سفر در جوانی، نوعی از تربیت است و فرصتی است برای آن که شاگرد و معلم، معاشرت نزدیک تری با یک دیگر داشته و کودکان و نوجوانان، هم چون اشخاص بالغ، با دیگران آمیزش پیدا کنند. امروز که دوران کودکی است، سفر عنوان امکانات تربیتی پیدا کرده است و بدون شک در آینده، پیشرفت هایی فراوان، نصیب کودک خواهد کرد. سفر کردن برای کودک محاسنی دارد که مهم ترین آن عبارتند از:
1- کوشش برای بیدار کردن مهر میهن اسلامی در جان کودک، تا آن چه را از
کهنه و نو، در شهرها و روستاها است، دوست بدارد و از همین طریق به رشد فکری و روحی برسد.
2- آموختن این که چگونه یک روز تعطیل را با نقشه و عاقلانه و همراه با خوشی بگذراند.
3- آموختن کارآمدی و پروردن حس ابتکار و اعتماد به نفس و این که کودک بداند، چگونه در جمع، زندگی کند و تنها توجه به شخص خودش نداشته باشد.
دیگر آن که؛ کودک احتیاج به محرومیت های مصلحتی دارد تا نیازهای او بیدار شود و استعدادهای نهفته ی او بکار افتد و پرورش یابد و خود برای رفع مشکل، قد علم نماید. البته مادر در این قضیه، نقش مهمی دارد. زیرا؛ اوست که همیشه در نظر کودک «برآورنده ی حاجات» او بوده و حالا «محروم کننده» نیز باید او باشد. اوست که هم تحبیب می کند و هم تأدیب می کند. منظور این است که این تحریم به گونه ای باید صورت بگیرد که در کودک، محرک ذهن و استعداد باشد و در کنار آن مراقبت و راهنمایی نیز صورت پذیرد که کودک بد رفتار تربیت نشود. در این مرحله است که کودک به تلاش برمی خیزد و ضمن این تلاش، کسب تجارب خوب و بد می کند. طوری که؛ همین تجربه ها در موفقیت کودک، نقش اصلی را پیدا می کنند و در ضمن همین پیروزی و شکست هاست که کودک به نتایج مطلوبی به شرح ذیل می رسد:
1- کم توقعی.
2- قدرت تحمل محرومیت.
3- پذیرا شدن.
4- قدرت تحمل اضطراب و نگرانی.
اگر کودک مزین به دست مایه های ذکر شده گردد، دیگر در برابر هر ناملایماتی دچار حیرت نخواهد شد و احساس ضعف و ناتوانی نخواهد کرد و از ناراحتی های روانی که منجر به بیماری می گردد، مصون می ماند و وقتی در مرز
بلوغ، دارای چنین خصوصیاتی شده باشد، چه تحول مطلوبی خواهد داشت.
در تربیت کودک باید «احساس» کودک را تربیت کرد. طوری که از احساساتش برداشت مناسب کند و عواطف خود را تعالی بخشد و احساس زیبایی نماید و مسایل اخلاقی و معنوی را درک کند.
در تربیت کودک می بایست این نکته را مدنظر قرار داد که همه ی الگوها و صفات تربیتی که ما قصد پیاده کردن آن را در دوران تربیتی کودک داریم، همه دیدنی و دریافتنی باشد، نه شنیدنی و خواندنی. همه ی این نکات توسط کودک، در لابلای وقایع روزانه و ملاحظه ی پدر و مادر لایق و دیدن رفتارهای مثبت و منطقی آنان، در ذهنش تجسم بیابد و اگر هم فقط می شنود، باز به گونه ای باید باشد که کودک بتواند صحنه را تجسم کند و با قدرت خیال ببیند و اگر سابقه ذهنی از آن ندارد، توهم را دعوت کند که خیال را بسازد تا بتواند ببیند. چرا که؛ دیدن از همه چیز آموزنده تر است. و از همین جا می توان فهمید که نقش موزیک ها، آهنگ ها، حرف ها، داستان ها، تفریحات و خلاصه، شنیدنی ها و دیدنی ها و لمس کردنی ها، خوراک حواس و محرک تمایلات و افکار کودک است. پس در انتخاب وسایل تفریح و صحنه های دیدنی و آن چه برای فرزند شنیدنی است، باید مراقبت و دقت زیادی بکار برد و باید دانست که او همه ی وجود انسانی درون خود، اعم از شخصیت، عواطف، عقل، داوری، قدرت، اراده و مسئولیت را از همین دیده ها و شنیده ها، قالب گیری می کند و می سازد. چرا که؛ تربیت اصلی، بوسیله ی خود فرزند، در درونش صورت می گیرد و پدر و مادر، معلم و مربی، تنها تأمین کننده و در اختیار گذارنده و مدل نمای کودک و محرک و مشوق کودک هستند.
پس قاعده ی اصلی تربیت، آن است که کودک را اهل قاعده و حساب گیریم. و پذیرای تحول درست در زندگی نماییم و وسایل دیدنی را بیشتر از هر چیز و شنیدنی و خواندنی را کم تر، در محیط او فراهم آوریم و به او آشنایی دهیم و آن هم، نه وسیله ای که در کار زندگی به کار نیاید و نه آن که کودک را تحت
محدودیت نظری و تحمیل فکری قرار دهد. بلکه باید، طوری باشد که فرزند، خود را در متن زندگی حس بکند و آزادانه به شناخت و تدبیر بپردازد و هر کجا، درمی ماند از مدل های مورد اعتماد خود، یعنی: پدر، مادر، معلم و مربی بهره گیری کند و خودسازی نماید.