آن، کارکرد «درون زا» و نومایگی «خود پوی«آن از ریشه و سرچشمه فروکش می کند.

از این رو، می توان گفت یکی از بزرگترین موانع پنهان، اما نافذ، در کاهش انگیزه خلاقیت، صورت بندی عوامل خلاقیت، به قصد آموزش آن به افراد دیگر برای خلاق شدن است! این همان اقدام نابکاری است که اغلب متولیان به کار گرفته شده در آموزش و پرورش رسمی به منظور توسعه و تقویت اندیشه های خلاق، در مراکز آموزشی و پژوهشی با افتخار و اشتیاق در حال برنامه ریزی و انجام آن هستند.

کژ فهمی عمده از پدیدآیی خلاقیت این است که در بسیاری از موارد چنین پنداشته می شود که موضوع خلاقیت و نوآوری، پیش از آن که یک فرایند ناهشیار، غیرعمدی، تصادفی، ارتجالی(14) و طبیعی باشد، فرآورده ای هشیارانه، عمدی، قانونمند و اکتسابی است. اما نتایج پژوهش های «پس رویدادی«(15) ومشاهده واقعیت های تاریخی در زندگی دانشمندان و مخترعان نشان دهنده پدیده «ناگهان یابی«(16) یا «دریافت شهودی«(17) و»کیفی» در ظهور خلاقیت است که به هیچ روی نمی توان برای آن قاعده و قانون، و یا اصول و فنونی ثابت تعیین کرد.

به تعبیر ادگار دگا: «فقط هنگامی که نقاش نمی داند چه می کند، اثری نیکو خلق می کند.«(18)

انسان خلاق به این معنا، کسی است که به آن چه بنام خلاقیت انجام می دهد ممکن است هشیاری کامل نداشته باشد و اتفاقا منبع اصلی و

»کارمایه«(19) پنهان خلاقیت نیز از همین ناهشیاری زاینده و بالنده آن ریشه می گیرد، و به محض آن که آدمی به فرایند خلاق بودن خود «هوشیار» شود و بخواهد آن را از روی قصد و اراده مدیریت کند احتمالا پویایی و زایندگی خلاقیت خود را از دست می دهد. در واقع، خلاقیت را نباید فرد خلاق حس کند، بلکه این دیگران هستند که آن را حس می کنند اگر فرد خلاق احساس کرد که در حال انجام یک کار خلاق است، خلاقیت از کنش درون زا باز می ایستد. به گفته یکی از حکیمان چین باستان، ظهور امر کیفی به گونه ای است که:

سرآغاز و سرانجام آن مشخص نیست.

با طلوع آن، نوری وجود ندارد.

با غروبش تاریکی وجود ندارد.

پویا و پیوسته است.

تن به تعریف نمی دهد.

با آن روبرو می شوی ولی صورتش را نمی بینی.

به محض آنکه تعقیبش می کنی محو می شود. به محض آنکه آشکار شود، نابود می شود.(20)

اگر بپذیریم که پدیده ی خلاقیت، کیفیتی نامرئی و سنجش ناپذیر است و در پی آن به این باور دشوار برسیم که این کیفیت، برخاسته از بینش و منش کیفی شخصیت انسان خلاق است، آن گاه به صراحت و اطمینان بیشتری می توان اذعان کرد که چنین کیفیت شهودی و نامرئی قابل انتقال از فردی به فرد دیگر به صورت یک برنامه آموزشی نخواهد بود و نباید باشد. با وجود این، آن چه در پژوهش های تازه درباره خلاقیت چیرگی دارد، همبستگی انکار ناپذیر ویژگی شخصیت آفریننده یا فعالیت آفرینندگی است. یعنی همبستگی کلیدی در قوانین و سازوکارهایی که پیدایی فرآورده روانی ویژه را زیر فرمان خود دارد.

در این جا برای تقویت ذهن، و تنویر دل، مثال روشنی از قرآن کریم نقل می شود تا ماهیت پدیده های وابسته به کیفیت روح و روان آدمی که از جنس نور و روشنایی باطنی است مشخص تر شود: در سوره ی حدید آیه ی 13، حکایتی بس عجیب و شگفت آور از حال مؤمنان در مقایسه با منافقان آمده است که سخت تکان دهنده و عبرت انگیز می نماید. آن جا که می فرماید: «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورا» در قیامت مردان و زنان منافق وقتی می بینند اهل ایمان در پرتو نور حرکت می کنند می گویند کمی مهلت بدهید که ما هم از نور شما اقتباس کنیم (بر این باورند که نور اقتباس کردنی و یا عاریه ای و گرفتنی است) آن ها جواب می دهند این نور عاریه ای و قابل انتقال نیست، باید برگردید به دنیا و خودتان آن را به دست آورید.

در این جا مراد از این مثال، مقایسه و مناقشه در مفاهیم و مصادیق نیست بلکه وام گرفتن از»تمثیل جمیل قرآنی» برای بیان مقصودی پنهان است که سراسر از کیفیات ذاتی و آثار درونی و باطنی برخوردار است.

بدین معنی، می توان خلاقیت را نیز نوعی روشنایی کیفی در وجود آدمی تلقی کرد که نورانیت آن برخاسته از ذات فرد می باشد و این کیفیت را نمی توان به دیگری منتقل کرد. واژه «نقتبس من نورکم» حاکی از «اقتباس» است که غیر مؤمنان از مؤمنان تقاضای آن دارند که از پرتو نور خود آن ها را بهره مند گردانند، اما پاسخ مؤمنان بسیار تأمل انگیز و حکمت آموز است به گونه ای که آن چه با وجود آدمی عجین است نمی تواند در وجود دیگری تزریق و یا به او تحویل گردد. و اگر چنین اتفاقی بر فرض محال نیز رخ دهد وصله ای ناجور بر پیکره ی رنجوری خواهد بود که به هیچ روی جزء وجود او نمی شود.

پس کانون روشنایی و کلید باز گشایی دریچه نور در درون هر کس وجود دارد، که خود باید آن را با رمز خود باز گشاید.

به باور برخی از متفکران، کلید آشکار سازی خلاقیت، یک کلید جادویی و سحر آمیز است، بدین نحو که به محض آنکه آن را در دست خود حس کنیم

از دستمان پر می کشد! و به محض آنکه درصدد «صورت بندی» آن برآییم از «صورت نمایی» خارج می شود.(21)

به تعبیر یونگ وقتی وضعیتی درونی به سطح هشیاری نیاید، بیرونی و سرنوشت می نماید.(22)

انسان خلاق دقیقاً زمانی که هیچ گونه هشیاری به خلاقیت خویش ندارد در هشیارترین لحظه برای انجام یک کار خلاق قرار می گیرد، و اما زمانی که متوجه می شود در حال انجام یک کار خلاق است در آن لحظه، خلاق گری او از کنش درون زا باز می ایستد. شاید بتوان گفت: غیر خلاق ترین کنش آدمی زمانی از روی قصد و اراده و بعضاً اجبار، تلاش می کند که یک کار خلاق انجام دهد، آن گاه با خلاق نمایی خود، مرگ خلاقیت را تسریع می کند.

این در حالی است که انسان فقط در طبیعی ترین موقعیت های زندگی طبیعی اش امکان پدیدآوری و نوآوری را در خود دارد. او با زندگی خلاق خود می تواند امکان خلاق شدن را بیابد. پس خلاقیت یک مهارت اکتسابی(23) و فراورده اقتباسی نیست که توسط آموزگاران درس خلاقیت آموزش داده شود، بلکه یک قریحه و ظرفیت و استعداد ذاتی(24) است که باید در فرایند طبیعی و ارتجالی زندگی «شکفته» شود و نه آنکه «شکوفانده» شود! اگر در پی شکوفاندن استعداد خلاقیت باشیم، شکفتن استعداد خلاقیت پایان می گیرد! همان گونه که از طریق قانع کردن! نمی توانیم هیچ کس را فهمیده کنیم به همان روال، از طریق خلاق کردن نیز نمی توان به خلاق شدن افراد امیدوار بود.

از سوی دیگر باید پذیرفت که انسان خلاق موجودی «بسیار خطرناک» برای جامعه ای «بسیار نرمال» است! زیرا چنین انسانی هنجارهای جامعه را از بنیاد دگرگون می کند و بافتار رفتارها و ساختار دستگاه اندیشگی اندیشه-

های جاری در جامعه را بهم می ریزد. او نه از راه آموختن و افزودن، بلکه از طریق برانداختن و کاستن، خلق می کند؛ او نه به یاری منطق و تکلیف ذهن، بلکه با سیلاب و انقلاب دل، ره به خانه عشق می برد. به قول صائب:

عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد

سیلاب نپرسد که ره خانه کدام است.

از این رو، خلاقیت پیش از آنکه مبتنی بر جوشش «منطق ذهن» باشد، برخاسته از شورش «بینش دل» است.

دل، قدم چون اندر آن میدان نهاد

شورشی اندر جهان جان فتاد

خلاقیت در درون آدمی نهفته است اما به محض آن که او به دنبال دریافت آن برون باشد، استخراج آن از درون تعطیل می شود. در واقع، خلاقیت را باید به تمامی زندگی کرد تا در متن زندگی درک شود. اما اگر در خارج از زندگی در پی جستجوی آن باشیم از قلمرو دید و فهم پنهان می شود. جستجوی خلاقیت از بیرون، نابود شدن خلاقیت از درون را در پی دارد. به تعبیر لاتوتسه:

»جست و جو کنید اما نخواهید یافت،

دست از جست و جو بردارید خواهید یافت.»

زیرا زمانی که آدمی در جستجوی چیزی از بیرون است به این معناست که از درون فاقد آن است و او به طور ناخواسته و ناهشیار پذیرفته است که آن چه را به دنبالش هست، خود صاحب آن نیست!

مشکل اصلی آموزش خلاقیت و آسیب زایی پنهان آن نیز از همین نقطه واژگون نما آغازمی شود، درست مانند کسی که عینک به چشم دارد اما به دنبال عینک خود می گردد! و یا مانند کسی که سوار بر اسب است اما به دنبال اسب می گردد.

از این رو جستجوی مهارت های خلاق شدن از طریق دیگری، فرد را به خلاقیت نزدیک نمی کند بلکه مدام او را از جوهره ی خلاقیت خود آورده دورتر

می سازد. او با این جستار بیرونی، پیوستار خلاقیت غریزی، درون زا و خود جوش خویش را جایگزین خلاقیت تصنعی، اکتسابی و عارضی می کند.

در حقیقت، خلاق ترین کنش یک انسان مستعد خلاقیت، زمانی رخ می دهد که از تلاش عمده برای خلاق بودن باز می ایستد. یعنی انجام ندادن آنچه قرار است با نقشه و طرح و برنامه برای رسیدن به خلاقیت انجام گیرد، و بازی کردن با آن بدون توجه به هدف و تکلیف اجباری. در چنین «وضعیت بی وضعیتی» است که خلاقیت ناب به طور طبیعی و بازی گونه اتفاق می افتد. به تعبیر یونگ: خلق چیزی تازه، نه توسط عقل، بلکه از طریق بازی غریزی صورت می گیرد (ص 37(.

افزون بر آن، نیروی خلاقیت زمانی فزونی می گیرد که با «راه بندی های راه ساز» و دشواری های چالش برانگیز درگیر شود و این وضعیت زمانی رخ می دهد که فرد خلاق در یک موقعیت طبیعی و یا در مسیر ارتجالی زندگی خویش، با مشکلات و موانع طبیعی مواجه شود و نه آنکه بخواهد طبق یک برنامه و بسته ی آموزشی، آن را از دیگری در قالب مهارت ها و فنون منظم مدرسه ایی یاد بگیرد.

در این گونه شرایط است که جوهره خلاقیت با «نظم زدایی» پویا، نظمی نوین را از جنس نظم انسانی و نه صنعتی، خلق می کند زیرا در یک نظم صنعتی به معنای ایستا و یکنواخت آن، هیچگاه نوآوری و خلاقیت به معنای طبیعی و درونی آن پدید نمی آید.

نظم به معنای ایستای آن چیزی است تکراری و ثابت و یکنواخت؛ اما نظم به معنای پویا و بالنده آن، نه تنها ساختارهای نظم سازمانی و صنعتی را برهم می ریزد بلکه سازه های جدیدی را از دل نظم کهنه پدید می آورد. در واقع، خلاقیت نظم طبیعی خود را دارد که با نظم صنعتی بیرون نه تنها تناسبی ندارد بلکه در مقابل آن قرار دارد.

براین اساس، آن چه درباره خلاقیت به طور قطعی و یقین مشخص است این است که هیچ چیز در آن به طور قطع و یقین مشخص نیست، و نمی توان

فرایند خلاقیت را در مجموعه ای مدون و قابل پیش بینی و کنترل به نمایش درآورد.

به تعبیر «رابرت سالوین«:

این حالت خاص، در هیچ کتاب و تحقیق و نظریه ای که بتوان آن را تدریس کرد وجود ندارد مگر در همان متن و بافت و موقعیتی که انسان خلاق با آن مواجه می شود.(25)

پس، دست یابی به خلاقیت، شیوه ای منطقی و منظم و قابل پیش بینی ندارد بلکه به گونه ای کاملاً غیر منطقی و بیان ناپذیر و شهودی رخ می دهد.

ماهیت یک کنش خلاق در این است که فاعل آن به مرحله ای می رسد که منطق رایج و راه حل های بهنجار و معمول را به کناری می نهد و با نوعی «بیداری ناهشیار» و «هشیاری خواب انگار» همراه می شود.

شاید در اینجا تعبییر «گنگ خواب دیده» از شمس تبریزی بهترین توصیف این حالت از احوالات فرد خلاق باشد.

آن لحظه که آدمی در پی تولید یک اندیشه و عمل خلاق است فارغ از زمان و مکان، واقعیت را فراسوی آن چه دیگران می بینند و می اندیشند می یابد. در این لحظه او از آن چه در حال انجام آن است بی خبر است.

اگر از یک انسان خلاق پرسیده شود که خلاقیت چیست؟ ممکن است پاسخ دهد؛ خلاقیت آن چیزی است که موجب می شود من خلاق باشم! در واقع او نمی تواند آنچه را که در حال انجام آن است با عبارت نشان دهد.

بر اساس آموزه ها حکیمانه آئیین «ذن«، در این نوع پرسش، پاسخ همان جایی است که پرسش از آن برخاسته می شود. گویا به همین دلیل است که استادان «ذن» می گویند: «هنگامی که خود سوار مرکب هستید پرسیدن اینکه مرکب کجاست، سؤال بیهوده ای است. در واقع جستجوی خلاقیت، از بیرون کار بیهوده ای است، تنها باید کمک کرد هر کس آن را در درون خود بیابد.

ما در اینجا قصد آن داریم که با تکیه بر نظریه های «نا معمول» خلاقیت و به استناد یافته های «نا مأنوس«، اما محسوس علمی و پژوهشی، به تبیین آسیب زایی آموزش خلاقیت و پیامدهای خطرناک و فرو کاهنده آن بپردازیم؛ چیزی که امروزه در پوشش الفاظ جذاب و عناوین زیبا، تیشه به ریشه مبانی خلاقیت می زند.

هر چند بازنمایی این آسیب های پنهان و نامرئی ممکن است چالش های آشوبناکی را در میان صاحب نظران تعلیم و تربیت و متخصصان موضوع خلاقیت برانگیزاند اما دستکم این روشنکاری ذهن انگیز موجب می شود که ماهیت و خاستگاه خلاقیت بیش از پیش از زاویه ای دیگر مورد بازکاوی و بازخوانی شک برانگیز اما ذهن انگیز قرار گیرد.

آن چه پیش رو دارید به قصد بازشناخت واگرای پدیده خلاقیت، و باز پرداخت «آموزش ناپذیری» آن به نگارش درآمده است تا در تعامل با آرا و اندیشه های مخالف و معارض خوانندگان اهل نظر به نقد و بحث بیشتر کشانده شود. و از این طریق مانع پیشروی عوامل پیشگیری کننده از ظهور خلاقیت و نوآوری در نسل جدید گردد. چرا که خطرناک ترین موانع توسعه و رشد خلاقیت، همان عوامل به ظاهر تقویت کننده آن هستند!

در پایان این سرآغاز، باز گفت این نکته ی رازناک، از دید خوانندگان «نهان آشنا«، پنهان نماند که نیرومند ترین بهانه پّر پیمانه ایی که «این کمترین» را در پی ریزی این اثر آسیب شناسانه به شوق آورد آشنایی نابهنگام با کتاب بهنگام «روان شناسی تخیل(26)«، نوشته «ای رزت» بود که حاوی یکی از عمیق ترین، معتبرترین و در عین حال نامانوس ترین یافته های علمی- پژوهشی در زمینه خلاقیت و مفاهیم مشابه و مجاور آن نظیر نومایگی، نوزایی و نواندیشی است. افزون بر آن، بازکاوی نقش پویای عناصر «ناهشیار فردی«(27) و»جمعی«(28) به ویژه «کهن الگوها«(29) و یا «دیرینه ریخت«های تاریخی در نظریه های

روان تحلیل گران معاصر همچون «کارل گوستاو یونگ» و نیز اندیشه های ستیزنده و «بن کاوانه» «فریدریش ریچه» و مکاشفات فیلسوفانه و عارفانه «هرمان هسه» از دیگر محرک های ناهشیار، اما هشیار سازی بود که اشتیاق کودکانه نگارنده را در بازخوانی دگرباره مفهوم خلاقیت به سبک و سیاقی «دیگر«، در قلمروهای «غریب تر» برانگیخت! امید است برای خوانندگان «نواندیش» و جویندگان «نوآفرین» نیز این گونه باشد.

ع. ک

زمستان 89


1) creativity.

2) Instraction.

3) cognitivc crisis.

4) Behavioral riot.

5) انسانی، زیاده انسانی، بخش نهم.

6) Diagnosis of Creativity instruction.

7) هر دوکتاب یاد شده تألیف نگارنده وتوسط موسسه فرهنگی منادی تربیت منتشر شده است.

8) این کتاب توسط انجمن اولیا و مربیان منتشر شده است و تاکنون یازده بار تجدید چاپ شده است.

9) problematic.

10) production.

11) Skill.

12) Formula.

13) Mystery.

14) Spontaneous.

15) Ex,pos facto.

16) Random find.

17) Intuitive.

18) به نقل از کتاب «راه هنرمند«، نوشته جولیا کامرون، ترجمه گیتی خوشدل، ص230.

19) Energy.

20) در انجیر نیز آمده است؛ «هر کس که جان خود را دریابد آن را هلاک سازد!» انجیل متی، باب 10، آیه ی 39.

21) Creativity eludes us, if we run after it.

22) به نقل از جولیا کامرون، راه هنرمند، ص173.

23) Acquired.

24) Innate.

25) ر. ک. از کتاب Educational psychology، نوشته رابرت سالوین.

26) روان شناسی تخیل، ای، رزت؛ ترجمه دکتر اصغر الهی و پروانه میلانی.

27) Individual Unconscious.

28) Collective unconscious.

29) Archetypes.