جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مبارزه پیامبر با رسوم جاهلى

زمان مطالعه: 4 دقیقه

پیامبر اکرم (ص) رسمش این بود که ازدواج‏ها را بسیار آسان بگیرد، یا درباره‏ى ازدواج دخترش (بعد صحبت مى‏کنم) جهیزیه‏اى داد 17 قلم، دخترش را به کسى داد که همان روزى که شبش عروسى کرده بود دیدند بار شنى به دوش دارد پرسیدند براى چیست؟ گفت: مى‏خواهم شن ببرم در اتاق بریزم حصیر روى آن پهن کنم نرم باشد. این از دختر خودش، دختر عمه‏ى خود زینب که زن بافضیلتى بود زن باجمالى بود، زن فوق العاده دانشمندى بود یعنى بادرایت و کیاست بود، زن متشخصى بود، همین زن متشخص را داد به زید،

زید یک برده بیش نبود، غلامى آزاد شده.

قضیه جویبر را پیامبر (ص) جلو آورده براى خاطر اینکه به جوان‏هاى ما چیز بفهماند، براى اینکه به پدر و مادرها چیز بفهماند، جویبر یک غلام سیاهى است آزاد شده، این غلام سیاه بسیار زشت است علاوه بر اینکه زشت است سیاه است با لبهاى گنده و بالاخره از نظر ظاهرى زشت است، از نظر مکنت مالى کارش رسیده به جائى که لباس ندارد بپوشد، یک خرقه‏اى یک بخچه‏اى رو دوشش انداخته، و عورتین خود را پوشانده و آمده در صفه خدا قسمت شما بکند آنها که مشرف شده‏اند مى‏دانند – سکوئى در مسجد رسول گرامى (ص) است الآن همه به صفه مشهور است، مسلمانهایى که خانه نداشتند مى‏آمدند و زندگى مى‏کردند. جویبر هم آنجا زندگى مى‏کرد. یک صفه‏یى بى‏سقفى هم بود. پیامبر اکرم (ص) که برایشان سخت هم بود، اگر چیزى پیدا مى‏کردند بخور و نمیر، مى‏دادند به اینها مى‏خوردند، گرسنه بودند معمولاً روزه مى‏گرفتند. تشنه بودند غالباً، عبادت مى‏کردند از نظر طائفه کسى را نداشتند از نظر شخصیت معنوى قوى بودند، مکنت مالى اصلاً نبود از نظر شکل و شباهت جویبر خوشگل نبود.

یک روز پیامبر اکرم وارد مسجد شد دید این آقاى جویبر مثل اینکه دارد غصه مى‏خورد سرش به دامنش است پیامبر فرمودند: جویبر چه شده گفت: چیزى نیست یا رسول الله فرمودند زن مى‏خواهى تعجب کرد گفت یا رسول الله کى به من زن مى‏دهد من نه خانه دارم، نه زندگى، من یک لباس ندارم بپوشم، غذا ندارم بخورم این هم جایم است. کى به من زن مى‏دهد.

پیامبر اکرم (ص) فرمودند بلند شو برو خانه زیاد بن لبید – زیاد بن لبید اول متمکن مدینه بود و علاوه بر این که اول متمکن است، اول شخصیت در مدینه است – آدمى است فوق العاده با شخصیت و داراى وجاهت، آدمى است متمکن، پولدار یک دختر دارد به نام فاطمه (دلفا) این طور که در تاریخ مى‏نویسند، دخترى است بسیار باجمال، بسیار فهمیده الآن معلوم مى‏شود این زن چقدر فهمیده است زنى است بسیار خوب، بسیار دانا. پیامبر فرمود بلند شو برو خانه‏ى زیاد بن لبید، بگو پیامبر فرموده‏اند، فاطمه (دلفا) را براى من عقد کن،

تعجب کرد اما بلند شد حرف رسول الله است، بلند شد آمد منزل زیاد بن لبید اتفاقاً مهمان داشت جویبر را پذیرفت ببیند چه مى‏خواهد دید جوان سیاهى است، سلام کرد گفت: بفرمائید گفت پیامبر فرموده است دخترت فاطمه را به عقد من درآورى تعجب کرد، جا خورد نمى‏خواست بگوید نه، گفت: شما بروید خودم مى‏آیم خدمت رسول اکرم (ص) جویبر برگشت، دختر باجمال قضیه را شنید گفت: بابا که بود چى بود. گفت یک کاکا سیاهى بود سفارش آورد که پیامبر گفته تو را من به عقد او درآورم. گفت: تو چه گفتى؟ گفتم برو من الآن مى‏آیم خدمت رسول الله (ص(. گفت: نه کار خوبى نکردى اگر پیامبر اکرم (ص) چنین فرموده باشد چه مى‏کنى؟ نظر من این است او را به خانه برگردان بنشیند سپس خودت خدمت پیامبر برس از رسول الله تقاضا کن که منظور از این سفارش چه بوده و اگر سخنى دارد با رسول خدا (ص) در میان بگذار.

زیاد بن لبید جویبر را صدا کرد نشاندش در خانه مهمان هم داشت خودش آمد پیش پیامبر اکرم، یا رسول الله چه فرموده‏اید؟ پیامبر با کمال صراحت فرمود: گفتم فاطمه را به عقد جویبر درآورى. دستور پیامبر اکرم را به فاطمه ابلاغ کرد. پیامبر اکرم (ص) دستور داده تو را به ازدواج جویبر درآوردم دختر مسلمان گفت: هر چه پیامبر بفرماید حاضرم، راضیم، همان وقت صیغه‏ى عقد را خواندند (دیگر در تاریخ ندارد نمى‏دانم پیامبر خواند یا دیگرى) صیغه عقد را خواندند.

زیاد بن لبید آدم متمکنى بود منزلى تهیه کرد و بالاخره یک جشن و یک ولیمه و یک عروسى، و این آقاى بى‏لباس را حمام بردند و لباس حسابى بر تنش پوشاندند شب بردندش حجله، یک وقت جویبر متوجه شد او کجا و این کجا لذا تصمیم گرفت براى شکرانه‏ى این نعمتى که خدا به او داده تا صبح عبادت کند بلکه نذر کرد و تصمیم گرفت سه روز عبادت کند یک شبانه‏روز روزه گرفت شب عبادت کرد و پیش این زن نرفت، شب دوم، شب سوم مثل این که زنها خوشحال شدند که این میل به زن ندارد، خوب شد الحمدلله، ما، هم حرف پیامبر را شنیده‏ایم و هم به قول امروزى‏ها بچه‏مان را در چاه نینداخته‏ایم

آمدند خدمت پیامبر اکرم (ص) یا رسول‏الله این مرد زن نمى‏خواهد براى اینکه دو، سه روزى است از عروسى مى‏گذرد و او نسبت به وظیفه‏ى همسرى اقدامى نکرده است. پیامبر جویبر را خواستند فرمودند مگر زن نمى‏خواهى عرض کرد چرا یا رسول الله؟ گفت: اگر زن مى‏خواهى پس چرا تماس با این زن نگرفته‏اى گفت: یا رسول الله نذر کردم به شکرانه این نعمت سه شبانه روز با پروردگار عالم رابطه داشته باشم گفت امشب شب چهارم است، دیگر نوبت فاطمه است، دیگر نوبت اوست.(1) پیامبر اکرم فرمود:

»اذا جائکم من ترضون خلقه و دینه و امانته یخطب الیکم فزوجوه و الا تکن فتنة و فساد کبیر«.(2)

از نظر عملى هم براى اینکه سنن جاهلیت را زیر پا بگذارد اقدام عملى به چنین کارهائى مى‏نمود و مى‏فرمود: (و کل مأثرة الجاهلیة تحت قدمى((3)

یعنى امتیازاتى که در جاهلیت بوده. همه و همه در زیر پاى من است براى این که عملاً با آن رسم‏ها مبارزه کند دخترى مثل فاطمه دختر زیاد بن لبید را به جویبر مى‏دهد بعد هم که مى‏گویند چرا؟! مى‏گوید: براى این که جویبر ولو جمال ندارد، اما اخلاق دارد، ولو صورت ندارد اما سیرت دارد ولو پول ندارد، تقوى دارد، ولو شخصیت ظاهرى ندارد شخصیت اسلامى دارد، دین دارد، و من مى‏گویم به کسى باید شوهر کرد که دین داشته باشد به کسى باید زن داد که شخصیت اسلامى یعنى تقوى داشته باشد، به کسى باید شوهر کرد که اخلاق داشته باشد خلاصه بحث امروز من این شد که قانون وراثت قانونى مسلم است. شما اگر طالب سعادت بچه‏هایتان هستید باید مقید باشید دخترهایتان را به کسى بدهید که دین داشته باشد و اخلاق، و پسرها باید دخترى را بگیرند که دین داشته باشد و اخلاق اگر جمال باشد و عفت نباشد به شما بگویم به قول عوام مشهور است مى‏گویند: زن بى عفت را اگر در شیشه کنند و در شیشه را هم ببندند بالاخره مرتکب فساد مى‏شود.


1) وسائل الشیعه.

2) بحار، جلد 103، ص 372.

3) فروغ ابدیت، جلد اول.