اینها که گفتیم و برشمردیم از عوارض رفتاری والدینی است که با روش تربیتی غلط خود خانواده را به سوی نابسامانی کشانده اند و بدیهی است که شأن والدین محترم بسی بالاتر از آن است که فرزندان خود را به چنان زندگی ناهموار و چنان روزهای سختی بکشانند. اصل در تربیت این است که نفوذها در سایه مهر و محبت باشد تا کودکان بتوانند راه ناهموار و تجربه نکرده زندگی را هموار شده بیایند و در این راه به پیش روند.
به جای اینکه پرتوقع به پیش رویم ضروری است به میزان توان کودک در امور توجه کنیم، و بجای اینکه کارهای زشت کودک را ببینیم و او را سرزنش کنیم بهتر است کارهای نیکوی او را ببینیم و مورد تحسینش قرار دهیم. آثار چنین شیوه ای سازنده تر و در وصول به مقاصد نزدیکتر استت.
این خطاست که والدین اجرای نظم و انضباط خانواده را وسیله بزرگ فروشی خود قرار دهند و یا هدف دیگری را غیر از هدف تربیت در سر بپرورانند، مقررات لازم است ولی باید در طریق حفظ مصالح کودکان باشد و امنیت و حقوق آنها را تأمین نماید. این تصور را باید به کناری گذارد که هر چه میزان تسلط والدین از راه اعمال قدرت و زور بر فرزندان بیشتر باشد امر تربیت آنها موفق تر است. اگر زور و اقتدار و خشونت را به جنگل هم ببریم حیوانات رام می شوند ولی پرورده و تربیت نمی شوند.