بحث ما دربارهى شخصیت کودک است. بحثى است ارزنده. پدر و مادر مخصوصاً مادرها به این بحث توجه داشته باشند، اسلام به شخصیت انسانها اهمیت زیادى مىدهد و مىفرماید مسلمان شخصیت دارد. مسلمان عزت دارد به اندازهاى اهمیت به عزت و شخصیت انسانها مىدهد که عزت هر انسانى را پهلوى عزت رسول اکرم (ص) و خدا قرار داده است و فرموده:
»وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُونَ«(1)
عزت ما خداست، شخصیت از آن رسول الله (ص) و مؤمنین است حتى در قرآن پاداش ایمان و عمل صالح را شخصیت در این جهان قرار داده است.
و فرموده است: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا«(2)
اگر ایمان داشته باشى، طبق ایمانت عمل کنى، پروردگار عالم به تو شخصیت مىدهد؛ محبتت را در دلها مىاندازد و محبوب دیگران، محبوب جامعه مىشوى. روایتى که از امام مجتبى (ع) دیروز خواندم آن روایت مضمونش نزدیک است به آیهى شریفه.
امام مجتبى (ع) مىفرماید: «من اراد عزاً بلا عشیرة و غنى بلا مال و هیبة بال سلطان فلینتقل عن ذل معصیة الله الى عز طاعته» یعنى اگر شخصیت مىخواهى رابطهى با خدایت باید محکم باشد و گناه در زندگى تو نباشد. از این روایت استفاده
مىکنیم که یکى از پاداشهاى مؤمن، یکى از نتائج عمل صالح این است که خدا به انسان شخصیت عنایت مىکند به اندازهاى این قضیه در اسلام اهمیت دارد که اگر کسى کارى کند که در میان مردم کوچک شود، شخصیتش کوبیده شود، این کار حرام است، گناهش خیلى بزرگ است. همین طورى که توهین کردن به مسلمان و کوبیدن شخصیت مسلمان گناهش خیلى بزرگ است، هر انسانى اگر شخصیت خود را بکوبد گناه بزرگى کرده. این جملهى:
»من اهان ولیاً فقد بارزنى بالمحاربة«(3) به ما خیلى چیز مىفهماند. امام صادق (ع) مىفرماید: اگر کسى توهین کند به مسلمانى و شخصیت آن مسلمان را بکوبد مانند این است که جنگ با خدا کرده باشد، گناه این قدر بزرگ است. شخصیت خود فرد هم مصداق همین روایت مىشود اگر انسان کارى کند که در میان مردم کوچک شود حرام است لذا سؤال کردن بسیار مذموم است حتى در روایات مىخوانیم که اگر سؤال موجب شود که شخصیت شما کوبیده شود، این حرام است الا این که مجبور باشید مثل تکدى، اگر شب بىشام باشد احتیاج مبرم به غذا داشته باشد به اندازهاى که رفع احتیاجش شود باید مطالبه و سؤال کند و اما اگر شب شام دارد، که مىتواند خود را به سختى اداره کند، اگر بخواهد گدایى کند، گناهش خیلى بزرگ است. حتى در روایات مىخوانیم آن کسى که احتیاجى نداشته باشد و تکدى کند روز قیامت مىآید در صف محشر و صورت او گوشت ندارد یعنى با حال رسوایى و حال بىشخصیتى مىآید در صف محشر.
حتى در روایات مىخوانیم که اگر کسى بدون احتیاج از کسى سؤال کند که شخصیت او پایین بیاید، شخصیت او کوبیده شود او آتش جهنم را براى خود مهیا کرده است.
پیامبر اکرم (ص) روى همین سؤال نکردن به اندازهاى صحبت کرده که مسلمانهاى صدر اسلام چنانچه سر سفره نشسته بودند، آب آن طرف سفره بود به رفیقش نمىگفت آب را به من بده، خود او بلند مىشد و آب را برمىداشت.
حتى در تاریخ مىخوانیم اگر رفیقش پائین بود او سواره و تازیانه از دستش مىافتاد به رفیقش نمىگفت تازیانه را به من بده، بلکه خود پیاده مىشد و تازیانه را برمىداشت و روشن هم هست ولو انسان سؤال را از بچهاش و یا از همسرش بنماید باید اول پا روى شخصیتش بگذارد و بعد سؤال کند. انسان هر کارى را خودش انجام دهد خیلى تفاوت مىکند تا خواهش کند از دیگرى که او انجام دهد، انسان براى کسى کار کند، غیر از این است که کسى براى او کار کند، مثلاً شما در خانه کار کنید به همسرتان کمک بنمائید سر فراز هستند ولى همهى کارها را او انجام دهد شما مسلم سرافکنده هستید ولو اینکه سرافکندگى آن کم است اما اگر توجه کنید به ضمیرتان، سرافرازى و سرافکندگى را به خوبى درک مىکنید لذا اسلام مىگوید تا مىتوانید سؤال نکنید. اسلام مىگوید کوبیدن شخصیت گناه دارد و گناهش خیلى بزرگ است به اندازهاى اسلام روى این موضوع اهمیت مىدهد که در روایات مىخوانیم عمار ساواتى یکى از روات خوب است مىگوید من آمدم خدمت امام صادق (ع) به امام صادق گفتم: یابن رسول الله! رفیق من مىخواست برود مکه و من نگذاشتم (مکه مستحبى بود) گفتم نرو براى اینکه این پولى که مىخواهى در آن راه خرج کنى، این را خرج زن و بچهات کن، زن و بچهات را در رفاه بگذار، مثل همین حرف جاهلانهاى که بعضىها حالا هم مىزنند، مىگویند این پولى که مىخواهى صرف مکه کنى بده به فقراء، صرف کارهاى اجتماعى کن.
مىگوید این جمله را به امام صادق گفتم، امام صادق در غضب شدند فرمودند براى این حرف بیجایت زیان خواهى دید مىگوید از خانه امام صادق بیرون آمدم، مریض شدم یک سال مریضى طول کشید، به رفیقش تنها گفته بود که امسال نمىخواهد مکه بروى و این پول را صرف زن و بچهات کن. اما در روایات دیگر اگر مىخوانیم کسى آمد خدمت امام صادق (ع) و گفت مىخواهم بروم مکه امام صادق فرمودند: رفقایت چه کسانى هستند وقتى رفقایش را شمرد،امام دیدند این فرد با آن رفقا از نظر تمکن مالى جور نیست براى اینکه آنها وضعشان خوب است و این فقیر. امام صادق فرمودند نه مکه نرو. همین امام صادق که به عمار ساواتى گفتند چرا این حرف را زدى زیان
مىبینى فرمودند مکه نرو، به خاطر اینکه این رفقا به تو نمىخورند، اگر بخواهى مثل آنها خرج کنى ندارى، اگر بخواهى خرج نکنى شخصیت تو کوبیده مىشود و پائین مىآید به خاطر اینکه شخصیت تو در میان رفقایت پائین مىآید باید مکه نروى و شخصیت تو مهمتر از رفتن مکه است.
نظیر این روایات را داریم، نظیر این آیات را که خواندم باز داریم و اینکه اسلام مىگوید مسلمان باید شخصیت داشته باشد، لم قضیه هم این است، افرادى که شخصیت ندارند معمولاً از گناه کردن باکى ندارند، لذا اگر شما آمارگیرى کنید از این نظر مىبینید که خیانتها را 90% افراد بىشخصیت مىکنند، افراد آقامنش، افراد عزیز در جامعه، افرادى که مردم برایشان شخصیت قائل هستند و راستى یک شخصیت اجتماعى، یک شخصیت دینى دارند، معمولاً گناه نمىکنند گناهان زیر سر بىشخصیتهاست. اگر یک کسى کمفروشى مىکند، به طور ناخودآگاه اول شخصیت خود را زیر پا مىگذارد، بعد کمفروشى مىکند همان وقتى که مثلاً، یک چارک پارچه را کم مىدهد، یا مقدارى قند و شکر را کم مىدهد، همان وقت دارد پا روى شخصیت خود مىگذارد، افرادى که آدمهاى متقلب، حقهباز، غش در معامله کن هستند، معمولاً افراد بىشخصیت مىباشند زیرا، اول باید شخصیت خود را بکوبد بعد گناه کند، زنهائى که از نظر حجاب لاابالى هستند اینها بىشخصیت هستند، ولو از نظر تمکن مالى عالى باشند، و داراى ماشین سوارى. اما وقتى که بروى در زندگى او مىبینى یک آدم بىشخصیتى است. مىبینى از نظر خانواده پست است، کم پیدا مىکنید یک زنى لاابالى در حجاب اما از خانوادهى نجیب باشد، الا این که رفیق او را خراب کرده باشد، شوهر او را خراب کرده باشد و الا آدم با شخصیت با حجاب است؛ کم پیدا مىکنید یک زن بىعفت باشد، اما از خانوادهى با شخصیت باشد. بىعفتىها، لاابالىگرىهاى در حجاب، عشوهگرىها، نشست و برخاست با نامحرمان و اختلاط دختر و پسرها همه و همه سرچشمه از بىشخصیتى مىگیرد و لذا علمای علم اخلاق می گویند، گناه معمولاً سرچشمه می گیرد از بی شخصیتی، آدم چون بىشخصیت است گناه مىکند، و این
کوبیدن شخصیت یعنى گناه روى گناه، هى شخصیت را مىکوبد وقتى شخصیت کوبیده شد یک آدم بىحیا و بىآبرویى مىشود دست به همه چیز مىزند، دست به فحشاء مىزند، علناً دزدى مىکند، یا علناً غش در معامله مىکند، این از این جهت، یک جهت دیگر هم هست، آدم اگر بىشخصیت شد، دیگر یک آدم سبکسرى مىشود، دیگر در مصیبتها صبر و استقامت ندارد، قرآن در این باره مىفرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً «(4)
یعنى انسان معمولاً سبکسر خلق شده است از این جهت چون سبکسر خلق شده است، وقتى یک مصیبتى برایش جلو مىآید، جزع و فزع او زیاد مىشود، وقتى یک مالى، یک مکنتى، یک قدرتى، برایش جلو مىآید سرکش مىشود آدم بىشخصیت این طور است، آدم بىشخصیت اگر یک مصیبتى برایش جلو بیاید، با خدا قهر مىکند، با اسلام و انقلاب قهر مىکند، با مردم قهر مىکند، نقنق او همه جا شروع مىشود. نقنق نه فقط از انقلاب دارد از خدا دارد، نقنق نه فقط از خدا دارد، از خلق خدا و از مردم دارد، نمىتواند در مقابل مصیبتها صبر و استقامت داشته باشد آدمهاى بىشخصیت اگر یک پولى پیدا کنند، اگر یک قدرتى پیدا کنند، از این پول فوقالعاده سوء استفاده مىکنند، از این قدرت فوق العاده سوء استفاده مىکنند، افرادى که یک قدرتى بدستشان آمده اما از خانوادههاى پست بودهاند، اما افراد بىشخصیتى بودهاند اینها را مىبینیم، دیدیم و در تاریخ خواندهایم، که چه جنایتهائى بواسطهى این قدرتشان کردهاند، افرادى که نو کیسه باشند یعنى افراد بىشخصیت و پستى باشند، که یک پولى به دست بیاورند مىبینیم چه کارهاى جلفى مىکنند، چه آبروریزىها مىکنند و از این پول چه سوء استفادههایى مىکنند، لذا آدم بىشخصیت اگر مصیبت برایش جلو بیاید نمىتواند صبر کند، اگر مکنت و قدرت برایش جلو بیاید نمىتواند از حسن استفاده کند اینکه اسلام مىگوید مسلمان باید با شخصیت باشد براى خاطر این است که مىبیند اگر بىشخصیت شد، خیانتکار مىشود، اگر مکنت و قدرت
داشته باشد مثل شمشیر دادن دست زنگى مست مىشود. حتى ما سراغ داریم یک افرادى که آنها از خانوادهى پست بودند و بىشخصیت، علم پیدا کرد همین علم هم براى او وبال شد، همین علم براى جامعهاش مصیبت شد، همین پست و مقامى که پیدا کرد، برایش بدبختى شد، لذا باید یک نفر مسلمان شخصیت خود را از دست ندهد، انسان تا مىتواند کارى کند که براى خودش شخصیت بدست بیاورد.
اما بحث مهمى که هست راجع به بچهها باید مواظب باشیم آنها با شخصیت و آقامنش بزرگ شوند، ممکن است یک آن غفلت، یک حرف بیجا شخصیت بچه را بکوبد، شخصیت جوان و نوجوان را بکوبد و یک آدم رذل و پستى تحویل جامعه دهد، چه کنیم بچههاى ما با شخصیت بشوند، چه کنیم بچههاى ما آقامنش باشند.
1-بحثى که سابقاً کردم اینکه باید مواظب بود این بچه محبت مىخواهند، به این بچه محبت کنیم مواظب باشید خانمها، بچههایتان را کودکستان، مهد کودک، شیر خوارگاه نبرید، مواظب باشید شیر خودتان را به بچه بدهید، مواظب باشید دست نوازش روى سر بچهتان بکشید پدرها مواظب باشید بچهتان را در دامن خود بنشانید، پهلوى خود بخوابانید، و با او تلطف و مهربانى کنید، این شخصیت به بچه مىدهد به عکس آن این بچههایى که در شیرخوارگاهها بزرگ مىشوند معمولاً افراد بىشخصیت هستند، بعد هم جنایتکار مىشوند، این سازمانها، سیا و موساد و امثال اینها یکى از کارهایشان این است که افراد جنایتکار مىخواهند، افراد قسى مىخواهند و اینها انتخاب مىکنند افرادى را که پدر و مادر ندارند یا پیش پدر و مادر بزرگ نشدهاند درست هم هست آن بچهاى که پدر و مادر نبیند، آن بچهاى که شیر مادر نبیند آن بچهاى که نوازش پدر نبیند آن بچه شخصیتش از همان روز اول کوبیده مىشود.
2- مواظب باشید توهین به بچههایتان نکنید، ادب کردن لازم است که بعد دربارهى آن صحبت مىکنم، اما توهین کردن حرام است، توهین کردن به بچه ولو بچهى کوچک ولو بچهى یک ماهه داد زدن سر بچه، شخصیت بچه را به
همان اندازه مىکوبد مخصوصاً جوان شما، نوجوان شما. چه بسیار نامههایى که در همین انقلاب براى من آمده از جوانها، از دخترهاى بزرگ، از پسرهاى بزرگ وقتى نامه را از اول تا آخر مطالعه مىکنم، و مىبینم این جوان گناهکار شده علت آن را وقتى مطالعه مىکنم مىبینم توهینهایى که مادر به این دختر کرده است، توهینهایى که این پدر به این پسر نموده و یا به این دختر، اثر گذاشته روى شخصیت او و شخصیت او را کوبیده است. لذا او یک جنایتکار، یک گناهکار تحویل جامعه داده است. مخصوصاً در مقابل بچهها، مخصوصاً در مقابل غریبهها، در مقابل خویشان خیلى مواظب باشید.
یکى از چیزهایى که معمولاً مراعات نمىشود و باید مراعات شود این است که ما فرقى بین بچههایمان نگذاریم، چه دختر و چه پسر، چه زرنگ و چه غیرزرنگ، چه خوب و چه بد، در مقابل برادر بچه یا خواهر بچه اگر دید یک امتیازى براى او قائل شدى نه براى این، شخصیت این کوبیده مىشود. این فرقهایى که بعضى اوقات مادرهاى بىتوجه یا پدرهاى بىتوجه در خانه قائل مىشوند اینها، موجب بدبختىها براى بچه مىشود، براى دختر مىشود، براى پسر مىشود عقدهها که این عقدهها منجر به بىشخصیتىها و منجر به بدبختىها و جنایتها و گناهها مىشود. بالاخره مواظب باشید به بچهتان توهین نکنید مواظب باشید سر سفره یا هر کجا براى بچهى خود شخصیت قائل باشید یعنى وقتى سفره را انداختى براى خودت و خانمت که بشقاب گذاشتى براى آن هم مثل خودت بشقاب بگذار، برایش شخصیت قائل شو، این جور نباشد که تو چنگال داشته باشى او نداشته باشد، تو لیوان جدا داشته باشى او نداشته باشد. این کوبیدن شخصیت بچه است شما خودتان باید این را آقامنش بار آورید، این جور نباشد که مثلاً در وقت قسمت کردن غذا تفاوت بگذارى بین بچهها، یا حتى تفاوت بگذارى بین خودت و بچهات. اینها موجب بىشخصیتى براى بچه مىشود.
مواظب باشید اگر بچهى شما نمرهاش خوب نشد به رخ او نکشید ولو این که با نصیحت به او باید بفهمانید، ولو اینکه با زبان خوش باید به او بگویى، ولو اینکه باید مواظب درسش باشى براى اینکه در آینده نمرهاش
خوب شود، اما حال که نمرهاش بد شد اگر خداى ناکرده توهین به او بکنى، یقین داشته باش در امتحان بعدى نمرهاش رفوزگى است. یقین داشته باش شخصیتش کوبیده مىشود یقین داشته باش استعدادش از بین مىرود اصلاً دیگر علاقه به درس نشان نمىدهد چه رسد به اینکه بخواهد نمره خوب بیاورد و شمائید که باید پسرهایتان را دخترهایتان را با شخصیت تحویل جامعه دهید.
این روایتى که از پیامبر اکرم (ص) رسیده روى این روایت فکر کنید پیامبر اکرم (ص) مىفرماید:
»الولد سید سبع سنین و خادم سبع سنین و وزیر یرسبع سنین فان رضیت مکانفته لاحدى و عشرین و الا فاضرب على کتفه قد اعذرت الى الله فیه«(5)
معنایش چیست؟ یعنى این بچه یک دورانى دارد. دوران کودکى. دوران کودکى را باید نازش بکشى و باید با شخصیت او را بار آورى یک دورانى دارد، دوران نوجوانى در آن دوران نوجوانى باید شخصیت به او بدهى و شخصیتش این است که باید از او کار بکشى – بعد دربارهاش صحبت مىکنم – دربارهى فعالیت بچه باید یک صحبت مستقل بکنم دوران نوجوانى پسر و دختر این که مادر به دخترش بگوید عزیزم این غذا را بپز و وقتى که غذا را پخت به او جایزه بدهد، به پسر بگوید عزیزم برو فلان چیز را بگیر و بیاور و وقتى که آورد به او بارک الله بگوید. و بالاخره با زبان خوش از او کار بکشد این دوران دوم است.
اما دوران سوم که خیلى حساس است: 1- دوران جوانى پسر و دختر شما است. پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: وزیر شماست، این وزیر شماست یعنى چه یعنى پادشاه اگر پادشاه خوبى باشد چه مىکند سلطان با وزیر مشورت مىکند در کارها، استبداد ندارد مشورت مىکند ببیند که این وزیر چه مىگوید یک پدر از یک پسر 17 ساله، یک پسر 20 ساله باید کار وزارت بکشد یعنى باید از او کار بکشیم اما به طور مشورت، بگوید پسرجان من اگر فلان کار را انجام بدهم خوب است یا نه این به جاى اینکه بگوید برو این کار را انجام بده، حتماً باید انجام بدهى.
بعضى اوقات پدرهاى نادان، مادرهاى غافل وقتى که پسر بزرگشان یک چیزى مىگوید، مىگویند گم شو، دهان تو هنوز بوى شیر مىدهد چه حرفها مىزنى. این جمله یعنى کوبیدن شخصیت این بچه یعنى دفعه دوم و سوم یک جنایتکار تحویل جامعه دادن، یا لااقل اگر پسر و دخترت خیلى خوب باشند یک دل مرده تحویل جامعه دادن است.
دختر 17 ساله، 18 ساله است که در حال انتخاب شوهر براى خودش است، ولى باید مشورت کند با شما، شما باید او را شوهر بدهى، شما باید شوهر خوب براى او انتخاب کنى. اما اینکه خفه شو؛ حرف نزن این حرفها به تو چه اینها بىشخصیتى براى دخترت مىآورد، بعضى اوقات دختر تو بىعفت مىشود.
باید با پسر بزرگ در آن دوران سوم، در آن دوران جوانى، در آن دورانى که این براى خودش خیلى شخصیت قائل است در این دوره این جوانها خود را بالا مىدانند، خودشان را فکرشان را از تو بالاتر مىدانند از نظر علمى خودشان را از شما عالمتر مىدانند ولو اشتباه مىکنند جنون جوانى است ولو اشتباه است، اما وظیفهى ما این است که اینها باید وزیر ما باشند دستورها را باید به اینها داد اما به طور مشورت گاهى مىگوید این غذا را بپز، این ظرفها را بشوى حتى باید این کار را بکنى مىگوید من کار دارم، مىگوید بىخود کار دارى برو این کار انجام بده، بعد هم که نکند یک چهارتایى هم خاک بر سرت، مرده شورت ببرد، نگاه به مردم بکن ببین چه دخترها، این حرفها به غیر از ذلت براى خانواده چیزى نمىآورد. به غیر از استعدادکشى و اینکه موجب شود این دختر یا دیوانه شود یا ضعف اعصاب پیدا کند یا دیگر نتواند شوهردارى کند، بچهدارى کند، خانهدارى کند چیزى در برندارد، باید امر و نهى کند اما در لفافهى مشورت اصولاً روش پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین امر و نهى نبود، اینها اگر مىخواستند بگویند این کار را بکن مىفرمودند: اگر این کار بشود خوب است.
اینکه در قرآن شریف به پیغمبر دستور مىدهد مشورت کن این معنایش چیست؟ این معنایش این است که پیامبر با مسلمانها مشورت کن
براى آنها شخصیت قائل شو قرآن مىفرماید: «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ«(6) معنایش این است که پیامبر، احترام براى اصحابت قائل شو، شخصیت قائل شو براى مردم، به مردم بگو چه کنیم اما تصمیمگیرى مال خودت «فاذا عزمت فتوکل» تصمیمگیرى مال تو اما قبل از آنکه تصمیم بگیرى، قبل از آنکه مىدانى چه کنى و باید بکنى قبل از آن، شخصیت قائل شو براى اصحابت، با اصحاب مشورت کن. این آیه شریفه به پدرها و مادرها هم این را مىگوید، مىگوید مادر تصمیم مال تو پدر تصمیم شوهر دادن دختر مال تو، تو باید تصمیم بگیرى اما با دخترت مشورت کن او را به حساب بیاور، برایش شخصیت قائل بشو وقتى شخصیت قائل شدى شکوفا مىشود، بااستعداد مىشود خود مىتواند تصمیم بگیرد، مىتواند خوب شوهردارى کند، مىتواند در شوهردارى داراى ابتکار شود، یاد دیگران بدهد، مىتواند بچهدارى کند، مىتواند خانهدارى کند، و ابتکار به خرج دهد، همچنین پسر شما. لذا باید براى کودکمان مخصوصاً براى نوجوانمان مخصوصاً براى جوانهایمان شخصیت قائل شویم، حرف خشن نزنیم، حرف تند نزنیم یک اشتباه بزرگى که در میان زنهاست و این انقلاب باید این اشتباه بزرگ را از میان زنها ببرد این توهینهاست که به بچهها مىکنند اصلاً در میان مردم معمولاً رسم است، که مثلاً وقتى به یکدیگر مىرسند زنهاى با شخصیت نه ولى معمولاً زنها اینجورى هستند که وقتى به یکدیگر مىرسند مىخواهد اظهار ارادت کند چهار تا متلک این به او مىگوید او هم به این مىگوید این اظهار ارادتش است خوب این حرف غلط است خیلى غلط است، مسلمان نباید متلک بگوید مسلمان نباید حرف رکیک در زبانش باشد، مسلمان نباید فحش بدهد دربارهى اینکه چه کنیم تا بچههایمان عفت لسان داشته باشند انشاءالله دربارهاش صحبت مىکنم.
اما همین مقدار الآن به مردها مخصوصاً به زنها بگویم عایشه پیش پیامبر اکرم (ص) نشسته بود یهودىها توطئه کرده بودند، به پیامبر فحش بدهند. یک کسى آمد گفت: سام علیکم، این سام علیکم یعنى مرگ باد بر تو، مرگ
باد بر تو و بجاى سلام علیکم پیامبر فرمودند: علیکم یعنى آنچه گفتى بر خودت باد، اگر گفتى سلام، سلام، اگر گفتى سام، سام. یهودى اول آمد باز هم گفت: سام علیکم پیامبر فرمودند: علیکم، عایشه هم نشسته است، عایشه در دفعه اول رنگش سرخ شد، زرد شد صبر کرد، دفعه دوم رنگش سرخ شود، صبر کرد، دفعه سوم، یهودى سوم که آمد و گفت: سام علیکم پیامبر فرمودند: علیکم و چیزى هم نشد براى پیامبر و معلوم است عایشه دیگر نتوانست صبر کند، گفت: «یا ابناء القردة و الخنازیر«.
ما وقتى مىخواهیم فحش بدهیم مىگوئیم: پدرسگ، عرب مىگوید: فرزندان خوک و میمون، عایشه گفت اى فرزندان میمون و خوک، اینها چیست که مىگوئید: سام علیکم چیست؟ یهودىها رفتند، مراد اینجاست پیامبر رو کردند به عایشه فرمودند: عایشه، چرا فحش دادى؟ گفت: آخر یا رسول الله ببین چه مىکنند، چه مىگویند، پیامبر فرمودند: خوب من جواب آنها را دادم، اگر سلام بود سلام، اگر سام بود سام.
بعد فرمودند عایشه نمىدانى، فحش مجسم مىشود به صورت بسیار بدى از هر خوک و سگى پستتر مجسم مىشود و در قبر و عالم برزخ در قیامت مونس انسان است مواظب باش مونس بدى براى خود انتخاب نکنى عایشه به یهودى متقلب، محارب فحش داده پیامبر اکرم مىگویند عایشه چرا چنین فحش دادى.(7)
در روایات مىخوانیم، در تاریخ مىخوانیم امیرالمؤمنین (ع) یک روزى آمدند عبور کنند دیدند لشکر در جنگ صفین دارند به معاویه فحش مىدهند. فحش دادن لشکر، خوب معلوم است که مىگویند: اى خبیث، اى ملعون و امثال اینها فحشهاى اینها اینطور بوده اگر خیلى بالا بوده به معاویه مثلاً مىگفتند اى کسى که ابىسفیان چیست و مادر چیست، اینجور فحشها، امیرالمؤمنین فحشها را شنید رو کردند به آنها و فرمودند فحش ندهید، فحش مجسم مىشود، به صورت بد مجسم مىشود.
بعد امیرالمؤمنین (ع) فرمودند به جاى فحش دادن دعا کنید و بگوئید
خدایا این مسلمانهاى نفهم را اینهایى را که به جنگ على آمدهاند هدایت کن لذا متلک گفتن به یکدیگر بسیار غلط است و در میان خانمها مشهور است وى این کار غلطى است، اما غلطتر از این متلک گفتن به بچهها است، بعضى اوقات بچه، یک سبکسرى مىکند خوب، کار بچهبازى است باید بچهبازى کند یک دفعه باباش مىگوید دیوانه را ببین! این دیوانه را ببین همین مقدار دیوانه مىشود.
لذا ما در روایات مىخوانیم، به بچهتان نگوئید دیوانه براى اینکه وقتى مىگوئید دیوانه راستى سفیه مىشود، یعنى بىشخصیت مىشود، کارهاى سفیهانه مىکند، مادر در دل شب بلند شده براى اینکه مىخواهد بچهاش را شیر دهد، دل او برایش مىشورد اما این بچه گریه کرده، وقتى بلند مىشود از خواب ناز بیدار مىشود، عصبانى مىشود یک دفعه به بچه مىگوید مرده شورت ببرد، الهى مرگ برایت بیاید، این چه وضعى است، همین اثر دارد روى این بچه، دیگر چه رسد اینکه بچه 7، 8، 10 ساله این متلکها را بشنود، این کارهاى بیجا بچه را سبک مىکند، شخصیت بچه را له مىکند، جنایتکار یا لااقل دلمرده بار مىآورد شما مىدانید این طلاق و طلاقکارىها در ممالک اسلامى، در ایران ما، در ممالک متمدنه نظیر آمریکا و انگلستان و امثال آن، آنها براى جنایتها و براى اشاعه فحشا است.
اما طلاق در میان ما مسلمانها مىدانى از کجا سرچشمه مىگیرد وقتى من مطالعه مىکنم معمولاً بعد از انقلاب سر و کار عجیبى با اینگونه مباحث داشتهام، آن هم سراسر ایران تلفنهاى فراوان، نامههاى فراوان تماس زن و مرد با هم یا جداگانه راجع به اختلاف خانوادگى فراوان و آنچه من درک مىکنم راجع به طلاقها 50% این طلاقها تقصیر پدر و مادر دختر، یا پدر و مادر پسر است، یا پدر و مادر هر دو و 30% اگر نگویم بالاتر این طلاقها سر اختلاف و عقدههایى است که یا پسر دارد، یا دختر، یا هر دو وقتى که مطالعه مىکنیم مىبینیم این عقدهها، این بىشخصیتىها باز هم تقصیر پدر و مادرهاست، برمىگردد به این که 80% طلاقها تقصیر پدر و مادرهاست، پدر و مادرها! زنگ خطر را مىزنم و بدون مدرک هم حرف نمىزنم 80% طلاقها تقصیر پدر و
مادرهاست، 30% از این طلاقها تقصیر پدر و مادرهاست که بچههایشان را بىشخصیت بار مىآورند و مشورت از جوانش نمىکنند، و عقده براى او پیدا مىشود از جوانش اگر کار مىکشد به او بارک الله نمىگوید، به جاى بارک الله یک چیزى هم مىگوید، بعضى اوقات دیدهاید؟
امیدوارم در جلسهى ما نباشد، فراوان است این افراد منفىباف هستند، پسرش رفته برایش میوه گرفته، نان گرفته، گوشت گرفته همه کار را این پسر کرده وقتى مىآید به جاى اینکه بگوید بارک الله، مىگردد ببیند این نان خمیر است یا نه، مىگردد ببیند گوشت را قصاب دنبهاش زیادتر داده یا نه، مىبیند این میوه آیا یک خرابى دارد یا نه، دست مىگذارد روى همین جا، مىگوید آى مرده شورت را ببرد ببین چه گرفتهاى، مىدانى گناه این چقدر بزرگ است خانم، این کار پیکار با خداست، اى روزهدار «من اهان ولیاً فقد بارزنى بالمحاربة«
از امام صادق (ع) پرسیدند: یابن رسول الله! این ولى چه کسى است؟ فرمود: شیعیان ما یعنى بچه تو، یعنى بچه 12، 13، 14 ساله تو، رفته برایت گوشت گرفته، چرا بارک الله به او نمىگویى:؟ اگر دنبه دارد قصاب داده است به او برو بگو، چرا؟ به بچه چه مربوط است. به بچه بگو عزیزم بارک الله، به بچه بگو آفرین، زنها نمىکنند، زنها معمولاً به بچههایشان متلک مىگویند، مردها معمولاً ضعف اعصاب دارند وقتى ضعف اعصاب دارد وارد خانه مىشود خوب آقا وقتى وارد خانه شدى باید با نشاط وارد خانه شوى، گفتم که واجب است، لازم است، وقتى وارد خانه شدى باید با بچههایت گرم بگیرى، باید وادارى بچههایت بازى کنند تو گوش بدهى، تو ببینى بعد هم بگویى بارک الله.
حضرت زهرا (س) مىنشست حسن و حسین با هم بازى مىکردند و بارک الله به آنها مىگفت، گلوبندش را پاره مىکرد مىگفت جمع کن ببینم تو بیشتر جمع مىکنى یا او، امیرالمؤمنین (ع) هم همینطور بود با بچههایش بازى مىکرد. شب مىآیى خانه با بچههایت بازى کن، نه اینکه اگر بچه یک بدى کند، خوب بچه بدى مىکند، بچه بدى مىکند یک دفعه آقا دادش بلند مىشود،
واى چه خبر است؟ چى هست؟ این توهین به شخصیت بچه است. بچهاى که بازى نکند این مریض است، اینکه به درد نمىخورد، اینکه بچه نیست خوب بچه باید شیطانى کند باید به او با زبان خوش حرف بزنى، بچهجان این جور بازى کن، این درست نیست، آنطور باید باشد، اما یک بدى مىکند داد تو بلند مىشود.
به شما بگویم زنگ خطر را به صدا درآورم این دادها، این متلکها، این حرفهاى ناهنجار در خانه هى مرتب روى هم جمع مىشود، از نظر روایات و قرآن تجسم پیدا مىکند، خود اینها مجسم مىشود به صورت بدى و در قبر محشور مىشود با انسان.
یکى هم اثر مىگذارد روى هویت شما، شما را به صورت درنده در مىآورد و اگر چشم بصیرت باشد شما درنده را مىبینید یعنى آن پدرى که با بچههایش نمىسازد آن پدرى که با زنش نمىسازد، آن پدرى که تا وارد خانه مىشود، محیط خانه را سرد مىکند آن پدرى که وقتى وارد خانه مىشود مثل این که لولو وارد خانه شده، آن پسر آن طرف مىرود، آن بچه آن طرف، آن آنجا مىنشیند، آن یک صاف مىنشیند، آن پدر، پدر نیست.
این حرفها، این گفتارها، این ترسها هى اثر مىگذارد براى تو ملکه درست مىکند. ملکه سبعیت و آن ملکه براى تو هویت درست مىکند به صورت سگ درمىآیى اگر چشم بصیرت باشد، اگر خودت چشم بصیرت داشته باشى مىبینى سگى، هر که چشم بصیرت ندارد «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ«(8)
در روزى که همه چشم بصیرت دارند، هم خودت را مىبینى سگى و هم دیگران مىبینند سگى، خانم متلکهاى شما، توهینهاى شما به بچههایتان مخصوصاً به نوجوانتان و مخصوصتر از این به دختر بزرگتان به پسر بزرگتان، اینها یکى پس از دیگرى جمع مىشود، مجسم مىشود، در قبر با شماست و یک عمرى چندین میلیون سال نمىدانم چقدر، عالم برزخ یک رفیقى دارى، سگ درنده و این سگ درنده شما را هر روز مىدرد.
یک بزرگى را در خواب دیدند، خانم توجه داشته باش، این دیگر فرق نمىکند بچه کوچک شما باشد یا دیگران. یک عالمى بزرگ را در خواب دیدند به این عالم گفتند: حالت چطور است؟ گفت: وضعم خیلى خوب است، قصرى دارم، حورالعینى دارم بسیار عالى بسیار عالى همه چیز، اما مىسوزم و مىسازم، پرسیدند به چى؟ گفت صبح به صبح یک عقرب مىآید و یک نیش مىزند به شصت پایم، باید بسوزم و بسازم تا فردا عقرب دوباره بیاید، گفتند: براى چى؟ گفت براى اینکه توهین کردم به یک مسلمانى و توبه نکردم و بدون توبه از دنیا رفتم. یک دفعه خداى نکرده شخصیت بچه را که مىکوبى هیچ، جنایتکار بار مىآورى، او را مىکشى، اما خداى نکرده همین، یک عقرب مىشود برایت و از این عقرب هى مرتب شبانه روز در عالم برزخ شصت پایت را مىگزد و باید بسوزى و بسازى.
بحث فشرده ناقص هم شد اما دیگر دربارهى این صحبت نمىکنم، چون که بسیار حرف در جلو داریم با فرضى که مىدانم بحث ناقص است، مىدانم بحث فشرده شد، اما دیگر از این بحث مىگذریم، انشاءالله فردا دربارهى فصل دهم بحثمان با شما صحبت مىکنم.
1) منافقون، 8.
2) مریم، 96.
3) وسائل، جلد 8 صفحه 59، ح 11.
4) معارج، 19 – 20 – 21.
5) کنزالعمال، خبر: 45338.
6) آلعمران، 159.
7) وسائل جلد 8، صفحه 452، باب 49.
8) ق، 22.