آنچه که به دیگران می دهیم «می ماند«
و آنچه برای خود نگه می داریم «می رود«
»آورده اند که شخصی در روزگار قحطی و تنگی نزد رسول آمد، علیه افضل الصلوة(1) کس به حجره ها(2) فرستاد و پرسید که نزد شما هیچ طعام هست؟ همه گفتند به حق خدای که تو را به رسالت به خلق فرستاد که نزد ما جز آب نیست. رسول علیه السلام اصحاب را گفت کیست که امشب او را مهمان کنم یا رسول الله. و او را به خانه آورد و زن را گفت این مهمان رسول است، او را گرامی دار و هیچ چیز را از او ذخیره مگذار. زن گفت پیش ما جز قوت کودکان نیست. گفت برخیز و کودکان را به تعلل(3) و بهانه از قوت خویش مشغول گردان تا در خواب روند و چیزی نخورند، بعد از آن چراغ برافروز و آنچه هست پیش مهمان آور،
و چون بخوردن مشغول شود، برخیز که اصلاح چراغ می کنم و چراغ را در اصطلاح کردن بکش(4) و بیا تا زبان را می خاییم(5) و دهان را می جنبانیم، چنان که او پندارد که ما می خوریم، تا سیر گردد. زن برخاست و طفلان را به بهانه در خواب کرد و فرمان شوهر بجای آورد و مهمان گمان چنان برد که ایشان با او می خورند، تا سیر بخورد و ایشان گرسنه خفتند، بامداد چون پیش رسول آمدند، به روی ایشان نظر کرد و تبسم نمود و فرمود که حق تعالی دوش ازفلان و فلانه تعجب کرد و این آیت فرود آمد: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَة«.(6)
و همچنین روایت است که شبی، سی و چند کس از درویشان و جوانمردان نزد «بوالحسن انطاکی» جمع شدند و او را گرده ای دو سه نان بود، چندان که پنج مرد را دشوار بس باشد، نان ها همه پاره کردند و چراغ بکشتند بر سر سفره نشستند و تا نان خوردند و هر یکی دهان می جنبانید تا دیگران پندارند که همی خورد. چون سفره برداشتند، نان به حال خود بود و هیچ یک نخورده بودند جهت ایثار کردن بر دیگران. . .(7)
و اما بعد. . . ما باید در تربیت فرزندان این نگاه دوسویه و این قانون به ظاهر وارونه در داد و ستد ایثارگرانه را به آنها بیاموزیم تا باور کنند که خوشبختی خود را در خوشبخت کردن دیگران بجویند و زندگی خود را در زندگی دادن به دیگران بیابند. کمک به خویشتن را در کمک به دیگران طلب کنند. ما باید به کودکان این حکمت گم شده را بنمایانیم که برای «نزدیک شدن» به خود باید قدری از خود «دور» شوند و برای شناخت خود باید دیگران را بشناسند و برای «انسجام» خویشتن باید «نامتجانس«
بودن خود را با دیگری دریابند. و برای دوست داشتن خود دیگران را دوست بدارند. و بالاخره برای اینکه به سعادت واقعی خود دست یابند باید در سعادت جامعه بکوشند و برای اینکه به خود عشق بورزند باید عشق به دیگران را در دل بپروانند. زیرا در حین عشق ورزیدن و ایثار کردن به دیگران است که خود را می یابیم و خود را کشف می کنیم.
معرفت به خویشتن فقط در سایه عشق ورزیدن به دیگران به وجود می آید. با این دیدگاه اگر به خود و دیگران بنگریم نگاه تازه ای به هستی خویش خواهیم یافت، نگاهی که با آن مفهوم «دادن» و «گرفتن» دگرگون می شود. این قانون وارونه را باید از طبیعت بیاموزیم که تنها در «بخشیدن» است که می توان «رشد» یافت. همچون دانه ای در دل خاک که تا نیروها و ذخایر خود را به خاک نبخشد رشد نمی کند. برای همین است که گفته اند: در دل هر دانه ای وعده ی هزاران جنگل نهفته است. و دانه ها هر قدر ذخایر خود را انفاق کنند گسترش و بقای بیشتری می یابند. به عبارتی دیگر هر دانه ای در دل خاک باید قابلیت ها و توانمندی هایش را به زمین هدیه کند تا به کمک چنین ایثاری نیروی پنهان خود را در قالب ماده آشکارسازد. این قانون طبیعت اگر در نظام مبادلات انسانی نیز تعمیم یابد سعادت بشر تضمین می شود.
طبق «قانون بخشیدن«، هر چه بیشتر بدهیم، بیشتر می ستانیم. زیرا هماهنگ با گردش کائنات عمل کرده ایم. در حقیقت چیزهای باارزش زندگی، تنها از طریق انفاق و ایثار و بخشندگی فزونی می یابند و جاودانه می شوند! حال باید این سؤال را مطرح کرد که در نگرش های تربیتی و آموزش های اخلاقی تا چه اندازه این فرهنگ و ایثار و قانون بخشش را در ذهن و باور دانش آموزان درونی کرده ایم؟ و تا چه اندازه الگوهای تربیتی در خانه و مدرسه به این قانون معجزه آسا عمل می کنند؟
1) علیه. . . بهترین درودها بر او باد.
2) خانه، اتاق.
3) درنگ کردن و بهانه آوردن.
4) خاموش کن.
5) می جویم (از مصدر خاییدن= جویدن(.
6) قرآن مجید، سوره حشر، آیه 9. . . و مقدم می دارند بر خود هر چند به چیزی نیازمند باشند.
7) تحفة الاخوان.