جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

معرفی روش بالینی

زمان مطالعه: 7 دقیقه

منظور ما از روش بالینی در وارسی طبیعت تفکر کودک و نحوه ی استدلال خود به خودی او، همان روشی است که ژان پیاژه در کشف و تبیین مکانیزم ساختهای ذهنی کودک از آن بهره جسته است.

روش بالینی در وارسی تحول اخلاقی روشی است حد فاصل بین روش مشاهده ی ساده و روش تجربی، و آن عبارت است از رویه ای که آزمایش کننده با آزمودنی در کلیه شرایط برقرار می سازد؛ خواه در مواقع کاملا لفظی و خواه در مواقعی که از آزمودنی خواسته می شود با لوازمی به عمل بپردازد. اصل روش همواره ثابت است. آزمایش کننده باید در حین وارسی بالینی خود از قضاوت ها و استدلالهای کودک، همیشه دو شرط اساسی را در تمامی لحظات روحیه ملحوظ دارد:

الف: فکر آزمودنی را قدم به قدم به طور خود به خودی دنبال کند.

ب: از کجروی و آسیب رسانی به فرایند طبیعی فکر کودک جلوگیری کند.

بدین ترتیب آزمودنی نه در چارچوب خشک و انعطاف ناپذیری محصور گردیده و نه آنکه به بیان مطالب پراکنده و بدون ارتباط با موضوع پرداخته است. هر یک از پاسخهای وی آزمایش کننده را به طرح سؤالهای جدیدی وادار می سازد و در طرح این سؤالات است که روان شناس می کوشد تا آزمودنی فکر خود را درباره ی هر نکته تصریح کند و در عین حال، آنچه را جنبه ی سطحی دارد و از ذهن وی سرچشمه نمی گیرد، برکنار سازد.

به همین جهت، ما در بررسی تحول اخلاقی از این روش کمک می گیریم. زیرا این روش به دلایل زیادی برای این گونه سنجش ها کارایی و استحکامی پایدارتر دارد؛ به عبارت دیگر، این روش را پاره ای از روان شناسان بر حسب قلمروها، مصاحبه ی بدون ساخت، مصاحبه ی عمقی، مصاحبه ی آزاد و حتی مصاحبه ی غیر القائی نیز نامیده اند.(1)

از طرف دیگر، خصیصه ی عمده ی این روش انعطاف پذیر بودن سؤالات و ایجاد یک فضای آزاد روانی برای مصاحبه است تا آزمودنی بتواند آزادانه به کامل ترین صورت عقاید و بازخوردهای خود را درباره ی موضوع مورد آزمایش و انگیزشهایی که چارچوب آن را روشهایی چون استفاده از پرسشنامه های مختلف و یا تست های گوناگون تعیین می کند و نهایتا به یک جواب مقطعی و هدایت نشده منجر می شود، مطرح کند.

ظرافت و دقت درکاربرد روش بالینی نباید هیچ گاه از نظر دور باشد. چه، عدم مهارت آزمایش کننده ممکن است به سه نوع سوء تفاهم در جریان مصاحبه منتهی شود:

نخست آنکه، پاسخ آزمودنی ممکن است تحت تأثیر گرایشهای آزمایش کننده قرار گیرد و نتیجه ای که روان شناس می خواهد از کار خود بگیرد با واقعیت روانی کنشهای ذهنی آزمودنی متفاوت باشد؛ به عبارت دیگر، روان شناس به آنچه خواسته است نائل می گردد نه به آنچه محتوای ذهنی آزمایش شونده است.

دوم آنکه، پاسخ آزمودنی ممکن است اتفاقی باشد؛ یعنی وابسته به پدیده هایی باشد که نظارت بر آنها مقدور نیست. در این صورت اظهارات وی نمی تواند حاکی از طرز فکر او باشد و روان شناس باید در جریان کاربرد روش بالینی به این نکته ی مهم توجه کند.

سوم آنکه، در پاره ای از موارد اتفاق می افتد که پاسخ های آزمودنی همان مفاهیمی را که آزمایش کننده استنباط می کند، در بر نداشته باشد، بنابراین، روان شناس ورزیده و آزموده به آسانی می تواند این عیوب را مرتفع سازد. کافی است به محض آنکه به آنها پی برد و یا در مورد تمامیت آنها تردید کرد، آزمودنی را درموضعی قرار دهد که بتواند پاسخ خود را توجیه و تبیین کند یا در صورت لزوم به «آزمون مخالف«(2) که هدف آن تأیید یا رد نتایج قبلی است، بپردازد؛ مثلا روان شناس می تواند به منظور تعیین واقعیت تفکر آزمودنی درباره ی نکته ای، درست نظر مخالف آن را مطرح کند و با برابر نهادن پاسخ ها مسئله نظارت لازم بر پاسخ ها را رعایت کند.

درروش بالینی، حد وارسی واقعیت فکر کودک به ضبط پاسخ های آزمودنی در مقابل سؤالاتی که از او به عمل می آید متوقف نمی گردد، بلکه به کودک فرصت داده می شود به نحو «خود به خودی» و آزاد سخن بگوید تا آنچه در پناه ظواهر الفاظ و حرکات و عواطف او نهفته است، آشکار گردد.

در حقیقت، با این روش، ذهن کودک مورد استنطاق و معاینه بالینی قرار می گیرد. چنانچه آزمودنی پاسخی مبهم و یا متناقض داد، ادامه ی کار متوقف نمی گردد بلکه با انعطاف بودن این روش، حلقه ی فکر کودک که در حال گریز و از هم گسستن است، تنگ تر می گردد تا آنکه سرانجام راز ور مز ساختمان آن آشکار می شود.

در این روش، برخلاف روش آزمون میزان شده که همه شرایط و سؤالات از قبل تنظیم شده و پاسخ ها و واکنش ها نیز باید با مقیاس ها و استانداردهای تعیین شده سنجیده شود، آزمودنی و آزمایش کننده هر دو در میدانی سیال و قابل انعطاف قرار می گیرند و در فرایند مصاحبه است که نوع و جهت سؤالات و پاسخ ها مشخص می شود. زیرا دو ایراد اساسی که همیشه بر روش آزمون های عینی سایه افکنده است و مانع دستیابی به واقعیت تفکر کودک می شود، عبارت است از:

1- با این روش نمی توان به قدر کافی به تحلیل نتایج پرداخت، چرا که از دنباله ی فکر کودک اطلاعی در دست نیست.

2- این روش، گرایش طبیعی فکر آزمودنی را منحرف می سازد و یا دست کم آن را در خط این انحراف قرا رمی دهد؛ مثلا وقتی می خواهیم بدانیم کودک حرکت خورشید و ماه را چگونه می پندارد، ممکن است از وی پرسیده شود: «چه چیز خورشید را به حرکت در می آورد؟» شاید کودک جواب دهد: «خدا خورشید را به حرکت در می آورد.» و یا «باد خورشید را به حرکت در می آورد.» این پاسخ ها را نمی توان نادیده گرفت و نسبت به کیفیات و شرایط آنها بی اعتنا ماند.(3) اگر چنین سؤالی به صورت آزمون عینی برای کودکان سنین مختلف مطرح شود، با

پاسخ هایی که داده می شود نخواهیم دانست چگونه محتوای تفکر کودک در برابر این مسئله تحول می یابد. از طرف دیگر، ممکن است کودک هرگز چنین سؤالی را به این صورت برای خود مطرح نکرده باشد. ممکن است از نظر کودک خورشید موجود زنده ای باشد که خود حرکت می کند. پس وقتی ما می پرسیم: چه چیز خورشید را به حرکت در می آورد؟ با طرح این سؤال به کودک تلقین می کنیم که باید عاملی خارجی آن را به حرکت درآورد یا مثلا اگر بپرسیم: «خورشید چطور حرکت می کند؟» ممکن است فکر طرز حرکت را به او تلقین کرده باشیم. بنابراین تنها راه گریز از این مشکلات تغییر سؤالات و ایجاد «تلقین مخالف» به منظور از بین بردن جهتی است که بر اثر تلقین به فکر وی داده شده است. به عبارت دیگر، دوری جستن از گردآوری یک پرسشنامه ی یکنواخت برای پیشگیری از آسیب رساندن به تفکر کودک لازم است. در هر حال، روش آزمون های عینی، با تمام مزایایی که دارد، واجد این عیب بزرگ است که کودک را از بیان گرایش طبیعی یا پاسخ های فی البداهه باز می دارد.

ما برای تأمین این منظور، یعنی جلوگیری از آسیب رساندن به زمینه ی خود به خودی فکر کودک و تعقیب فرایندهای طبیعی کنشهای عقلانی و استدلالهای اخلاقی او باید موارد زیر را مورد نظر قرار دهیم:

1) تا آنجا که امکان دارد از فرهنگ و محیط خانوادگی و اجتماعی آزمودنی اطلاع حاصل کنیم و با بافت و زمینه های تربیتی او آشنا شویم.

2) از ظرافت های تکلمی کودک و افکار همراه با این ظرافت نسبتا آگاهی یابیم.

3) سعی کنیم از استنباط متفاوت از آن چیزی که آزمودنی بیان می کند، خودداری کنیم.

4) تا حد امکان پاسخ های اتفاقی (مربوط به تجربه خاص، تداعی ها و همخوانی ها) را از پاسخ های خودانگیخته و طبیعی کودک جدا کنیم.

5) در دستیابی به پاسخ حقیقی کودک، آثار خود میان بینی او را در رابطه با قضاوت اخلاقی مد نظر قرار دهیم.

6) برای به دست آوردن ماهیت تفکر آزمودنی در استدلالهایی که ارائه می دهد، از آزمون مخالف یا تلقین منفی سود بجوییم؛ به طوری که در هنگام اجرای آزمون، خود را در موضع مخالف فکر آزمونی قرار دهیم تا پاسخ اصلی مشخص شود و چنانچه تضاد و یا تعارضی در پاسخ ها حاصل شد، نشانگر این است که پاسخ قبلی اصیل نبوده و اگر درست بود به اعتبار و اطمینان آن افزوده می شود.

7) برای کسب اطمینان در هر مرحله از وارسی تحول اخلاقی می توان از پرسشهای تکمیلی که در بخش داستانها (در صفحات بعدی همین بخش) اشاره خواهیم کرد، استفاده کرد.

8) همه ی ویژگی های انجام مصاحبه، از فضای فیزیکی گرفته تا کنش ها و واکنش های غیر کلامی و تبادل نگاهها و الفاظ و تعامل عواطف و نوع تأییدها و تکذیب ها و همه و همه باید با اصول و معیارهای روش بالینی منطبق باشد، و بتوان ضمن توجه به کلمات و عبارت آزمودنی به پس زمینه های غیر کلامی مصاحبه نیز توجه کرد.

نکته ی مهمی که دراینجا نهفته است این است که روش بالینی به عنوان یک رهیافت درونی جهت وارسی تحول اخلاقی کودک به کار می رود و لذا نباید اتکاء مطلق به تفکر لفظی او- که فقط یکی از جنبه های بنا کردن ساختمان های منطقی اوست- داشت، بلکه ما باید به دنبال روش مختلطی باشیم که همراه با مشاهده ی عملیات نشانه ای (کنشهای علامتی- زبانی) عملیات واقعی و عینی را نیز در نظر داشته باشیم. بدیهی است در این قسمت، زبان را کنار نمی گذاریم، بلکه آن را فقط به مناسبت و اقتضای عمل کامل (عملی که تا آنجا که ممکن است خود به خودی است) در میدان ارزشیابی خود قرار می دهیم؛ مثلا همان طور که پیاژه خاطر نشان ساخته است؛ در بررسی مناسبات بین جزء و کل، تعدادی مهره را در جعبه ای باز قرار می دهیم و کودک را در دیدن و لمس کردن و نقاشی کردن و ردیف کردن آنها آزاد می گذاریم و آن وقت درباره ی کیفیت هایی که کل را نسبت به اجزاء آن مشخص می سازد، از وی سؤال می کنیم و یا مثلا به جای آنکه کودک را درباره ی رنگ موهای مینو که روشن تر از رنگ موهای مریم ودر عین حال تیره تر از رنگ موهای مینا است به استدلال واداریم، از وی میخواهیم تعدادی تیله، چوب، وزنه، حجم و غیره را ردیف کند؛ یعنی استدلال وی را در برابر اشیاء واقعی و عینی بررسی می کنیم.

در رابطه با وارسی ترازهای تحول اخلاقی کودک نیز با رعایت نکات فوق می توان مکانیزم استدلال او را کشف و جایگاه مرحله ی اخلاقی اش را شناسایی کرد. در اینجا به عنوان نمونه چندین داستان را همراه با نوع سؤالات و پاسخ هایی که بین آزمایش کننده و آزمودنی برقرار شده است، بیان می کنیم:


1) پیاژه در تمامی پژوهشهای خود از روش بالینی استفاده کرده و معتقد است روش تست به سبب انعطاف ناپذیری، توانایی سنجش تفکر عمقی و خود انگیخته ی کودک را ندارد و روش مشاهده نیز به علت ضعف آن در فراهم آوردن اطلاعات مناسب، فاقد این توانایی است. لذا روش بالینی از هر دو روش ذکر شده انعطاف پذیرتر است. این تذکر پیاژه فقط نشان دهنده ی یک تمایز روش شناختی نیست، بلکه پیامدهای شناخت شناسی آن بی نهایت حائز اهمیت هستند.

2) Counter- suggestion یا القاء مخالف در روش بالینی پیاژه روشی است که در آن اظهار نظری مخالف با نقطه نظر کودک بیان می شود و از این پرسش به عمل می آید؛ که درباره ی نظر مخالف نظر خویش چگونه فکر می کند؟ مقصود از این مجادله ی متضاد، ارزیابی درجه ی پایایی و موثق بودن (اعتماد داشتن به) استدلال و تفکر کودک است. کودکانی که مفهومی را کاملا کسب کرده باشند، بدیهی است که در مقابل القاء متضاد مقاومت خواهند کرد در غیر این صورت، در مقابل مجادله های متضاد تزلزل و نوسان های فکری از خود نشان می دهند.

3) نمونه ای از محتوای تفکر کودک از این سؤال که: -خورشید چگونه آغاز شد؟ جواب: وقتی که زندگی شروع شد. -آیا خورشید همیشه وجود داشته است؟ -نه. -چگونه شروع شد؟ -برای آنکه فهمید که زندگی شروع شده است. -خورشید از چی ساخته شده است؟ -از آتش. -اما چطور؟ -برای آنکه آن بالا آتش بر پا شده بود. -آتش از کجا آمد؟ -از آسمان -آتش در آسمان چگونه درست شده بود؟ -با یک کبریت روشن شده بود. -این کبریت از کجا آمده بود؟ -خدا آن را دور انداخته بود. . . (تصور کودک از جهان: ژان پیاژه، صفحات 258 و 259(.