کودک اگر شیرخوار باشد و مادرش را از دست بدهد حتی از سنین 6
ماهگی باز آثاری از افسردگی و رنجوری در او پیداست با اینکه فردی دیگر را برای شیر دادن او انتخاب کرده باشند. این امر بدان خاطر است که او در دوران رحم حتی با صدای قلب مادر انس گرفته و از شیره جانش مکیده است. شیر مادر برای او گواراست، نوازش و گرمی آغوشش و صدای قلبش برای او آشناست، ولی این خصایص در فردی دیگر به گونه ای دیگر و به نوعی تغییر وضع و همراه با احساس عدم امنیت است.
ضایعه از زمانی آغاز می شود که کودک به راه افتاده و به زبان آمده است، برخی از مسائل را با زبان، برخی دیگر را با کلمات شکسته بسته مطرح می کند و مادر در نقش طرف ارتباط با کودک است و طفل با او مأنوس شده است. سنین 3 تا 6 سالگی مرگ مادر را می فهمد و می داند که مردن چیست ولی شاید مسأله برایش آن قدر سنگین نباشد. اگر نیازهای اساسی او را برآورند کمتر مسأله خواهد داشت.
از حدود سنین 7 به بعد مرگ مادر برایش دردآور است تا حدی که برای او می گرید، با کمترین محرومیتی خود را می بازد و اشک می ریزد و این امر در مواردی تشدی خواهد شد که مواجه با بی توجهی پدر، بی مهری نامادری، غفلت پرستار یا دیگران گردد و هم این ناراحتی برای کودکی که نازپروردگی هائی داشته اند به مراتب شدیدتر و سخت تر خواهد بود.
این امر برای پسر و دختر مطرح است ولی ضایعه برای دختران بیشتر است. آنها با مرگ مادر در حقیقت محرم راز خود را از دست می دهند امید خود را بر باد رفته می یابند. مادر مهمترین مدل همانندسازی برای دختر است در حالیکه پسر چنین وضعی را ندارد.