توجه کردن به تفاوتها و مقایسه کردن، طبیعى، اجتناب ناپذیر و در حقیقت جزئى اساسى از زندگى ماست. توانایى تمیز دادن تفاوتها، عاملى مهم در مهارت حیاتى مشاهده کردن است. براى کودکان آموختن مشاهدهى تفاوتها، نخستین گام به سوى توانایى تفکر خرده گیرانه است. نتایجى که ما بر اثر مقایسههایمان به آنها مىرسیم، مىتوانند ما را به سوى مشکلات سوق دهند – به سوى احساسات مخرب رشک و حسد.
بچهها در حیاط مشغول بازى بودند و مادر سرگرم جمع و جور کردن خانه که پدر با یک خودروى جدید از راه رسید. مادر خوشحال بود که خودرو رنگ دلخواهش را دارد. دخترها هم از داشتن آن بسیار خوشحال شدند. این نخستین خودروى خانوادهى آنان بود. بىاندازه ذوق زده شده بودند. پدر به کارى که انجام داده بود، افتخار مىکرد.
مراقبت کردن از خودروى تازه وظیفهاى خانوادگى شد که همه از آن لذت مىبردند. در طى ماههاى تابستان، آخر هفتهها، دخترها در شستن خودرو کمک مىکردند و وقتى سوار آن مىشدند کاملا مراقب بودند آن را کثیف نکنند.
در پاییز همان سال، یکى از همسایهها خودروى جدیدى خرید. یک
مدل بالاتر با قیمت پایینتر.
پدر وقتى خبر را شنید، ناراحت شد. «شاید بهتر بود من هم از این مدل مىخریدم. اگر تنها چند ماه صبر مىکردم، معاملهى بهترى انجام مىدادم.«
مادر سعى کرد او را از این فکر بیرون آورد. «مهم نیست خودروى ما خیلى هم خوبه!«
پدر احساس کرد او نمىفهمد و تنها مىخواهد وى را دلدارى دهد. بچهها به طور دقیق نمىدانستند در مورد خودروى بسیار خوبشان چه مشکلى پیش آمده؛ ولى کاملا متوجه شدند که نظر پدرشان دربارهى آن تغییر کرده است. آنان نگاه رشک آلود پدر را به خودروى همسایه تشخیص مىدادند. مىدانستند که پدر حسادت مىکند، اگر چه دلیل آن را نمىفهمیدند. متأسفانه، کم شدن هیجان او مسرى بود. خودروى تازه ویژگى خود را براى دخترها نیز از دست داد. رفته رفته وقتى بر روى صندلى عقب مىنشستند و خوراکى مىخوردند، خردههاى آن را بر کف خودرو مىریختند. به این ترتیب، پس از مدتى خودروشان دیگر چندان هم خوب به نظر نمىرسید.
طرز فکر پدر نه تنها در احساس رفاه خود، بلکه در احساس خانوادهاش نیز تأثیر گذاشت. حسادت او این پیام را به فرزندانش منتقل مىکرد که احساس ارزش فردى به ثروت و مالکیت اشیا بستگى دارد. این پیامى نیست که ما مىخواهیم به فرزندانمان بدهیم.
مقایسه کردن همیشه به مشکل نمىانجامد – بلکه به سادگى مىتواند به تحسین و قدردانى منجر شود. اگر پدر مىتوانست فرصتى را که همسایهاش به دست آورده بود شکستى براى خود تصور نکند، ممکن بود بتواند به همسایهاش بابت توانایى انجام دادن معاملهاى خوب، احترام بگذارد و خودروى او را تحسین کند و از آنچه خود دارند همچنان لذت ببرند.
گاهى اوقات مالکیت اشیاى مادى نیست که حسد ما را بر مىانگیزد، بلکه فرزندان دیگران هستند که موجب حسادت ما مىشوند. این شرایط وقتى پیش مىآیند که ما به کودکانمان به چشم مایملک و بخشى از خودمان نگاه و باور مىکنیم آنچه آنان به دست مىآورند، در ما تأثیر مىگذارد. درگیر کردن هویت آنان با هویت خودمان صحنه را براى مقایسهاى که به طور مستقیم به رقابت ناسالم مىانجامد، آماده مىسازد. ناگهان براى ما اهمیت فراوانى پیدا مىکند که کودک چه کسى زودتر راه مىافتد، زودتر وارد تیم مىشود، جایزه را مىبرد، بهتر به نظر مىرسد، دوستان بیشترى دارد و در امور تحصیلى پیشرفت بیشترى مىکند.
مادرى جوان با من درد دل مىکرد و مىگفت: به یاد مىآورم زمانى که فرزندم حتى به کتاب داستانهاى بسیار ساده هم توجهى نداشت، در حضور من کودکى همسن او داستانى پیچیده را مىخواند. از رشک و حسد پر شدم. احساس کردم نه تنها آرزو دارم فرزند من هم بتواند مانند او بخواند، بلکه دلم مىخواست آن کوچولوى چهار ساله نتواند یک کلمهى
سه بخشى را بخواند و ساکت شود. در این لحظه، بدخواهى را در حسادت خود شناختم و بیزار شدم.«
همیشه هستند کودکانى بهتر، سریعتر، باهوشتر یا جذابتر از کودکان ما، و همهى اینها مىتوانند موقعیتهاى فراوانى براى حسادت به وجود آورند. ولى در اینجا هم ما مىتوانیم چگونگى نگاهمان را انتخاب کنیم. مىتوانیم به جاى آنکه ضعفهاى فرزندانمان را ببینیم، بر توانایىهاى آنان تمرکز کنیم. به این ترتیب، زمانى که، به ناگزیر، مقایسه پیش آید خواهیم توانست ویژگى هر کودکى را جداگانه تحسین کنیم. افزون بر آن، باید بپذیریم که موفقیتها یا شکستهاى فرزندانمان به خودشان تعلق دارد، نه به ما. ما کودکانمان را دوست داریم و طبیعى است که وقتى موفق مىشوند، شاد و به هنگام شکست آنان ناراحت شویم. اما باید مطمئن شویم که امیدها و انتظارات ما با شخصیت و توانایى آنان مناسب و سازگار باشد، نه هماهنگ با آرزوهاى تحقق نیافتهى خود ما.