درغلتیدن به هر یک از شقوق فوق (1ــ ارائه ی محرّکهای خیلی بیگانه و تازه، 2ــ ارائه ی محرّکهای بسیار آشنا و عادی) خود می تواند پی آمدهای منفی را در جریان تعلیم و تربیت برجای گذارد. بدین معنی که اگر دائماً کودکان را در معرض آموزشها و توصیه های تکراری و یکنواخت مفاهیم دینی قرار دهیم و پیوسته آنها را از این گونه تعالیم اشباع سازیم، تا حدّی که همه ی مفاهیم دینی برای آنها یکنواخت و عادی جلوه گر شود، دیگر انگیزه و تحرّک و شوق درونی برای دریافت بینش و احساس دینی در خود نخواهند داشت.
بسیاری از معلّمان و مربّیان تصور می کنند که تکرار یک سری از محرّکهای آموزشی و تربیتی (آموزشهای متراکم(1) و متزاید، پند و اندرزهای پی در پی با محتوای دینی، نصیحتهای متوالی) می تواند منجر به تغییر خصوصیات و رفتار دانش آموزان شود، حال آنکه همین تأکیدها و تکرارها به منزله ی اصل «اشباع«(2) با غرقه سازی عمل می کند. بدین معنا که در نظریه های کلاسیک تغییر رفتار برای آنکه رفتار نامطلوب را از فرد دور سازند، یکی از تکنیکهایی که به کار می گیرند تکنیک اشباع است، یعنی فرد را در موقعیتی قرار می دهند که او باید به اجبار آن رفتار نامطلوب (مثلاً مکیدن انگشت و جویدن ناخن در نزد کودکان و یا اعمال و حرکات وسواسی در نزد بزرگسالان) را در حدّ اشباع و اغراق تکرار
کند و غالباً همین تکرار محرّک خود به خود به انزجار و نفرت و بالاخره کنار گذاشتن رفتار نامطلوب از جانب او منتهی می شود.
در واقع، اصل ارائه ی مکرر محرّک (غرقه سازی) مانع تکرار رفتار موردنظر شده است. حال، نتیجه ای که از این مبحث می گیریم آن است که غالباً اولیا و مربّیان برای تربیت دینی و اخلاق و رفتار مطلوب کودک خودناخواسته از همین اصل استفاده می کنند که طبیعتاً نتیجه ی معکوس(3) دارد، یعنی به جای تقویت، به تضعیف و بالاخره محو آن رفتار منتهی می شود. به عبارت دیگر، اگر از یک عده روان شناس متخصص در تغییر رفتار بخواهیم که با بهره گیری از اصل اشباع و غرقه سازی، رفتاری را حذف کنند همان کاری می کنند که ما به طور ناخواسته برای تقویت آن رفتار انجام می دهیم. برای همین است که خبرگان امور تبلیغات، در شگردها و ترفندهای تبلیغاتی تجاری و سیاسی خود، هنگامی که خواهان افزایش شوق و اشتیاق مردم نسبت به یک کالا یا چهره ی خاصی هستند، هیچگاه مخاطبان خود را به حدّ اشباع نمی رسانند بلکه همیشه ذهن آنها را در هاله ای از نیاز، سؤال و تشنگی نگاه می دارند تا آنها، به میل درونی و به تبع اصل «تعادل جویی«، شخصاً با حرص و ولع و شوق و اشتیاق به دنبال آن بگردند.(4)
مثلاً بعضی از فروشندگان اجناس تجاری برای بالا بردن فروش کالای خود سعی دارند مانع آن شوند که بازار به حدّ اشباع برسد. یا
می بینیم که پاره ای از نشریات برای اینکه تیراژ نشریه ی خود را روز به روز بالا ببرند، مطابق با شمار خریداران آن نشریه و متقاضیان، تیراژ را بالا نمی برند و عده ای را با کمبود، صف انتظار و پدیده ی نایابی و بازار سیاه مواجه می سازند تا مشتریان بیشتری به دست آورند (حتی به قیمت نگاه داشتن، سوزاندن و از بین بردن بخش عمده ای از نشریه و کالای خود(. یا مثلاً اگر نگاهی به آگهی های تبلیغی در مورد فیلمهای سینمایی بیفکنید به خوبی ردّ پای این تکنیک را مشاهده می کنید، بدین معنی که در این آگهی ها و تبلیغها قسمتهای مهیّج، حادثه ای و تکان دهنده ی فیلم را به گونه ای نشان می دهند که تنها بخش بسیار کوچک و ناقص و مبهم آن دیده شود، آن هم با سرعتی معادل چند دهم و چند صدم ثانیه، و بقیه ی صحنه را برای تحریک و ترغیب و تشنه کردن بیشتر تماشاگر نگاه می دارند و با این روش، رغبت شدیدی در بینندگان نسبت به پیام خود ایجاد می کنند.
1) Cumulative.
2) Flooding Principle.
3) )Back Ward (inversion.
4) خوش بوَد منتظران را طلب طلعت دوست عمر آن است که در شور طلب می گذرد زندگی در آرزو پیچیده است اصل او در آرزو پیچیده استآرزو را در دل خود زنده دار تا نگردد مشت خاک تو مزار.