جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

صحبت درباره چیزهایی که اهمیت اساسی ندارند

زمان مطالعه: 7 دقیقه

اخیراً در یکی از سمینارهای خودم، رو به شرکت کنندگان اعلام کردم: «من به شما تضمین می دهم که با یک اقدام ساده می توانید تا پنجاه درصد استرس خود را در زمینه تربیت فرزندان کاهش دهید، به محیط خانوادگی آرام تر و هماهنگ تری دست یابید و در ضمن شرایطی را فراهم آورید که فرزندان تان از دوران کودکی خود لذت بیشتری ببرند. اکنون افرادی که خواهان گرفتن تصمیم مزبور هستند، دست خود را بلند کنند.» تقریباً همه افراد حاضر در سمینار دست های خود را بلند کردند.

سپس من در ادامه گفتم: «آن اقدام ساده این است که به فرزندان خود بگویید که از این پس فقط در یک فعالیت فوق برنامه (به طور مثال، ورزشی، فرهنگی، هنری، علمی، تفریحی. . .) می تواند شرکت کند. و اگر دارای دو فرزند هستید به آنها بگویید که فعالیت های فوق برنامه خود را به گونه ای تنظیم کنند که هر دو با هم بیش از دو بعدازظهر از روزهای هفته را بیرون از خانه نباشند. و در ضمن، آن را چنان برنامه ریزی کنند که در زمان شام در کنار دیگر اعضای خانواده باشند. همچنین به آنها بگویید که در فصل تابستان در هیچ فعالیت فوق برنامه ای شرکت نخواهند کرد. زیرا ایام تعطیل زمانی است

که باید تمام اعضای خانواده در کنار یکدیگر باشند و در صورت لزوم فارغ از هر مشغله دیگری به مسافرت و تفریح بروند. اکنون بگویید با این اقدام موافق هستید؟«

هیچ یک از شرکت کنندگان دست خود را بلند نکرد. فضای سالن سخنرانی را سکوت کامل فرا گرفته بود. چهارصد و بیست جفت چشم چنان به من خیره شده بودند که انگار از آنها خواسته بودم که خود را از فراز یک صخره بلند به پایین پرتاب کنند. انگار که برای غالب آنها نظم دادن به فعالیت های فوق برنامه فرزندان شان شبیه به یک خودکشی به نظر می رسید.

البته نظرهای مخالفی نیز در این باره وجود دارد. به طور مثال برخی اظهار می کنند: «فرزندان ما از این فعالیت ها لذت می برند و ما چگونه می توانیم به آنها بگوییم که نمی توانند از یک فعالیت معقول و معمولی لذت ببرند؟» پاسخ ساده است: «فرزندان ما باید بدانند که نمی توانند هر کاری را که دل شان خواست، انجام دهند.» آیا خود شما هر کاری را که دل تان خواست می توانید انجام دهید؟ البته که نه. پس چرا باید فرزندان شما به دلخواه خود عمل کنند؟ آیا اهمیت حفظ وحدت خانوادگی از اهمیت فعالیت های دلخواه فرزندان کمتر است؟

اجازه دهید حقیقتی را بیان کنم که شاید برای بسیاری از والدین تعجب آور و تکان دهنده باشد: کودکان نیازی به این فعالیت های فوق برنامه ندارند. اکثر قریب به اتفاق این فعالیت ها غیرضروری است و چیزی را به یک زندگی خوب اضافه نمی کند. 99 درصد چیزهایی که کودکان در این نوع فعالیت ها می آموزند و به دست می آورند، هیچ ربطی به زندگی آنها در سن جوانی و بزرگسالی ندارد. علاوه بر این، کودکان می توانند چنین فعالیت هایی را در زمان مستقل شدن از خانواده نیز انجام دهند.

یک بار که در برابر گروه کوچکی از والدین در این باره صحبت می کردم، یکی از حضار به من گفت: «اما اگر والدین یک ستاره فوتبال در کودکی از

فعالیت او در این زمینه حمایت نمی کردند، او هرگز نمی توانست به چنین جایگاهی دست یابد.«

من در پاسخ به او گفتم: «اما یک ستاره ورزشی بودن به معنای این نیست که او می تواند به حال دیگر انسان ها مفید واقع شود. این بسیار تأسف آور است که امروزه در فرهنگ ما به یک ستاره ورزشی یا سینمایی به چشم یک قهرمان نگاه می شود. اگر به زندگی غالب این ستاره ها نگاه کنید، می بینید که چه آشوب و آشفتگی هایی در آن وجود دارد. به راستی این ستاره ها چه گرهی از زندگی دیگر انسان ها گشوده اند؟ یک شوت سرکش و منجر به گل نمی تواند از یک فرد، قهرمان بسازد.

شاید فردی بپرسد: «پس والدین چگونه می توانند استعدادهای ذاتی فرزندان خود را در زمینه های مختلف مثلاً موسیقی شکوفا سازند؟«

به یاد داشته باشید که من نگفتم که فرزندان تان را از ورود به همه فعالیت های فوق برنامه مانع شوید، بلکه گفتم آنها فقط می توانند یکی از این نوع فعالیت ها را انتخاب کنند. اگر فرزند شما دارای استعداد موسیقی است، می تواند تنها در این زمینه به فعالیت بپردازد. اما اگر خواهان فعالیت در زمینه موسیقی نبود، می تواند فعالیت دیگری را انتخاب کند؛ زیرا همان طور که می دانید، این طور نیست که فرزندان ما فقط مستعد فعالیت در یک زمینه باشند. علاوه بر این تجربه نشان می دهد که کودکان در آنچه که خودشان انتخاب می کنند، بسیار موفق تر از آنچه که والدین شان برای آنها انتخاب می کنند، عمل می کنند.

یک حقیقت دیگر: هر چه آرامش و شکیبایی در کانون خانواده بیشتر باشد، با مشکلات انضباطی کمتری از سوی کودکان مواجه خواهیم شد. شمار زیادی از مشکلات انضباطی، در میان کودکانی دیده می شود که والدین آنها کاری جز ایجاد استرس ندارند. کودکانی که تحت استرس قرار دارند، احتمال زیادی دارد که به شیوه استرس زا رفتار کنند و والدین تحت استرس

نیز احتمال زیاد دارد که نسبت به مشکلات رفتاری کودکان خود واکنش شدید نشان داده و وضعیت را از آنچه هست بدتر سازد. استرس والدین شکیبایی آنها را از میان می برد، و موجب واکنش های شدید و ناکارآمد آنها به مشکلات انضباطی کودکان شان می شود. در نهایت ما با یک سیکل معیوب روبه رو خواهیم شد. هر چه استرس شما کمتر باشد، با آرامش بیشتری با مشکلات انضباطی فرزندان خود روبه رو خواهید شد، و هر چه شما آرامش بیشتری داشته باشید، در این زمینه موفقیت بیشتری کسب خواهید کرد. بنابراین با منع کودکان خود از ورود به فعالیت های فوق برنامه، شاهد رفتارهای بهتری از سوی آنها خواهیم بود و رفتار شما نیز بهتر و سنجیده تر خواهد شد. بدین ترتیب به تدریج و با گذشت زمان فرزندان شما بیشتر و بهتر بر تکالیف درسی خود تمرکز خواهند داشت و کمتر از گذشته از شما تقاضای کمک خواهند کرد. آنها حتی فرصت آن را خواهند یافت که در انجام کارهای منزل نیز به شما کمک کنند.

یک حقیقت دیگر: توجه کمتر به بچه ها در خانواده هایی با جو آرامش بخش و البته با والدینی آرام و فاقد استرس، به معنای روابط بسیار مستحکم میان همسران است. هیچ فرد عاقلی مخالف این واقعیت نیست که یک فرد فاقد استرس راحت تر رابطه برقرار می کنند و آمادگی بیشتری برای ابراز رفتارها و احساسات صمیمانه دارد و این که هیچ چیزی برای سلامت یک خانواده به اندازه سلامت ازدواج اهمیت ندارد. البته منظور من این نیست که خانواده های تک والدی نمی تواند از سلامت لازم برخوردار باشند. من فقط می خواهم این حقیقت ساده را بیان کنم: اگر شما به جای همسر، غالب توجه خود را معطوف فرزندان خود سازید، سلامت خانواده به خطر خواهد افتاد. علاوه بر این، تحقیقات انجام شده به خوبی نشان می دهند که فرزندان خانواده های سالم نسبت به فرزندان طلاق در تمامی ابعاد زندگی از عملکرد بهتری برخوردار هستند.

به راستی چه جهان شگفت آور و زیبایی داشتیم اگر بزرگترین تفریح و سرگرمی خانواده ها به جای شرکت در فعالیت های فوق برنامه، این بود که از بودن در خانه ی شاد و آرامش بخش خود لذت می بردند.

اخیراً فردی از من پرسید: «آیا هنگامی که فرزندان شما کودک بودند، در هیچ یک از فعالیت های خارج از خانواده شرکت داشتند؟«

در پاسخ باید بگوییم که برای دو فرزندم، بودن در محیط خانواده بهترین فعالیت فوق برنامه بود. پسر بزرگم اریک که اکنون سی و شش سال دارد، در بخشی از سال در تیم راگبی بازی می کرد، و با آن که پیشرفت چشمگیری در این رشته داشت، از آن کناره گرفت. هنگامی که من علت این کار را از او پرسیدم، او پاسخ داد که مربی تیم و والدین بچه ها حساسیت زیادی روی برد و باخت تیم نشان می دهند که برایش آزار دهنده است. او درباره ماندن در این رشته ورزشی و یا ترک آن، از ما نظرخواهی نکرد. زیرا به خوبی می دانست که ما به ندرت در این موارد خود را دخالت می دهیم. ما کمکی در این باره به او نکردیم، اما با دلایلی که او مطرح می کرد، موافقت داشتیم. این تمام تاریخ فعالیت های فوق برنامه اریک در تمام دوران کودکی و نوجوانی اش بود. به استثنای این که او به عنوان یک نوجوان در گروه جوانان مسیحی که زندگی جوان نامیده می شد عضو بود و در فعالیت های مربوط به آن مشارکت داشت.

هنگامی که دخترم امی (که در حال حاضر 32 سال دارد) نه ساله بود به من گفت که قصد دارد پیانو بیاموزد. من و همسرم موافقت کردیم. پس از دو ماه بنا به توصیه معلمش پیانویی نیز برای او خریدیم، چون می دانستیم تا هنگامی که او در میان ما زندگی می کند، برای تمرین درس های خود نیاز به پیانو دارد. اما به او گفتیم اصلاً مجبور به نواختن آن نیست و خودش و معلمش می دانند که او چقدر نیاز به تمرین دارد. اِمی آخرین درس پیانو را هنگامی که چیزی به فارغ التحصیل شدن او از دبیرستان نمانده بود، از معلمش فرا گرفت. او همچنین چند سالی در اواخر کودکی و آغاز دوران

نوجوانی در زمینه تئاتر فعالیت کرد. او همچنین در فعالیت های گروه زندگی جوان نیز مشارکت داشت.

من و همسرم در طی سال هایی که سرگرم پرورش کودکان خود بودیم، شاهد بودیم که چگونه فعالیت های فوق برنامه کودکان بر کل خانواده تأثیر منفی می گذارد. به نظر می رسید که والدین وقتی برای پرداختن به نیازها و اهداف خود و یا مسایل مربوط به ازدواج خود ندارند. آنها غالباً از خستگی و استرس فراوان شکایت دارند و انگار که راحتی و آرامش از محیط خانواده رخت بسته و همه اعضای آن برای چیزی عجله دارند.

بنابراین من و همسرم تصمیم گرفتیم که توجه فرزندان خود را به خلق یک زندگی خانوادگی همراه با آرامش و شادمانی جلب کنیم. ما تصمیم گرفتیم که خانواده را در درجه اول اهمیت قرار دهیم. خانواده ما بر اساس زوج محوری و نه فرزند محوری اداره می شد. اریک و امی (تقریباً از سن نُه و شش سالگی تا زمان رفتن به دانشگاه) در انجام کارهای مربوط به خانه مشارکت داده می شدند. همچنین آنها از زمان کافی برای انجام تکالیف مدرسه و پرداختن به بازی ها و سرگرمی های خود، برخوردار بودند. ما خیلی کم تلویزیون تماشا می کردیم. در حقیقت در طی یک دوره مهم در پرورش کودکان ما حتی تماشای تلویزیون را ترک کردیم. ما بیشتر همراه هم به فعالیت هایی همچون پیاده روی، پیک نیک، اردو زدن در طبیعت و امثال آن می پرداختیم که بعدها یادآوری آنها می توانست برای بچه ها مفرح و شادی بخش باشد و تقریباً هر شب شام را در کنار هم صرف می کردیم.

اکنون اریک سه فرزند دارد و از زندگی با همسرش بسیار راضی و خوشحال است. او خلبان جت است و اوقات بیکاری خود را در کنار همسر و فرزندانش می گذراند. او و همسر و سه فرزندش افراد بسیار فعالی هستند. برای اریک هیچ چیز مهمتر از ازدواج و خانواده ای که او و همسرش آن را به وجود آورده اند، نیست.

امی نیز در حال حاضر سه فرزند دارد و از ازدواج با همسرش بسیار راضی است و احساس خوشبختی می کند. اگرچه اِمی فردی باهوش و دارای تحصیلات عالیه در زمینه بازار سرمایه است، اما بیشتر ترجیح می دهد که بیش از هر کاری در کنار همسر و فرزندانش باشد. آنها همواره شام را در کنار یکدیگر صرف می کنند و برای انجام هیچ کاری عجله نشان نمی دهند.

آخرین لذتی که والدین می توانند آن را تجربه کنند این است که شاهد باشند فرزندشان به فردی بالغ باارزش های والا و به عبارت دیگر به یک شهروند خوب تبدیل شده است. به قول مادربزرگ «شهروند خوب شدن از خانه آغاز می شود. نه از زمین فوتبال بلکه از خانه. نه از مهدکودک بلکه از محیط خانواده.«