جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مرگ تلویزیونی

زمان مطالعه: 4 دقیقه

نمایش صحنه های مرگ و کشتار در فیلم های سینمایی و تلویزیونی با آنچه که در صحنه های واقعی زندگی رخ می دهد مفهوم مرگ را در ذهن کودک به گونه ای متفاوت شکل می دهد. تحقیقات متعددی در مورد نحوه واکنش عاطفی و عقلانی کودک در برابر مرگ تلویزیونی انجام شده است که نشان دهنده واقعیت های تازه ای در این زمینه است.

جودیت کریست از محققان و منتقدان سینما و تلویزیون یافته های جالبی را در این زمینه مطرح می کند. او معتقد است که وقتی مرگ از طریق تلویزیون به نمایش درمی آید معنای خود را از دست می دهد. درواقع «مرگ واقعی» با «مرگ نمایشی و تلویزیونی«، واکنش های

متفاوتی را در کودک برمی انگیزد. او در گفت و گوهایی که با والدین کودکان داشته است به نکات ارزنده ای دست یافته است و می گوید: «در گفت و گوهایی که با پدر و مادرها داشته ایم، بسیاری از آنها به ما می گفتند که کودکان خردسال آنها هرگاه مرگی را در یک فیلم تلویزیونی می بینند، بسیار ناراحت می شوند. بری بریکلین روان شناس، معتقد است که این والدین اند که واکنش های حسی خود را در این رابطه به گردن کودکان می اندازند. دکتر بریکلین اعتقاد دارد: «این از بزرگ ترین اشتباهاتی است که والدین مرتکب می شوند؛ وقتی پدر و مادری این ناراحتی را به بچه خود نسبت می دهند درواقع می خواهند بگویند که خودشان ناراحت و پریشان شده اند.«

کودک اندیشه میرایی و مرگ را در سنین هفت تا نه سالگی درک می کنند. قبل از آن، مرگ برای کودکان راهی قابل برگشت است. جان اسپیلن (روان شناس) نگاه کودکان به مرگ را چنین توصیف می کند: «فکر می کنم که وقتی بچه سه و نیم تا چهار ساله است پرسش هایی درباره مرگ برایش مطرح می شود. در این سن و سال است که آنها با مسئله نابودی و اضمحلال شدیدا کلنجار می روند. آنها ممکن است سوالاتی در این زمینه، درباره مرگ حیوانات خانگی خود، پیش بکشند: «سگ یا گربه من می میرد؟» و الی آخر. . . وقتی برای مثال، کودکی در ان سن و سال بر روی صفحه تلویزیون مرگ یک سرباز را می بیند، فکر می کند که اگر چه این سرباز مرده است ولی دوباره برمی گردد.«

همین مثال برای ما روشن می کند که چرا خشونت موجود در فیلم های کارتون، بچه را آن چنان ناراحت نمی کند. یک خرگوش

کارتونی (باگزبانی) از بالای صخره سقوط می کند و به کف دره می خورد- و در راستای همان مفهوم «برگشت پذیر بودن» که در بالا صحبتش شد، – دوباره از جا برمی خیزد: هیچ ضربه ای بر روح و روان کودک وارد نمی آید؛ چرا که مفهوم مرگ برای او چیزی جز این نیست.

کودک که به تدریج بزرگ می شود، با مفهوم «قطعیت مرگ» نیز در همان دو قدمی خود در حیاط خانه آشنا می شود. او ممکن است پای خود را روی مورچه یا کرمی بگذارد و بعد ببیند که جانور دیگر حرکتی نمی کند. مورچه (یا کرم) مرده است و کودک این درک نوین را جایی در ناخودآگاه خود جای می دهد. البته ممکن است که وقوع مرگی بین اطرافیان و نزدیکان کودک این فرایند را جلو بیندازد. ولی حتی اگر چنین حوادثی هم در پیرامون او پیش نیاید، در سنین هفت تا نه سالگی، مفهوم مرگ جای خود را در ذهن کودک باز می کند. بچه های بزرگ تر مشکلی در برابر «مرگ های کارتونی» ندارند؛ چرا که وقتی در سنین پایین تر، فکر برگشت پذیر بودن مردگان را کنار می گذارند، دیگر با قراردادهای فیلم های کارتون هم آشنا شده اند.

بسیاری از کودکان خردسال را دیده ایم که تفنگ اسباب بازی خود را به سویمان نشانه گرفته و گفته است: «تق! تو مردی!» در چنین مواردی احتمالا با خود فکر می کنیم که پدر و مادر این کودک بهتر است به او چیزی بگویند؛ چون وقتی بزرگ می شود، امکان دارد تفنگی واقعی را به طرف کسی نشانه رود. آیا این کودک از قاعده، مستثناست؟ آیا او اطلاعی از قطعیت مرگ دارد؟

دکتر مارکوویتز می گوید: «کودکان مرگ را می پذیرند؛ ولی وحشت مرگ را ما در آنها به وجود می آوریم. کودکان در سن و سال، آن حالت

وابستگی های شدید خانوادگی بزرگ تر ها را ندارند؛ یعنی به عبارت دیگر احساس نمی کنند که وجودشان تا چه اندازه به وجود دیگران بستگی دارد.

از این رو، به معنایی، مرگ برای کودکان اهمیتی ندارد. ولی چه وقت اهمیت پیدا می کند؟ وقتی کسی را داشته باشید که وابسته به شما باشد، آن وقت است که شما کارکرد و وظیفه ای بر دوش دارید: بدین معنا که باید نان یک نفر دیگر را بدهید و زنده اش نگاه دارید. شما اجازه ندارید بمیرید. چون اگر بمیرید، در نهایت کسی نخواهد بود که وام خانه را بپردازد. ولی اگر کودکی بمیرد، وام خانه به هر حال پرداخت خواهد شد و او این را می داند. بنابراین، قضیه خیلی ساده است: او مهم بودن را احساس نمی کند. تنها احساسی که دارد این است که مبادا به آمال و آرزوهای پدر و مادری که آن همه بر رویش سرمایه گذاری کرده اند، پشت پا بزند؛ و به همین جهت شاید او برای پدر و مادرش اهمیت داشته باشد. ولی در همان حال، کودک احساس می کند که در حال حاضر، اهمیتی را که در بزرگی خواهد داشت برای پدر و مادرش ندارد و از این رو، مرگ هم آنچنان معنای درستی در ذهن بچه ندارد.

»مرگ تلویزیونی» چیزی نیست که تأثیر زیادی روی کودک بگذارد. مرگی که ممکن است روی او تأثیر بگذارد، نمایش مرگ یک حیوان خانگی است؛ چنین مرگی معنای زیادی برای بچه های کوچک دارد.(1)


1) گزیده ای از مقاله «فرزند عصر تلویزیون«؛ نوشته نورمن. اس، موریس، ترجمه سعید خاموش، مندرج در کتاب «تأملی در هنر و سینمای کودک و نوجوان«، صص 218- 216.