قبل از هر چیز لازم است مفهوم «تربیت» به معنای عام کلمه روشن شود تا بتوان پسوند «اجتماعی» را که خود نیازمند تعریفی دیگر در ترکیب با واژه ی تربیت است، مورد بررسی قرار داد.
واژه ی «تربیت» گاه به معنی بسیار گسترده ای به کار رفته و آن را به مجموعه ی تأثیراتی که طبیعت یا آدمیان دیگر می توانند بر عقل با اراده ی ما داشته باشند تلقی کرده اند. چنان که استوارت میل(1) می گوید: «تربیت هر آن چه را که ما انجام می دهیم یا دیگران برای ما انجام می دهند تا ما را به کمال طبیعتمان نزدیک کنند شامل می شود.» تربیت به وسیع ترین معنی خود اثرات غیر مستقیمی را دربر می گیرد که امور گوناگون با هدف کاملاً مختلف بر خصلت و قوای آدمی می گذارند.
به نظر کانت، «هدف تربیت در هر فرد، پرورش یا شکوفایی هر گونه کمالی است که او آمادگی آن را داراست.«
در هنگام تعریف تربیت، این سؤال مطرح می شود که آیا تربیت به معنی «شکوفا کردن» استعدادهای نهفته در وجود فرد است یا ایجاد شرایط و زمینه ی مساعد برای «شکوفا شدن» استعدادها؟ زیرا بین شکوفا کردن و شکوفا شدن از نظر روش و رویکرد تفاوت وجود دارد.
آیا تربیت، ایجاد توانایی در فرد برای «سازش(2)» با محیط است یا ایجاد قابلیت و توانمندی در فرد برای «سازگاری(3)» با آن؟ زیرا سازش و سازگاری نیز با هم متفاوت است. سازش معطوف به پذیرش یک سویه با واقعیت است و سازگاری یک انطباق دو جانبه را دربردارد. در حقیقت، فرایند سازگاری متضمن تغییر «واقعیت«، توسط آزمودنی و به همان میزان تغییر آزمودنی توسط «واقعیت» می باشد.
از سوی دیگر این سؤال مطرح می شود که آیا تربیت محدود به «پذیرش انفعالی» واقعیت بیرونی است یا فراتر از آن «کشف» و «بازسازی» واقعیت مطابق ساخت های ادراکی و شناختی فرد است؟
آیا تربیت اجتماعی به «انتقال فرهنگ» و «تجربه ی» نسل گذشته به نسل جدید محدود می شود یا فراتر از آن به «انتقاد» و «بازسازی» تجربه ی نسل قدیم توسط نسل جدید، بر اساس مقتضیات خود و محیط خویش معنا می گیرد؟
درباره ی تربیت اجتماعی نیز می توان سؤالات مشابهی را مطرح کرد؛ به عنوان مثال:
آیا در تربیت اجتماعی، افراد باید تابع مقتضیات اجتماعی باشند یا جامعه تابع ظرفیت ها و نیازهای روانی افراد؟
آیا تربیت اجتماعی افراد باید تابع هنجارهای زمان «حال» باشد، یا نیازها و الزامات و مقتضیات زمان «آینده«؟
آیا تربیت اجتماعی مستلزم هنجارپذیری از «الزامات بیرونی» است یا متضمن هنجار آفرینی از الهامات درون؟
آیا تربیت اجتماعی بر اساس تحمیل قالب ها و الگوهای گزینش شده و تبلیغ شده ی جامعه رخ می دهد، یا این متربی است که در انتخاب و گزینش این الگوها نقش تعیین کننده دارد؟
در تربیت اجتماعی آیا نیازهای فرد مهم است یا نیازهای جامعه؟ به بیانی دیگر، تربیت اجتماعی معطوف به خواسته های بزرگ سال است یا خواسته های کودک، یا ترکیب و تعامل بین این دو؟
فیلسوفان و صاحب نظران در پاسخ به این سؤال ها دیدگاه های متفاوت و بعضاً متضادی را طرح کرده اند که هر یک در شرایط زمانی و مکانی خاصی می تواند مفهوم اجتماعی شدن و تربیت اجتماعی را شکل دهد. به عنوان مثال به نظر افلاطون هدف عمده ی تربیت، کشف استعدادهای برجسته و آماده ساختن افراد برای زمام داری در جامعه ی آرمانی یعنی جامعه ای مبتنی بر
عدالت و حکمت است(4) آیا این تعریف و هدف گذاری برای تربیت با جهت گیری سیاسی و حکومتی می تواند قابل تعمیم به نسل کنونی باشد؟
برای آن که بتوانیم جایگاه تربیت و رویکرد متمایز خود را در قلمرو تربیت اجتماعی مشخص کنیم باید در ابتدا مراد خود را از مفهوم «تربیت» و سپس «اجتماعی کردن» و «اجتماعی شدن» روشن کنیم.
پاره ای از صاحب نظران، تربیت را معطوف به انتقال تجربه ی بزرگ سال به نسل جدید می دانند؛ همان گونه که «دورکهیم«(5) به صراحت می گوید:
»تربیت عملی است که نسل های بزرگ سال بر روی نسل هایی که هنوز برای زندگی اجتماعی پخته نیستند، انجام می دهند. و هدف آن این است که در کودک، شماری از حالات جسمانی، عقلانی و اخلاقی را برانگیزد و پرورش دهد که جامعه ی سیاسی بر روی هم و نیز محیط ویژه ای که فرد به نحو خاصی برای آن آماده می شود اقتضا می کنند.«(6)
در این تعریف، نقش کودک به عنوان موجودی نسبتاً فعل پذیر تلقی می شود که باید خود را مطابق آن چه جامعه ی بزرگ سال تشخیص می دهد و تحمیل می کند، سازگار کند.
تربیت آن گونه که دورکهیم از آن تعبیر می کند بیش از آن که معطوف به بازیابی استعدادهای فطری و هویت فردی باشد، متأثر از مقتضیات اجتماعی و سیاسی است. او در جایی دیگر می گوید:
»تربیت، عملی است که نسل های بالغ بر روی نسل هایی که هنوز برای زندگی اجتماعی به حد بلوغ نرسیده اند انجام می دهند و غرض از آن برانگیختن یک رشته حالات جسمانی، عقلانی و اخلاقی در کودک است که مقتضای جامعه ی سیاسی بر روی هم و محیط اجتماعی ویژه است که کودک اختصاصاً برای زندگانی در آن آماده می شود.» به بیان کوتاه تر، «تربیت، اجتماعی کردن. . . نسل جوان است«.(7)
اما عده ای دیگر از اندیشمندان به طور کلی مخالف این دیدگاه بوده و بر این باورند که جامعه همواره سعی در قالب بندی افراد دارد و مانع رشد و بلوغ درونی آن ها می شود. از نظر آن ها:
جامعه به شکل بسیار فعال و پنهان، کنش آزاد و انگیزه ی فعال را از آدمی می گیرد و او را در یک چرخه ی انفعالی هم سو و هم راه، با خود غوطه ور می سازد. در چنین شرایطی آن چه رنگ می بازد، رنگ انسانیت و شخصیت و خلاقیت است.
از این منظر جامعه یک نقش فروکاهنده در شکل گیری استقلال و فردیت انسان ها دارد و مانع بروز استعدادها و خلاقیت های فرد می شود. این گونه برداشت ها از جامعه و اجتماع مغایر با تعریف های کلاسیکی است که از تربیت اجتماعی به میان آمد. اما تردیدی نیست که تربیت فی نفسه در ابعاد مختلف قابل تعریف است که باید جنبه های دیگر آن را بازگو کرد.
1) John Stuart Mill (1876-1806 فیلسوف و اقتصاددان انگلیسی.
2) Adjustment.
3) Adaptation.
4) به نقل از کاردان؛ 81، ص 26.
5) Emile. Durham)1917-1958(.
6) دورکهیم، به نقل از همان منبع؛ ص 203.
7) تربیت و جامعه شناسی؛ دورکهیم؛ ترجمه ی دکتر کاروان؛ ص 14.