جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مقدمه (15)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

یکی از صاحب نظران معاصر تعلیم و تربیت گفته بود: «پیش از ازدواج شش نظریه برای بزرگ کردن بچه داشتم، اکنون شش بچه دارم با هیچ نظریه ای!(1)

این بیان طنز آلود اما در عین حال بسیار «رمز آلود» و تأمل انگیز نشان می دهد که تربیت، صرفاً «علم» کسب دستورالعمل ها و نسخه های از پیش تعییین شده نیست بلکه «هنر» کشف روش ها و موقعیت های سیالِ بین مربی و متربی و اولیا و فرزندان است که به تناسب تفاوت های فردی، شرایط اجتماعی، خانوادگی و زمینه های فرهنگی از فردی به فرد دیگری و از جامعه ای به جامعه ای دیگر و فراتر از آن از موضوعی به موضوع دیگر متفاوت است.

صفحه=8@

بدین معنا که ممکن است یک روشِ تربیتی برای یک کودک مؤثر و نافذ باشد اما همان روش برای کودکی دیگر غیر مؤثر و حتی مضّر باشد. علاوه بر آن ممکن است یک روش تربیتی از طرف «مادر» نافذ باشد ولی همان روش تربیتی از جانب «پدر» اثر بخش نباشد.

از سوی دیگر، آنچه که هم اکنون در روش های تربیتی بعضی از اولیا و مربیان مشاهده می شود نشانگر وقوع فاجعه خطرناک و آسیب زایی است که علیرغم دلسوزی های انسانی و سرمایه گذاریهای عاطفی و محبت ورزی های افراطی، نتایج وارونه ای را به دنبال می آورد، تا آن جا که اغلب کودکان به سبک «تربیت گلخانه ای» در هاله ای از «حصار های نامریی» گرفتار آمده اند و به نام «تربیت از «رشد» باز می مانند، به نام دیگر «از کشف و خلاقیت» محروم می گردند، به نام «استقلال» روز به روز «وابسته تر» می گردند و به نام «تقویت«، از «اعتماد به نفس» خوداتکایی و خود کفایی خود را از دست می دهند.

بدین ترتیب، فرزندان ما «بار» می آیند اما «پرورش» نمی یابند؛ «تغییر» می کنند اما «رشد» نمی کنند؛ «یاد می گیرند» اما «خلق» نمی کنند؛ «آموزش» می بینند اما «پرورده» نمی شوند؛ «اندیشه ها» را می آموزند اما در «اندیشه ورزی» ناتوان می گردند؛ روی پا واداشته می شوند اما روی پای خود نمی ایستند؛ راه برده می شوند اما راه رفتن را یاد نمی گیرند؛

صفحه=9@

عزیز پدر و مادر می شوند اما «عزت درونی» را به دست نمی آورند؛ محیط امنی برای آن ها فراهم می شود اما از درون امنیت ندارند؛ لوازم خوشبختی برایشان ساخته می شود اما «احساس خوشبختی» نمی کنند؛ جسم آن ها تنومند و فربه می شود اما روحشان «بالنده» نمی شود؛ «گنده» می شوند اما «بزرگی» را تجربه نمی کنند؛ به آن ها محبت می شود اما «محبت ورزیدن» را یاد نمی گیرند؛ از دانستن «اشباع» می شوند اما «اشتهای» یادگیری را از دست می دهند؛ خود را از قید و بند های بیرونی «آزاد» می کنند اما با قید و بند های درونی»اسیر» می شوند؛ «آزادی» به آن ها داده می شود اما «آزادگی» را از دست می دهند؛ با محیط خود «سازش» می کنند اما در هنر «سازگارشدن» مفلوج اند؛ خود را به پیش می برند اما نسبت به پیش بردن دیگران بی تفاوت هستند؛ نسبت به دردهای خود حساس هستند اما حس همدردی را از دست داده اند؛ مشکلات و موانع زندگی از جلوی آن ها برداشته می شود اما قابلیت برخورد با مشکلات زندگی را ندارند، مشوق های یادگیری برای آن ها فراهم است اما ذوق یادگیری در آن ها خشکیده است؛ کارت آفرین های پی درپی دریافت می کنند اما از آفرینش های درونی محرومند، به خاطر رفتار های نا مطلوب تنبیه می شوند اما نسبت به پیامدهای آن متنبه نمی شوند؛ ترس از دیگران دارند اما خوف درونی ندارند؛ انگیزه های بیرونی

صفحه=10@

برای «خوب جلوه دادن» خود را دارند اما «خودانگیختگی» های درونی برای «خوب بودن» را ندارند؛ محرک های متنوعِ «برون زاد» دارند اما محرک های خلاق «درون زاد» در آن ها مرده است…

به هر حال، آن چه که در پیش رو دارید به بهانه بازشکافی همین جابه جایی و به علت احساس این وارونگی در تربیت پدید آمده است و امید می رود اولیا و مربیان دلسوز و دل نگران ما در تربیت کودکان، بیش از «صورتِ» تربیت به «سیرت» آن راه یابند. و از صاحب نظران «نیک اندیش» و پرورش کاران «نیک سیرت» انتظار می رود که نگارنده را با توصیه های روشنگر و پیشنهاد های راه گشای خود در این وادی خطیر یاری برسانند.

در خاتمه باید این نکته را برجسته سازیم که سبک نگارش این اثر از جهاتی چند با سبک های جاری و معمول قدری متفاوت است وسعی شده است «تک نگاشت های» تربیتی، به اختصار و اجمال و در جملاتی تامل برانگیز ـ که ذهن خواننده را به تفکر وادارد ـ تنظیم گردد؛ تا هم حوصله خواننده تحمل هضم و جذب مطالب را داشته باشد و هم پیام اصلی نگارنده در خلال نوشتار های طولانی مفقود نگردد. امید است مقبول نظر اهل «نظر» و «عمل» قرار گیرد. عبدالعظیم کریمی

بهار1387

صفحه=11@


1) ژان ویلموت، کندیه روچستر. به نقل از کتاب چه کنم تا فرزندان خوشبختی داشته باشیم؛ تألیف واین دایر؛ ترجمه توران مالکی؛ ص10.