بحث ما دربارهى لزوم محبت در خانه است، و این فصل را همه و همه باید اهمیت بدهیم. در خانه اگر محبت بین زن و شوهر باشد، اگر عاطفه در خانه حکمفرما باشد، روى بچههاى خانه اثر مىگذارد، و اینها با محبت مىشوند، با عاطفه مىشوند. و اما اگر محبت در خانه نباشد، اختلاف بین زن و شوهر باشد، عاطفه از خانه رخت بربندد بچههائى که در چنین خانهاى بزرگ شدهاند بىعاطفه و بىمحبت هستند، اگر دختر باشند نمىتوانند شوهردارى کنند و اگر پسر باشند نمىتوانند زندارى کنند و محبت به جامعه ندارند. دیگر گرا نیستند و بالأخره آدمهاى باعطوفتى نیستند.
و یکى از مصیبتهاى بزرگ دنیاى روز همین است که عاطفه از دنیاى روز مخصوصاً از ممالک متمدنه رخت بربسته است. این همه جدالها، این همه جنایتها و خیانتها براى خاطر این است که دنیاى روز محبت ندارد، دنیاى روز جاهلیت دوم است از نظر قرآن.
یکى از رذائلى که در جاهلیت اولى یعنى قبل از بعثت رسول الله بود همین بود که عاطفه در میان آنها نبود. در زمان جاهلیت بىعاطفگى کار را رسانده بود به اینجا که بچهاش را زنده زنده زیر خاک مىکرد. قرآن شریف مىفرماید: «وقتى که بشارت به او مىدادند که زنت دختر زائیده رنگش تغییر مىکرد» و فکر مىکرد، چه کند آیا زنده زنده زیر خاکش کند یا این که به ذلت و خوارى او را نگه دارد. در زمان جاهلیت کار بىعاطفهگى رسیده بود به اینجا که تاریخنویسها مىنویسند: یک هیزمکش، یک پشته خارى تهیه کرده بود،
براى اینکه بفروشد براى زن و بچهاش چیزى تهیه کند، این پشته خار را آورد در مکه در کوچهها مىگشت، یک قلدرى رسید گفت که هیزم را ببر خانهى ما برد خانه، دستور داد این هیزم را بشکن شکست، دستور داد بگذار فلانجا گذاشت تا نزدیک غروب براى این قلدر کار کرد، منتظر پولش بود گفت پول هیزم مرا بده بروم گفت افتخار کن اینکه براى من کار کردهاى، گفت افتخار مىکنم، براى تو هیزم آوردم، شکستم، بردم و آنجا گذاشتم اما زن و بچهى من گرسنه هستند، پولم را بده فکرى به حال زن و بچهام کن، گفت گفتم افتخار کن اینکه براى من کار کردى، دفعه دوم و سوم با پس گردنى و کتک و سرشکسته او را از خانه بیرون کرد.
ما این جور قضایا را در زمان جاهلیت داریم زیاد هم داریم وقتى مىخوانیم تعجب مىکنیم راستى مىشود ملتى اینقدر بىعاطفه باشد، در جاهلیت دوم یعنى زمان ما بالاتر از آن را مىبینیم – رنگهایش تفاوت دارد – الآن ابر قدرتها به ممالک ضعیف مىگویند نفتتان را بدهید، آنها هم مىگویند افتخار مىکنیم نفتمان را بدهیم، مىگوید نوکر باشید مىگویند افتخار مىکنیم نوکر باشیم، مىگوید هرچه مىگویم بشنوید مىگویند افتخار مىکنیم که هر چه بگویى بشنویم.
این بىعاطفگى آمریکا است عاطفه ندارد آپولو مىسازد، اما بىمحبت است بىعاطفگى او رسیده به اینجا که مثل زالو مىمکد و مىگوید باید نوکر من باشى و آن بدبخت هم افتخار مىکند نوکر آمریکاست، شوروى است، اما بدتر از آمریکا، هر که مقدارى زور دارد زورش باید اعمال شود. کار بىعاطفگى در دنیاى روز الآن رسیده به اینجا که گندمش را، مواد خوراکیش را به دریا مىریزد اما در روز تعداد زیادى کودک، غیر کودک از گرسنگى مىمیرند اینطور که آمار مىدهند، جوانها از گرسنگى مىمیرند، زنها از گرسنگى مىمیرند، در روز چندین هزار کودک از بد غذایى مىمیرند.
اگر دنیاى روز یک سال اسلحه نسازد، یک سال اسلحه انبار نکند تمام دنیا متمول مىشوند، تمام دنیا متمکن مىشوند فقر فردى، فقر اجتماعى از جامعه برداشته مىشود شما خیال نکنید که آمریکا ایران را در فشار گذارده
نه، در خود آمریکا بسیارى از مردم از بد غذایى، یا کم غذایى و یا بىغذایى مىمیرند، در همان آمریکا که گندمش را به دریا مىریزد گرسنگى که منجر به مرگ مىشود در آمریکا فراوان است. انگلستان هم همین طور شوروى هم همینطور، شوروى وضعش رسیده به اینجا که یکى از رفقا رفته بود بعد براى ما آمار مىداد وضع گرانى آنجا سرسامآور، وضع اختلاف طبقاتى آنجا، کاخ و کوخ رسیده است به جائى که آمریکا را باید بهش گفت بارک الله این وضع دنیاى روز است، وضع دنیاى روز رسیده به اینجا که آدمکشى با آب خوردن برایش تفاوت ندارد. یک وقتى مىشنیدیم که یکى کسى را براى خاطر یک پیاز کشته تعجب مىکردیم الآن مىبینیم در آمریکا براى خاطر یک دلار بهش مىگویند آقا یک دلار بهت مىدهیم فلانى را بکش، یک دلار را مىگیرد فلانى را مىکشد.
وضع بىعاطفگى در دنیاى روز رسیده به اینجا که اگر زن را مجسم کنند باید عاطفه باشد عاطفه را مجسم کنند باید زن بشود، اما همین زن سه تا بچهاش را در حمام به دست نامبارکش خفه مىکند بعد به این خانم مىگویند چرا بچههایت را کشتى؟ مىگوید: مىخواستم دل شوهرم را بسوزانم. دیدم راهى ندارم بچهام را کشتم تا دل شوهرم را بسوزانم! وضع بىعاطفگى در دنیاى روز حتى در ایران ما رسیده به اینجا.
یک نویسنده مىنویسد: دخترى دم مرگ بود اتفاقاً این دختر نامزد داشت حلقهى برلیان نامزدى در دستش بود که مریض شد، رفت دم مرگ معلوم است دیگه همه نشستهاند به حال این گریه مىکنند پدر و مادر گریه مىکنند، خویشان گریه مىکنند و دوستانش هم دارند گریه مىکنند پیرزنى آمده براى اینکه این بمیرد چشمایش را بگیرد، این پیرزن براى این آمده یک وقت دیدند، دارد ناله مىکند و یک چیزى مىگوید هى مرتب مىگوید بگذار بمیرم بعد درآور، بگذار بمیرم بعد درآور، تعجب کردند چه مىگوید یک وقت متوجه شدند دیدند این پیرهزن مىخواهد انگشتر برلیان این دختر را بدزدد، پیرهزن مىکشد و او هم دم مرگ طاقت ندارد زور ندارد او مىکشد او هم مىکشد دیگر به التماس افتاده مىگوید الآن من مىمیرم صبر کن بمیرم من
علاقه دارم به این انگشتر براى این که از نامزدم هست صبر کن بمیرم بعد درآور، اما آن زن پیر رأفت ندارد، عاطفه ندارد، دارد هى انگشتر برلیان را مىکشد براى اینکه درآورد و بدزدد. این وضع بىعاطفگى در دنیاى روز است هر کجا تمدنش بیشتر، این بىعاطفگى بیشتر.
در میان مسلمانها بىعاطفگى فراوان است اما کمتر، در میان لاابالىها بیشتر، در محیط غیراسلامى بیشتر و باید بگویم هر کجا تمدنش بیشتر، یکى از سوغاتهاى تمدن است که محبت را از بین برده است حالا حرف این است این بىمحبتى که در دنیاى روز حکمفرماست از کجا پیدا شده باید بگوییم از خانه، از خانه شروع شده، وقتى بین زن و شوهر محبت نباشد وقتى اختلاف و دوئیت بین زن و شوهر باشد، وقتى که زن به شوهر برگردد شوهر العیاذبالله به زن بدزبانى کند، بچه پرورش پیدا مىکند و آن عاطفه خدادادى را کمکم از دست مىدهد، بزرگ مىشود اما بىعاطفه است، بزرگ مىشود، آن محبت خدادادى که در فطرت سرشتهى او خوابیده بوده است نابود شده اصلاً به کلى از بین رفته و خدا نکند کسى بىعاطفه باشد. سگ درنده درندگى مىکند، اما یقین داشته باشید اگر یک کسى بىعاطفه باشد از سگ درنده، درندهتر است، گرگ درنده درندگى مىکند، اما یقین داشته باشید اگر یک انسان بىعاطفه شد از گرگ هم بدتر است، خیلى بدتر است، آن کسانى که اسلحه مىسازند اینها عاطفه دارند؟ این کسانى که مىدانند یک بمب چه مىکند این عاطفه دارد؟ قرآن مىگوید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ«(1)
پستتر از میکرب سرطان آن آدمى است که عقل دارد، تعقل ندارد، فکر دارد، تفکر ندارد، یعنى پستتر از میکربخوره آن انسانى است که عاطفه ندارد، میکروب خوره عاطفه ندارد حالا میکرب خوره فکر کند که دماغ او را، دهان او را مىخورم او بد ترکیب مىشود. پس خوب است دهانش را نخورم تا بد ترکیبش نکنم این فکر را نمىکند.
ولى زورمند مىگوید دو ثلث جهان را بکش، تا بتوانى بر یک ثلث
جهان حکمفرما باشى همه و همه از اینجا سرچشمه گرفته که اختلاف زن و شوهر در خانه بالا گرفته و مىبینیم در ممالک متمدنه عاطفه در خانه نیست عاطفه بین زن و شوهر نیست. افراد غربزده را وقتى خانهشان را مطالعه مىکنیم، برنامهشان را مىبینیم عاطفه بین زن و شوهر نیست، آن محبت خدادادى از بین رفته. آن دستورهاى اسلامى عمل نمىشود خواه ناخواه بچه در خانه بىعاطفه مىشود، لذا اسلام مدعى است بین زن و شوهر یک محبت خدادادى هست، قرآن مىفرماید: اگر محبت را از بین نبرى خدا بین زن و شوهر محبت قرار داده است در میان عوام مشهور است و این ریشهى قرآنى دارد همین که (انکحت و قبلت) مجرى صیغه مىخواند محبت مىآورد. قرآن مىفرماید:
»وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ«(2)
یعنى از نشانههاى خدا این است که براى زن، مرد خلق کرده و براى مرد، زن خلق کرده، براى چه خلق کرده نمىگوید براى اطفاء شهوت، نمىگوید براى تکثیر نسل، مىگوید براى اینکه زن براى مرد منشأ آرامش است و مرد براى زن منشأ آرامش (لِتَسْکُنُوا إِلَیْها) براى اینکه آرامش دل بواسطهى همسر است، دل آرام مىگیرد وقتى که جوان یک زن خوب داشته باشد، دل آرام مىگیرد وقتى که دختر یک همسر خوب داشته باشد، دل آرام مىشود در خانه، یعنى اضطراب نیست، نگرانى نیست، دلهره نیست اضطراب خاطر نیست، اگر زن زن باشد، و اگر مرد مرد باشد، بعد مىفرماید: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» پروردگار عالم بین زن و مرد محبت، عاطفه، رأفت قرار داده است «و جعل» یعنى قرار داده این محبت را این محبت از همان «انکحت و قبلت» درست مىشود این محبت اگر مواظبش باشند روز به روز در تزاید است، لذا اسلام مىگوید محبت بین زن و شوهر هست، محبت در خانه هست و باید مواظب باشیم این محبت روز به روز در تزاید باشد، باید مواظب باشیم این محبت در خانه از بین نرود، اگر دستورات اسلام را عمل کنیم یقین داشته
باشید این محبت روز به روز در تزاید است.
یک نکته به همه مخصوصاً به جوانها بگویم حتى آنهایى که زن ندارند و آن نکته این است که اگر بهرهاى باشد در این جهان فقط و فقط بین زن و شوهر است. یقین داشته باشید که پسر به شما بهرهاى نخواهد داد، دختر بهرهاى نخواهد داد آن جهازیهاش را مىخواهد برود دنبال کارش، آن خانه و زنش را مىخواهد که برود دنبال کارش اولاً که باید به فکر شما و پیرى شما باشد یقین داشته باشید نیست. بسیار کم پیدا مىشود پسرى به فکر پیرى بابایش باشد.
لذا قرآن روى همین پافشارى مىکند مىفرماید: «وَ قَضى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً«(3)
مىفرماید پروردگار عالم حکم مىکند که به پدر و مادر خیلى باید احترام کنید بعد مىفرماید مخصوصاً آنجا که پدر پیر شود و زیردستتان شود. مادر پیر شود و زیردست شما. خدا نکند یک پدر و مادرى زیردست اولاد و عروس برود. مشکل است، خیلى مشکل است. بسیار کم پیدا مىشود که رسیدگى کامل کنند، کم مىشود این که عروس یا پسر یا دختر، بهره بدهند به مادر یا پدر، اما بسیار دیده مىشود که زن بهره مىرساند و خیرخواه هست براى شوهر، شوهر خیرخواه است و مفید واقع مىشود براى زن و اگر نفعى باشد، امیدى باشد بین زن و شوهر است، لذا سفارشى که به همه مىکنم این است که مواظب باشید محبت بین زن و شوهر از بین نرود، اگر محبت از بین برود دیگر خواه ناخواه آن وصال و آن خیرخواهى هم از بین مىرود، اگر محبت از بین برود خانه زندان است.
امیدوارم در مجلس کسى نباشد که بین او و همسرش اختلاف باشد، اگر باشد خوب توجه دارد که دارم چه مىگویم. یعنى بعضى اوقات کار به این جا مىرسد که محبت بین زن و شوهر نیست، مرد حاضر است تا یک بعد از نصف شب در کوچه بگردد، سر کوچهها بنشیند، در قهوهخانه بنشیند و خانه
نرود، محبت وقتى بین زن و شوهر نباشد این زن حاضر است تنها در خانه بماند چرت بزند، هیچ کس هم نداشته باشد شوهرش مقدارى دیرتر به خانه بیاید، این زندگى مرگ تدریجى است در آن خانهاى که محبت نباشد، مرگ تدریجى براى آن زنى است که شوهر با محبت نداشته باشد. زندان به تمام معنا آن خانهاى است که در آن خانه اختلاف باشد، و از همهى اینها که بگذریم این بىعاطفگى که براى بچه جلو مىآید، معنا ندارد یک بچه در خانه بزرگ شود هر روز بىعاطفگى پدر و مادرش را ببیند، ببیند که پدر به فکر مادرش نیست، مادر به فکر پدر نیست، اما این بچه در خانه طور دیگر شود، او هم یک آدم خودخواه یک آدم بىعاطفه، یک آدمى مىشود که خواهرش را مىزند برادر کوچکش را کتک مىزند اصلاً حاضر است همه را ببیند، خواهرش را نبیند برادرش را نبیند به قول یک پیرمرد، بعضى اوقات انسان مىرسد به آنجا که حاضر است بیگانه را ببیند، اما پدرش را نبیند خدا نکند عاطفه نباشد. لذا اسلام براى آنکه آن محبت خدادادى باقى بماند دستورهاى مؤکدى هم به زن و هم به مرد داده است و اما راجع به مرد فرموده است: مواظب باش، در خانه بد اخلاق نباشى، مراد اسلام این است که وقتى مىگوید بداخلاق نباشى یعنى محیط خانه را سرد نکنى، مراد اسلام فحش نیست مراد اسلام کتک نیست، آن مردى که زنش را کتک مىزند این مسلمانیش لنگ است این اصلاً مربوط به بحث ما نیست و به قول عوام این نشسته پاک است.
این مراد ما نیست، که العیاذبالله مردى به زنش فحش بدهد این مسلمانیش لنگ است. بحث ما این است که مردى در خانه ترش رو باشد، بىنشاط باشد، محیط خانه را سرد کند، غم و غصه بازار را، چک و سفته بازار و غصهاش را بیاورد در خانه یک آدم اخمو، یک آدم غصهخور، یک آدم بىنشاط و یک آدمى که محیط خانه را سرد کند. اسلام مىگوید اگر چنین شدى اولین مصیبت تو، فشار قبر است، قبر چنان فشارى به تو مىدهد که استخوانهاى سینهات درهم شکسته مىشود.
در روایات مىخوانیم سعد معاذ جوان مقدس جبهه رفتهاى بود از هر نظر عالى بود، مرد، به اندازهاى عالى بود که پیامبر فرمودند به اندازهاى ملائکه
در تشییع جنازهاش آمدند که زمین پر شد، آدم صالحى بود. پیامبر تشییع جنازهاش کرد، علاوه بر اینکه تشییع جنازه کرد. پیامبر اکرم (ص) در غسلش شرکت کرد، در کفن او شرکت کرد و در دفن او. معلوم است که آدم خیلى خوبى است گذاشتند او را در خاک، روى قبر را پوشاندند، مادرش آمد گفت: دیگر برایت گریه نمىکنم براى خاطر اینکه به دست پیامبر به خاک رفتهاى، بنابراین مىدانم بهشتى هستى، معلوم است بهشتى هم بود. اما وقتى مادر رفت پیامبر فرمود قبر چنان فشارى به معاذ داد که استخوانهاى سینهاش درهم شکسته شد. گفتند: یا رسول الله! آدم خوبى بود. فرمود: بله، اما در خانه بداخلاق بود، نق مىزد، بهانهگیرى مىکرد، منفىباف بود.
دیدهاید بعضى اوقات شخصى منفىباف است یعنى دنبال این مىگردد یک نقصى پیدا کند. روزى که دیگر نمىتواند نقصى پیدا کند، مىگوید: سر سفره چرا کج است؟ این سفره باید راست باشد بعضى اوقات منفىباف است (که انشاءالله دربارهاش صحبت مىکنم) خواه ناخواه روى همه چیز منفىبافى مىکند، نق مىزند، نقزدن، غرغر کردن، اخم کردن، محیط خانه را سرد کردن موجب فشار قبر است اگر خدا نکرده این تکرار شود و بدون توبه از دنیا برود فشار قبر دارد، سیرهاش بداخلاقى در خانه شده فشار قبر دارد. گفتم نمىگویم فحش، اگر فحش بدهد بدانید که امام زمان از دست او ناراحت است.
راوى مىگوید: من همیشه خدمت امام صادق (ع) بودم همیشه رفیق امام صادق (ع) بودم، یک روز همراه امام صادق (ع) بودم غلام من عقب ماند صدایش کردم جواب نداد، دفعه دوم صدایش کردم، دفعه سوم صدا کردم، جواب نداد دفعه چهارم گفتم: یا بن الفاعله کجایى بیا (یا بن الفاعله یعنى ولدالزنا) مىگوید یک دفعه امام صادق ایستاد، دست گذاشت به کمرش رنگش تغییر کرد، فرمودند: چه گفتى؟ جا خورد. گفتم: یابن رسول الله این مادرش گبر است از هندوستان آمده این اصلاً مسلمان نیست. اینکه گفتم: یا ابنالفاعله باباش معلوم نیست کجا است، مادرش هم معلوم نیست کجاست امام صادق (ع) فرمودند: من کارى به او ندارم کارى به حرف تو هم ندارم
(اگر راستى کسى به کسى بگوید ولدالزنا حاکم شرع باید تعزیرش کند و 30 تازیانه به او بزند(.
اما من به تو مىگویم تو که مسلمانى چرا فحش توى زبانت است، بعد امام صادق (ع) فرمودند: حق ندارى دیگر با من رفاقت کنى، راوى مىگوید تا امام صادق (ع) زنده بود دیگر با من رفت و شد نکرد، دیگر نگذاشت من همراهش باشم گفت مسلمان که فحش بدهد، مسلمان نیست، شیعه نیست امام زمان از دست او راضى نیست. لذا نمىگویم. العیاذبالله یک دفعه موقع افطار آقا عصبانى شود، یک فحش به زنش بدهد نه این که روزه ندارد این مسلمانیش لنگ است، نمىگویم العیاذبالله کتک بزند، باید خود را اصلاح کند این ظالم است وقتى ظالم باشد معلوم است جاى او کجاست.
بحث ما این است که بداخلاق در خانه باشد و محیط خانه را سرد کند، نق بزند و امثال اینها این اگر زیاد شد ملکه مىشود از نظر فلاسفه، از نظر عرفاى اسلام، علماى علم اخلاق از نظر اینها که از قرآن استفاده کردهاند و مىگویند افعال ما، کردار ما براى ما ملکه مىسازد و ملکه براى ما هویت مىسازد معنایش این است که گفتار و کردار ما کمکم براى ما ملکه مىسازد و آن ملکات هویت و صورت ما را تغییر مىدهد کسى که رابطه با خدایش خیلى محکم باشد در انسانیت شکوفا مىشود، اما کسى که نقص درندگى داشته باشد، درندگىهایش برایش ملکه مىسازد، آن ملکه برایش هویت مىسازد یعنى انسانیت او را از بین مىبرد و او را به صورت یک سگ درندهاى در مىآورد این مسلم است، در قرآن است و علماى علم اخلاق رویش بحث دارند، فلاسفه مخصوصاً ملاصدرا (ره) روى آن بحث مفصلى کرده، به آن مىگویند: تجسم عمل.
بحث ما اینجا است اگر مردى خیلى نقنق بکند در خانه خیلى بداخلاقى کند، بداخلاقى روى بداخلاقى، این بداخلاقىها، برایش ملکه مىسازد، و او را به صورت سگى درمىآورد، اگر چشم بصیرت داشته باشد مىبیند سگ است چشم بصیرت مىخواهد که بشود دید.
یکى از بزرگان مىگفت کسى را در خواب دیدم من او را مىشناختم
آدم خوبى بود، خیلى عالى بود، گفت دیدم به صورت سگ است. رفتم جلو سلام کردم، دیدم بله خودش است، و بدى در روز قیامت به صورت سگ درمىآید، او را مىشناسند، یعنى از نظر روح سگ است و از نظر جسم، آدم است مىشناسند او را (یوم تبلى السرائر) در قرآن شریف همین است که روز رسوایى است در حالیکه مىشناسندش فلانى است مىبینند سگ است. گفت: دیدم سگ است. رفتم جلو سلامش کردم گفتم: فلانى توئى؟ گفت: بله، گفتم: چرا چنین شدى، چرا سگى؟ گفت واى از بداخلاقى در خانه واى از بداخلاقى در خانه، واى از بداخلاقى در خانه. بعد به من گفت بیا برویم سر قبرم نگاه کن مرا برد سر قبرش، قبرش کاهگلى بود، یک سوراخى هم در ته قبرش بود، گفت آقا وقتى مرا در قبر گذاشتند قبر چنان مرا فشار داد که تمام روغن من گرفته شد و رفت در این سوراخ اگر سوراخ تنگ نبود روغنها را نشان تو مىدادم. مىگوید از خواب بیدار شدم.
این خواب ریشهى عرفانى دارد، ریشهى فلسفى دارد، ریشهى روایتى دارد، ریشهى قرآنى دارد، قرآن مىگوید: نقنق کردن در خانه، بداخلاقى و منفىبافى در خانه به طور مسلم انسان را به صورت سگى درمىآورد، الآن هم سگ است ولى چشم بصیرت نیست که او را ببیند اگر خودش چشم بصیرت داشته باشد.
یکى از علماى بزرگ اهل اصفهان خیلى عالى بود مثل باران گریه مىکرد، حتى اگر بگویم چشم ملکوتى داشت اشتباه نکردهام مثل باران گریه مىکرد، ولى یک مقدار بداخلاق بود در خانه هم بداخلاق بود، خوب معلوم است دیگر این عارف کامل فحش نمىداده، این عارف عالى کتک نمىزده، فقط نق مىزده، اخم مىکرده، خودش مثل باران گریه مىکرد، خدا رحمتش کند، مىگفت: در خواب دیدم به صورت سگ سیاهى هستم همان وقت توجه پیدا کردم، این بداخلاقى من اثر گذاشته است روى سیرتم و مرا به صورت سگ درندهاى درآورده است.
اسلام مىگوید: مرد منفىباف نباش آنچه محبت را ضربه مىزند، منفىبافى است. مثبت باش آقا، مثبت باش، مگس را دیدى این مگس وقتى مىآید مىگردد و این طرف و آن طرف چرکى پیدا کند روى آن بنشیند، لباس
شما بسیار نظیف است نمىنشیند، دست و صورت شما نظیف است نمىنشیند، اما یک ذره قى گوشه چشم شما است، ده تا مگس آنجا جمع مىشود، دنبال این است که چرکى پیدا کند، آدم منفىباف اینجورى است. مگس است، زنش امتیازها دارد اما تمامش را فراموش مىکند مىرود دنبال این که چرا آب گوشت شور شده است، خوب آقا فکر این را بکن که از ظهر تا موقع افطار دویده است، زحمت کشیده است سفره را برایت انداخته، الآن همه چیز مهیا است حالا این دوغ شور شده، بشود. به این مىگویند مگسوار و این شخص از نظر روایات ما از نظر فلسفهى ملاصدرا در روز قیامت به صورت مگس گندهاى وارد محشر مىشود اینجا مگس کوچک است، مگس کوچکها منفىباف هستند، آنجا مگس گنده. بدى آن به این است که مىشناسندش که فلانى است، اما به صورت مگس است، آقا منفىباف نباشید، زن شما امتیازها دارد، چرا امتیازهایش را فراموش مىکنى!
در روایات داریم حضرت عیسى (ع) از راهى مىرفتند. حواریین هم با او مىرفتند بز مردهاى گندیده در کنار کوچه بود، حواریین بنا کردند منفىبافى کنند، یکى مىگفت، بوى گند مىدهد، آن یکى مىگفت: فرار کنیم، آن تند رفت آن یکى در دماغش را مىگرفت، حضرت عیسى (ع) با کمال طمأنینه با کمال وقار گذشتند یک نگاهى به این بز مرده کردند فرمودند: بهبه، چه دندانهاى سفیدى دارد! به این مىگویند آدم مثبت چرا در خانه منفىبافى مىکنید، چرا مثبت نیستید مگر مىشود انسان نقص نداشته باشد. توافق اخلاقى بین زن و شوهر محال است، نمىشود یک کسى صددرصد موافق اخلاق شما باشد، این محال است یک زن شوهرش صددرصد موافق اخلاقش باشد این محال است به قول بعضى از فلاسفه مىگویند انسان نوع منحصر به فرد است براى خاطر همین، سلیقهها مختلف و اخلاقها مختلف است این اختلافها بین زن و شوهر است.
به قول یک روانشناس مىگوید: اختلاف در خانه یک امر طبیعى است، حالا ماه عسلش اگر اختلاف نیاید، سال عسلش نیاید، سال دوم مىآید، سال اول غریزه جنسى اگر کار بکند بالأخره اگر سال دوم کمکم
نقص پیدا مىکند اگر روى نقصها بخواهد حساب کند، اختلاف خانوادگى جلو مىآید، اما وقتى گذشت داشته باشد، ایثار داشته باشد، آدم مثبتى باشد، منفىها را کنار گذاشت خواه ناخواه محبت خدادادى ضربه نمىخورد و به شما بگویم محبت شما شیشه است چگونه شیشه را وقتى یک سنگ زدى مىشکند و دیگر قابل اصلاح هم نیست «شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است» به قول آن شاعر که شعر اولش را در مسجد نخوانم، اگر دل آزرده شد برگرداندن کار مشکلى است، یک نق محبت را از بین مىبرد شیشه شکسته مىشود. لذا در روایات مىخوانیم اگر زنى به مردش بگوید ما که از تو خیر ندیدیم تمام اعمالش ساقط مىشود و در روز قیامت به رو به آتش جهنم مىافتد.
زن وظیفه دارد وقتى که مرد نیامده مهیا باشد براى شوهردارى، بچههایش را باید تمیز کند، خانه را باید تمیز کند، خود را باید متزین کند غم و غصه را باید از بین ببرد، بىنشاطى را باید از بین ببرد، مهیا باشد براى آمدن شوهر وقتى در زد، در روایات مىخوانیم بچه نرود پشت در، با افاف در را باز نکن این افاف که من مىگویم در روایات دارد بچه پشت در نرود یعنى با افاف در را باز نکن. خودت برو در را باز کن، سلام کن، در صورت شوهر بخند، تبسم کن، بگیر او را، گرم بگیر، بیا، بگو، بخند، بخورید، بیاشامید، لذت ببرید، این وظیفه یک زن است. به عکس آن فرمودند اگر یک زنى در خانه بداخلاق شد پیامبر اکرم فرمودند شب معراج دو طایفه را دیدم که اینها به زبان آویزان بودند در جهنم، در روایت مىخوانیم دو طایفه در صف محشر، زبانشان به اندازهاى دراز است که این زبان افتاده روی زمین محشر این زبان را مردم پایمال مىکنند اینها کیانند؟
1- افرادى که غیبت مىکنند پشت سر مردم، افرادى که شخصیت دیگران را مىکوبند، این افراد مىآیند صف محشر زبانشان به اندازهاى دراز است که این زبان افتاده و مردم این زبان را پایمال مىکنند بعد هم جهنم مىروند به زبان در جهنم آویزان مىشوند.
2- زن بداخلاق در خانه، زن زبان دراز در خانه اگر زن به شوهرش
برگردد ولو شوهر تقصیر داشته باشد، حق برگشت به شوهر را ندارد. زن باید زیر بار برو باشد. اگر برگشت به شوهرش، اگر زبان درازى کرد در مقابل شوهرش او در روز قیامت به زبان آویزان مىشود.
در روایات مىخوانیم که اگر مردى از دست زنش ناراضى باشد این زن هر کارى بکند پروردگار عالم قبول نخواهد کرد، چنان چه بعکسش مىفرماید که هیچ ثوابى بالاتر از این نیست که مرد خدمت کند به زنش و یا زن خدمت کند به مردش، بعد مىفرماید: هیچ گناهى بعد از شرک بالاتر از این نیست که مردى زنش را اذیت کند و یا زنى اذیت کند مردش را. دخترى آمد خدمت پیامبر اکرم (ص) گفت: یا رسول الله مىخواهم شوهر کنم، حق شوهر چیست که من بلد باشم ادا کنم، پیامبر اکرم (ص) فرمودند: شوهر سه حق به زن دارد:
1- عمل زناشویى را هر وقت بخواهد حاضر باشد، گفت چشم، حتى در روایات مىخوانیم که اگر زنى دست به دست کند تا شوهر خواب برود این زن در روز قیامت به رو به آتش جهنم مىافتد. این هم خود یک (سریشمى) است براى محبت، خیال نکنید اینها را اسلام فقط براى ارضاء غریزه جنسى گفته، نه، براى چیز دیگر است. براى این است که مىخواهد نسل این انسانها یک نسل سالمى باشد.
فرمودند: حق دوم – این است که باید مواظب باشى دورو، متظاهر، دست کج، دزد در خانه نباشى. این جور نباشد که یک دفعه دست یا زبانت با شوهرت تفاوت داشته باشد، دست کج در خانه نباشى مواظب باش بدون اجازهى او تصرف در پول او نکنى، گفت: چشم.
گفت: اما سوم – اینکه اگر اختلافى جلو آمد باید مواظب باشى شب نخوابى جز این که شوهر را از دست خودت راضى کنى، این سومى براى این زن خیلى سنگین آمد گفت: یا رسول الله «و ان کان ظالماً» ولو این که مرد هم تقصیر داشته باشد من باید او را راضى کنم، من باید بروم جلو، من باید آشتى کنم؟! حضرت فرمودند: بله ولو او ظالم باشد تو باید نخوابى جز این که او را راضى کنى، این زن خیلى برایش سخت آمد گفت به حق آن کسى که تو را به پیامبرى فرستاده من که اصلاً شوهر نخواهم کرد!(4) اگر شوهر کنى یا
نکنى حق مرد بر زن این است، زن یعنى عاطفه، زن یعنى محبت، زن یعنى متواضع در مقابل شوهر.
اسلام دختر شایسته را تعیین مىکند شما مىدانید دنیاى روز در سال دختر شایسته تعیین مىکند آن وقت هم در زمان طاغوت در ایران ما دختر شایسته تعیین مىکردند، هر دخترى که بىعفتتر، بىحیاتر بود به او مىگفتند: دختر شایسته، الآن هم دنیای روز دختر شایسته تعیین مىکند همه ساله دختر شایسته تعیین مىکند. قرآن دختر شایسته تعیین مىکند، مىفرماید:
»فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ«.(5)
یعنى زن شایسته، دختر شایسته در اسلام آن است که دو صفت داشته باشد:
1- متواضع باشد در مقابل شوهرش، متواضع باشد در مقابل خدا.
2- عفت داشته باشد، چه در خلوت، چه در جلوت آنطورى که در کوچه روى مىگیرد در خانه پیش خویش و قومها رو بگیرد، آن طورى که عفتش را در مقابل شوهر حفظ مىکند، عفتش را در وقتى که شوهر نیست حفظ کند. در حفظ عفت، خلوت و جلوت برایش فرق نداشته باشد این ویژگىهاى دختر شایسته اسلام است.
مىخواستم بحث را امروز تمام کنم مثل اینکه کامل نشد، مقدار دیگرى باید در این فصل با شما صحبت کنم و به همه مخصوصاً جوانها، که زن نگرفتهاند، یا اول ازدواج آنهاست سفارش مىکنم مواظب باشید این سریشم در خانهى شما باشد، اگر این سریشم نباشد خانه سلول است، اگر این سریشم، این عاطفه و محبت نباشد، بچههاى شما عقدهاى مىشوند، بچههاى شما جنایتکار و خیانتکار و یا اقلاً دل مرده و بىنشاط مىشوند و بالأخره بچهى خوب نمىتوانید تحویل جامعه بدهید.
پس بحث امروزم این بود که اگر عاطفه در خانه نباشد بچه بىعاطفه خواهد شد و بدا به حال آن انسانى که در جامعه وارد شود، اما عاطفه نداشته
باشد، و این بىعاطفگى در دنیاى روز حتى در میان مسلمانها فراوان است، فراوان. چرا در این انقلاب با این کمبودش باید احتکار باشد، چرا در این انقلاب با این همه مصیبت باید گرانفروشى باشد، چرا در این انقلاب با این همه دردها که برایش جلو آوردهاند، باید ما هم براى آن درد روى درد بیاوریم.
همهى اینها برمىگردد به یک چیز و آن اینکه کسى که احتکار مىکند عاطفه ندارد، اگر گرانفروشى کند عاطفه ندارد، اگر ظلم کند عاطفه ندارد، اگر ضربه به انقلاب بزند عاطفه ندارد، اگر کسى عاطفه داشت فکر مىکرد عزیزان در جبهه که هر کدامشان به دنیا ارزش دارند، دارند مثل گل پرپر مىشوند! چرا من اینجا ضرر بزنم به انقلاب، من اینجا نق بزنم براى انقلاب، آدم منفىباف کارش مىرسد به اینجا که دیگران دارند کشته مىدهند، جوانها دارند پرپر مىشوند، نقش را دارد این آقا مىزند، یا العیاذ بالله ضررش را به انقلاب این آقا دارد مىزند، این از کجا سرچشمه مىگیرد؟ بىعاطفگى، خدایا به حق امام سجاد، به حق این آقایى که باید بگوئیم ادامه شهادت امام حسین است علت مبقیه براى این خون است قسمت مىدهیم که عاطفه و محبت به همهى ما عنایت فرما.
1) انفال، 22.
2) روم، 21.
3) اسراء، 23.
4) وسائل ابواب مقدمات النکاح، النکاح ج 3.
5) نساء، 34.