درگیری زن و شوهر دارای دو سری عوارض است، بخشی از آن متوجه خود زن و شوهر است که زمینه را برای ریشه دار شدن اختلافات و نابسامانی بیشتر فراهم کرده و در نهایت به متارکه و طلاق منجر خواهد شد و چنین امر و زمینه ای مورد بحث ما نیست.
بخشی دیگر متوجه کودکان و فرزندان این خانواده است که ما در این بحث با رعایت اختصار بدان توجه خواهیم کرد و با رعایت اختصار خواهیم گفت که آن عوارض عبارتند از:
– احساس بخطر افتادن امنیت کودک و گرفتاری او به اختلافات روانی و عصبی که محیط خانه را غم انگیز می سازد.
– زمینه سازی برای جرم و بزهکاری بگونه ای طبق تحقیق دکتر منوو
ژامبوبرلن 65 درصد بزهکاران از چنین خانواده هائی برخاسته اند.
– پیدایش کشمکش و اضطراب دائمی بین فرزندان خانواده و احساس سردرگمی در روابط و انضباط.
– آموزش درس های بدی در روابط به گونه ای که سرمشق ها در کودکی او را آماده نابهنجاری نمایند.
– تزلزل در وحدت و همبستگی اعضای خانواده و تزلزل در نظم و منجر شدن روابط به جدال.
– از دست رفتن اعتماد کودکان نسبت به والدین و در نتیجه بی اثر شدن نقش سازندگی و الگوئی آنان.
– جستجوی پناهگاه و راه مضر برای نجات از این کشمکش ها و تأمین فراغ و امنیت برای خود در تنگناها.
– پیدایش حالتی که آن را اطلاق عاطفی می نامیم و در آن کودکان دست از عاطفه می شویند.
– آموزش درس نفاق و دوروئی که گاهی جانب مادر را بگیرد و زمانی جانب پدر را.
– برانگیختن انگیزه انتقام در کودک که خود سرمنشاء بسیاری از مفاسد است و احساس خصمانه نسبت به غیر.
– بددهنی و ناسزاگوئی که ناشی از کشته شدن شخصیت آنهاست.
– پیدایش احساس انزجار و تنفر در کودک نسبت به زندگی و بی میلی نسبت به آینده و زندگی.
– عدم توان پذیرش عواطف دیگران و داشتن نوعی بدبینی و بدگمانی به غیر.
– آمادگی برای ابتلاء به بیماری اسکیزوفرنی که اساس آن همین گونه تربیت هاست.