پیامبر اکرم (ص) رسمش این بود که ازدواجها را بسیار آسان بگیرد، یا دربارهى ازدواج دخترش (بعد صحبت مىکنم) جهیزیهاى داد 17 قلم، دخترش را به کسى داد که همان روزى که شبش عروسى کرده بود دیدند بار شنى به دوش دارد پرسیدند براى چیست؟ گفت: مىخواهم شن ببرم در اتاق بریزم حصیر روى آن پهن کنم نرم باشد. این از دختر خودش، دختر عمهى خود زینب که زن بافضیلتى بود زن باجمالى بود، زن فوق العاده دانشمندى بود یعنى بادرایت و کیاست بود، زن متشخصى بود، همین زن متشخص را داد به زید،
زید یک برده بیش نبود، غلامى آزاد شده.
قضیه جویبر را پیامبر (ص) جلو آورده براى خاطر اینکه به جوانهاى ما چیز بفهماند، براى اینکه به پدر و مادرها چیز بفهماند، جویبر یک غلام سیاهى است آزاد شده، این غلام سیاه بسیار زشت است علاوه بر اینکه زشت است سیاه است با لبهاى گنده و بالاخره از نظر ظاهرى زشت است، از نظر مکنت مالى کارش رسیده به جائى که لباس ندارد بپوشد، یک خرقهاى یک بخچهاى رو دوشش انداخته، و عورتین خود را پوشانده و آمده در صفه خدا قسمت شما بکند آنها که مشرف شدهاند مىدانند – سکوئى در مسجد رسول گرامى (ص) است الآن همه به صفه مشهور است، مسلمانهایى که خانه نداشتند مىآمدند و زندگى مىکردند. جویبر هم آنجا زندگى مىکرد. یک صفهیى بىسقفى هم بود. پیامبر اکرم (ص) که برایشان سخت هم بود، اگر چیزى پیدا مىکردند بخور و نمیر، مىدادند به اینها مىخوردند، گرسنه بودند معمولاً روزه مىگرفتند. تشنه بودند غالباً، عبادت مىکردند از نظر طائفه کسى را نداشتند از نظر شخصیت معنوى قوى بودند، مکنت مالى اصلاً نبود از نظر شکل و شباهت جویبر خوشگل نبود.
یک روز پیامبر اکرم وارد مسجد شد دید این آقاى جویبر مثل اینکه دارد غصه مىخورد سرش به دامنش است پیامبر فرمودند: جویبر چه شده گفت: چیزى نیست یا رسول الله فرمودند زن مىخواهى تعجب کرد گفت یا رسول الله کى به من زن مىدهد من نه خانه دارم، نه زندگى، من یک لباس ندارم بپوشم، غذا ندارم بخورم این هم جایم است. کى به من زن مىدهد.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند بلند شو برو خانه زیاد بن لبید – زیاد بن لبید اول متمکن مدینه بود و علاوه بر این که اول متمکن است، اول شخصیت در مدینه است – آدمى است فوق العاده با شخصیت و داراى وجاهت، آدمى است متمکن، پولدار یک دختر دارد به نام فاطمه (دلفا) این طور که در تاریخ مىنویسند، دخترى است بسیار باجمال، بسیار فهمیده الآن معلوم مىشود این زن چقدر فهمیده است زنى است بسیار خوب، بسیار دانا. پیامبر فرمود بلند شو برو خانهى زیاد بن لبید، بگو پیامبر فرمودهاند، فاطمه (دلفا) را براى من عقد کن،
تعجب کرد اما بلند شد حرف رسول الله است، بلند شد آمد منزل زیاد بن لبید اتفاقاً مهمان داشت جویبر را پذیرفت ببیند چه مىخواهد دید جوان سیاهى است، سلام کرد گفت: بفرمائید گفت پیامبر فرموده است دخترت فاطمه را به عقد من درآورى تعجب کرد، جا خورد نمىخواست بگوید نه، گفت: شما بروید خودم مىآیم خدمت رسول اکرم (ص) جویبر برگشت، دختر باجمال قضیه را شنید گفت: بابا که بود چى بود. گفت یک کاکا سیاهى بود سفارش آورد که پیامبر گفته تو را من به عقد او درآورم. گفت: تو چه گفتى؟ گفتم برو من الآن مىآیم خدمت رسول الله (ص(. گفت: نه کار خوبى نکردى اگر پیامبر اکرم (ص) چنین فرموده باشد چه مىکنى؟ نظر من این است او را به خانه برگردان بنشیند سپس خودت خدمت پیامبر برس از رسول الله تقاضا کن که منظور از این سفارش چه بوده و اگر سخنى دارد با رسول خدا (ص) در میان بگذار.
زیاد بن لبید جویبر را صدا کرد نشاندش در خانه مهمان هم داشت خودش آمد پیش پیامبر اکرم، یا رسول الله چه فرمودهاید؟ پیامبر با کمال صراحت فرمود: گفتم فاطمه را به عقد جویبر درآورى. دستور پیامبر اکرم را به فاطمه ابلاغ کرد. پیامبر اکرم (ص) دستور داده تو را به ازدواج جویبر درآوردم دختر مسلمان گفت: هر چه پیامبر بفرماید حاضرم، راضیم، همان وقت صیغهى عقد را خواندند (دیگر در تاریخ ندارد نمىدانم پیامبر خواند یا دیگرى) صیغه عقد را خواندند.
زیاد بن لبید آدم متمکنى بود منزلى تهیه کرد و بالاخره یک جشن و یک ولیمه و یک عروسى، و این آقاى بىلباس را حمام بردند و لباس حسابى بر تنش پوشاندند شب بردندش حجله، یک وقت جویبر متوجه شد او کجا و این کجا لذا تصمیم گرفت براى شکرانهى این نعمتى که خدا به او داده تا صبح عبادت کند بلکه نذر کرد و تصمیم گرفت سه روز عبادت کند یک شبانهروز روزه گرفت شب عبادت کرد و پیش این زن نرفت، شب دوم، شب سوم مثل این که زنها خوشحال شدند که این میل به زن ندارد، خوب شد الحمدلله، ما، هم حرف پیامبر را شنیدهایم و هم به قول امروزىها بچهمان را در چاه نینداختهایم
آمدند خدمت پیامبر اکرم (ص) یا رسولالله این مرد زن نمىخواهد براى اینکه دو، سه روزى است از عروسى مىگذرد و او نسبت به وظیفهى همسرى اقدامى نکرده است. پیامبر جویبر را خواستند فرمودند مگر زن نمىخواهى عرض کرد چرا یا رسول الله؟ گفت: اگر زن مىخواهى پس چرا تماس با این زن نگرفتهاى گفت: یا رسول الله نذر کردم به شکرانه این نعمت سه شبانه روز با پروردگار عالم رابطه داشته باشم گفت امشب شب چهارم است، دیگر نوبت فاطمه است، دیگر نوبت اوست.(1) پیامبر اکرم فرمود:
»اذا جائکم من ترضون خلقه و دینه و امانته یخطب الیکم فزوجوه و الا تکن فتنة و فساد کبیر«.(2)
از نظر عملى هم براى اینکه سنن جاهلیت را زیر پا بگذارد اقدام عملى به چنین کارهائى مىنمود و مىفرمود: (و کل مأثرة الجاهلیة تحت قدمى((3)
یعنى امتیازاتى که در جاهلیت بوده. همه و همه در زیر پاى من است براى این که عملاً با آن رسمها مبارزه کند دخترى مثل فاطمه دختر زیاد بن لبید را به جویبر مىدهد بعد هم که مىگویند چرا؟! مىگوید: براى این که جویبر ولو جمال ندارد، اما اخلاق دارد، ولو صورت ندارد اما سیرت دارد ولو پول ندارد، تقوى دارد، ولو شخصیت ظاهرى ندارد شخصیت اسلامى دارد، دین دارد، و من مىگویم به کسى باید شوهر کرد که دین داشته باشد به کسى باید زن داد که شخصیت اسلامى یعنى تقوى داشته باشد، به کسى باید شوهر کرد که اخلاق داشته باشد خلاصه بحث امروز من این شد که قانون وراثت قانونى مسلم است. شما اگر طالب سعادت بچههایتان هستید باید مقید باشید دخترهایتان را به کسى بدهید که دین داشته باشد و اخلاق، و پسرها باید دخترى را بگیرند که دین داشته باشد و اخلاق اگر جمال باشد و عفت نباشد به شما بگویم به قول عوام مشهور است مىگویند: زن بى عفت را اگر در شیشه کنند و در شیشه را هم ببندند بالاخره مرتکب فساد مىشود.
1) وسائل الشیعه.
2) بحار، جلد 103، ص 372.
3) فروغ ابدیت، جلد اول.