امروز فرد در توده گم شده است. . .
اما آدمیان مثل گوسفندان نیستند. حتی همه گوسفندان هم شبیه هم نیستند.
جان استوارت میل(1)
موضوع تربیت اجتماعی و نقش فرد و جامعه در این فرایند پیچیده، همواره یکی از مباحث عمده و چالش برانگیز در روان شناسی، علوم تربیتی و علوم اجتماعی بوده است. طرح سؤال دیرینه اما به یک معنا تازه این است که آیا در تربیت، اصالت با فرد است یا جامعه؟ آیا کودک آدمی باید مطابق مقتضیات طبیعی و فطری خویش تربیت شود و یا باید تابع انفعالی مقتضیات و هنجارهای اجتماعی و سیاسی جامعه گردد؟
هیچ یک از روان شناسان، جامعه شناسان و یا صاحب نظران تربیتی به طور مطلق سهم طبیعت و اجتماع را به نفع دیگری نفی نمی کنند، اما آن چه موجب اختلاف آرا می گردد، چگونگی تعامل این دو قطب سیال تربیت، یعنی «طبیعت» و «اجتماع» است.
واژه ی «اجتماعی شدن» یا «اجتماعی کردن» در حوزه ی روان شناسی و جامعه شناسی در قرن اخیر کاربرد فراوانی پیدا کرده است. شاید بتوان گفت یکی از آرمان های مهم هر جامعه ای این است که نسل جدید را در فرایند «اجتماعی کردن» به گونه ای تربیت کند که به سادگی و سهولت تابع هنجارها، ارزش ها و قواعد و مقررات پذیرفته شود.
در واقع «اجتماعی کردن» با جامعه پذیری، جامعه پذیری با هنجار پذیری، و هنجارپذیری با فرمان پذیری هم بسته و هم خوان است؛ به گونه ای که میزان موفقیت نظام های تعلیم و تربیت، بستگی به میزان موفقیت آن ها در «اجتماعی کردن» نسل خود دارد.
حال آن که تربیت به یک معنا رها کردن و آزاد کردن افراد از قید و بندهایی است که آن ها را به اسارت ذهنی و زندان اجتماعی و تاریخی می کشاند. وظیفه ی اولیا و مربیان در تعلیم و تربیت نسل جدید نه رام سازی و اهلی کردن که آزادسازی و رها کردن آن هاست؛ به گونه ای که هر فردی توانایی و شهامت خود بودن و خود شدن را در فرایند پیچیده ی جامعه و تاریخ خود داشته باشد و از «هضم شدن» و مسخ شدن شخصیت خویش در این مسیر در امان بماند؛ چرا که به تعبیر متفکر بزرگ، شهید مطهری:
»یکی از مشکلات ناشی از هضم شدن فرد در اجتماع و ساختمان غیرفطری اجتماع امروز این است که دستگاه های مؤثر و مسلط بر آموزش و پرورش همواره سعی می کنند انسان را آن چنان بسازند که خودشان می خواهند؛ نه آن چنان که انسان بسان فطرت و تقاضای طبیعت می خواهد. یعنی انسان را مسخ و از خود بیگانه می کنند.(2)«
—
سؤال اینجاست که آیا این تحریف گری از روی قصد و برنامه ریزی انجام می گیرد و یا ناخواسته و ناهشیار؟ آیا اولیا و مربیان جامعه عملاً خواهان مسخ شخصیت نسل جدید هستند یا به شکل غیرعمدی به این آسیب پنهانی دامن می زنند؟ قطعاً هیچ انسانی در مقام مربی گری خواهان نابودی و تحریف شخصیت متربی نیست اما آن چه اتفاق می افتد این است که همواره اولیا و مربیان سعی دارند فرزندان جامعه را متناسب با ذهنیت ها انتظارات و خواسته های خود، بدون توجه به قابلیت ها و استعدادهای ویژه آن ها تربیت کنند و این فرایند منجر به آسیب های پنهان تربیت اجتماعی می شود. به تعبیر شهید مطهری:
»برخی از تربیت های امروز مسخ کردن انسان است. از نوع فرمیکا ساختن از چوب، و اخته کردن گوسفند است. یعنی
بر اساس کشیدن برخی رگ های روحی، بر اساس شکل تحمیل کردن، قالب ساختن و در قالب ریختن؛ حال آن که تربیت صحیح اساسش این است که:
شکل ندهد و در یک قالب خاص نریزد!(3)
بر این اساس، هدف «تربیت اجتماعی» در دیدگاه های رایج، هنجارپذیر کردن کودکان و نوجوانان است و هر قدر فرد به این هنجارها نزدیک تر شود و از آن بیشتر تبعیت کند همسانی او نیز با جامعه بیشتر می شود. اما این نوع تربیت با ساختار «شخصیت» – یعنی شاخص بودن – و تعریف فعال و خلاق آن مغایر است؛ زیرا شخصیت آن گونه که «گوردن آلپورت» بیان می کند عبارت است از:
»مجموعه صفات و خصوصیات سازمان یافته و پویایی که هر فرد را از دیگری «متمایز» می کند(4)«
و این تمایز معطوف به سازگاری اختصاصی و منحصر به فرد آدمی با اجتماع است. مقصود آلپورت از «سازگاری اختصاصی» این است که هر فردی به «وجهی خاص» برای سازگاری با محیط اقدام می کند. به عبارت دیگر نمی توان دو فرد آدمی را یافت که محیط را به شکل یکسان درک کنند، و در برابر آن به طور مشابه واکنش نشان دهند. درباره ی تمایز یافتگی و بی همتایی افراد یعنی اصل فردیت، آلپورت تأکید فراوان دارد و به همین جهت روان شناسی او به «روان شناسی فرد«(5) مشهور است.
»کرشن اشتاینر(6) نیز در اهمیت تمایز یافتگی و هویت مستقل افراد در فرایند تربیت می گوید: «یکی از اهداف مهم تربیت، پرورش «منش» یعنی شخصیت یا ایجاد صفاتی در متربی است که او را از افراد دیگر «متمایز» سازد.
در واقع واژه ی «شخصیت» به یک معنا شاخص بودن و متمایز شدن از دیگری و دیگران را می رساند. یعنی کسی که بتواند در فرایند تحول، و در عین تعامل با اجتماع شاکله و گوهر یگانه ی خویش را متمایز کند، به «واگرایی» و «ناهم گرایی» از دیگری و دیگران دست یافته است. امروزه این تمایز یافتگی در سیطره ی سنگین فشارهای اجتماعی در حال فرو پاشی است. بنابراین جای این پرسش هم چنان باقی است که در تربیت اجتماعی، هنجار پذیر کردن و سازگار کردن کودک تا چه اندازه می تواند اصل تمایزیافتگی شخصیت او را حفظ کند؟ و اجتماعی کردن کودک تا چه اندازه «اجتماعی شدن» او را مسخ و تحریف می کند؟
این نوشتاردر صدد پاسخ گویی مستقیم به این سؤال ها نیست، بلکه مراد اصلی طرح دیدگاه های مختلف و ایجاد چالش هایی جدید در پیش روی مربیان و پرورشکارانی است که تعلیم و تربیت را نه یک ردیف دستور العمل ها و نسخه های از پیش تعیین شده، بلکه فرایندی پیچیده و فعال می دانند که بیشترین نقش را شخص متربی به عهده دارد. انگیزه ی اصلی نگارنده در گردآوری این مجموعه نیز همین است که با ارائه آراء مختلف در تبیین و تفکیک بین اجتماعی کردن و اجتماعی شدن مرز باریک و نامرئی این دو مفهوم بیش از پیش شفاف تر و عمیق تر گردد.
آن چه در این مجموعه گردآوری و تدوین شده است شامل گفتارهایی در باب تربیت اجتماعی با تأکید بر نقش پنهان و آشکار عوامل آسیب زا و چگونگی تعامل فرد و جامعه می باشد.
در گفتار نخست زندگی عاریه ای در قلمرو تربیت اجتماعی به بحث گذاشته شده است و در گفتار دوم مفهوم شناسی و ابعاد تربیت اجتماعی، و در گفتار سوم و چهارم مؤلفه ها و نظریه های تربیت اجتماعی با تأکید بر جنبه های متمایز اجتماعی کردن و اجتماعی شدن ارائه شده است. و نهایتاً در گفتار پایانی به نقش «خود» و چگونگی توسعه ی آن در فرایند شکل گیری شخصیت پرداخته شده است.
از آن جا که غالب مطالب این کتاب را نقل قول های صاحب نظران بزرگ تربیت و دیدگاه های مختلف و تا اندازه ای متضاد تشکیل داده است ممکن است پراکندگی و نابسامانی در پاره ای از بخش ها خواننده را از جمع بندی سازمان یافته مباحث محروم سازد. اما با مطالعه ی انواع این دیدگاه ها و رویکردها دست کم می توان تا اندازه ای به وجه ی افتراق «اجتماعی کردن» و «اجتماعی شدن» در فرایند تربیت اجتماعی پی برد.
در خاتمه، از خوانندگان اهل نظر و صاحب نظران نیک اندیش انتظار می رود که با ارائه رهنمودهای روشنگر و نقدهای اصلاح گرانه خود، این کمترین را در رفع کاستی ها و نواقص اجتناب ناپذیر این اثر یاری رسانند.
1) رساله ای در آزادی؛ ترجمه ی محمود صناعی؛ نشر هرمس؛ ص 271 – 269.
2) شهید مطهری؛ فطرت از دیدگاه قرآن و فلسفه؛ مجله رشد معارف؛ ص 11؛ شماره 15؛ پاییز 74.
3) شهید مطهری؛ فطرت از دیدگاه قرآن و فلسفه؛ مجله رشد معارف، ص 11؛ شماره 15 پاییز 74.
4) سیاسی، علی اکبر؛ نظریه های شخصیت؛ ص 185؛ 1375.
5) Psychology of the Individual.
6) G. kershen Steiner (1932-1859(.