در اینجا شاید مناسب باشد جمله ای را از مکتب سریانی نقل کنیم که می گوید: «آدمی عاشق آن چیزی است که ندیده است«(1)! واقعاً نیز همین طور است. انسان همواره نسبت به آن چیزی که در اختیار و در تصرّف اوست رغبتی نشان نمی دهد و به دنبال آن چیزی است که در دسترسش قرار ندارد.
آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست(2)
در این زمینه عبارت دیگری از ژان پیاژه نقل شده است که به خوبی بیان کننده ی مقصود ماست. او در جایی گفته است: «خوشبختانه بشر هیچگاه به شاخت کاملی از واقعیات دست نمی یابد«. شاید برای ما تعجب آور باشد که چرا کلمه ی «خوشبختانه» در ابتدای این جمله آورده شده است حال آنکه می بایست واژه ی «متأسّفانه» جایگزین آن می شد. ولی تعبیر پیاژه بجا و کاملاً شایسته ی مقام آدمی است زیرا اصل تحرّک، تکامل، حرکت، جوشش و کمال خواهی انسان در همین است که احساس کند همیشه چیزهای تازه ای وجود دارد که او باید به دنبال کشف آنها باشد، و در نتیجه هیچگاه این عطش و تشنگی درونی او برطرف نمی گردد. پس، اگر روزی فرا رسد که بشر به شناخت کاملی از واقعیات دست یابد همه چیز به پایان می رسد، همه ی انرژیها از بین می رود، حیات متوقف می شود و در نتیجه دیگر شور و عشقی برای فعالیت و پویندگی باقی نخواهد ماند و مرگ و نیستی و رکود سراسر هستی را در بر خواهد گرفت.(3)
باری، بهتر است از حواشی صرف نظر کنیم و به اصل مطلب برگردیم که همانا بیان این نکته ی مهم تربیتی است که در ارائه ی پیامها، طرحها، مفاهیم و ارزشهای تربیتی، باید به گونه ای رفتار شود که کودک با شوق و اشتیاق، با کنجکاوی و تجسس، با میل و اراده، و با نیاز و عشق به آن گرایش یابد. هرگز نباید پیام را، هر چند که ارزشی مطلق و گوهری ناب باشد، به طور مستقیم در اختیار متربّی قرار داد. باید اجازه داد تا او کشف کند، تصاحب کند، اختراع کند، بیافریند و این مهم موقعی حادث می شود که ما همان مفاهیم آشنا و عادی را به صورتی نو و تازه در موقعیتی مبهم و تحریک کننده قرار دهیم. ما فقط زمینه ساز، ترغیب کننده و هدایتگر هستیم و متربّی برگزیننده، حرکت کننده و تحقّق دهنده است.
ولی متأسّفانه تعلیم و تربیت کنونی غالباً تعلیم و تربیتی خسته کننده، کسل کننده، اشباع کننده و تکراری است و در پی آن است که بدون آماده سازی روانی و عاطفی، بدون ایجاد شوق و اشتیاق و بدون تحریک و ترغیب حقیقت را به طور مستقیم و آماده به عنوان یک وظیفه ی مکانیکی و یک جانبه در اختیار متربّی و متعلّم قرار دهد، و این مغایر با اصل «تعادل جویی«، «تازگی در حدّ اعتدال» و «انگیزش و ترغیب» است. به همین دلیل، مشاهده می شود که غالب روشهای تربیتی جاری یا حاصلی بر خلاف انتظار دارد، یا متربّی را از هدفی که در پی آن هستیم دورتر می سازد و یا دست کم اثرگذاری پیامهای تربیتی را بسیار ضعیف و شکننده می کند. به عبارت دیگر، معلّمان مربّیان سعی دارند با تبلیغ و
ترویج پیامهای تکراری و یکنواخت خود، دانش آموزان را تحت تأثیر قرار دهند، اما به خاطر عدم برخورداری از محرّکهای مناسب، تازه، مؤثّر و کارآمد، پاسخ دانش آموزان خنثی و یا منفی است و چه بسا که با همین تکرار گوییها و ارائه ی محرّکهای یکنواخت، دانش آموزان نسبت به مطالب و مفاهیم مورد نظر دلزده و بیزار شوند.
فی المثل، در رابطه با تربیت دینی ما خواهان آن هستیم دانش آموزان ــ به ویژه در نظام جمهوری اسلامی که مسئله ی دین و ارزشهای الهی و اخلاقی در اولویت خاصی قرار دارد ــ از تربیت دنی کافی برخوردار گردند و در این راستا همه ی سعی و تلاش خود را به کار می بریم که در تمامی ابعاد و جنبه های آموزشی و تربیتی نقش دین و تعالیم دینی را مدّ نظر قرار دهیم. اما این تعالیم صرفاً در حدّ تراکم اطلاعات دینی و بارش و ریزش پی در پی مفاهیم مربوط به آن در لابلای کتابهای درسی نهفته است و به علاوه اطلاعات و پیامهایی که ارائه می شود غالباً شکلی تکراری، یکنواخت و صوری دارد که نهایتاً هدف آن افزایش بیشتر محفوظات است و فرصت یا موقعیتی برای برانگیختن خلّاقیتها، رغبتها و عواطف دینی در نظر گرفته نشده است و در نتیجه موجب خستگی، دلزدگی و گاه بیزاری دانش آموزان از درس دینی می شود و آنها را از حس دینی و عشق به دین دور می سازد.
تذکر این نکته اهمیت دارد که فرق است میان دانستن و فهمیدن با ارزش گذاشتن و باور کردن. هرگز برخورداری از اطلاعات و محفوظات فراوان دینی به معنای راغب بودن نسبت به ارزشهای دینی و اعتقاد داشتن به آنها نیست و اگر این وضعیت در مدارس ادامه یابد ما به جای ترغیب و تحریک دانش آموزان در جهت دستیابی به ارزشهای دینی،
احتمالاً آنها را دورتر می سازیم و در نتیجه آموزشهای دینی چیزی جز حجاب و مانع تربیت دینی نخواهد بود.(4)
به هر حال، اگر بخواهیم آثار و عواقب روشهای تربیتی را که فاقد روح تحرّک، خلّاقیت، تازگی و تهییج هستند برشماریم و مورد به مورد نمونه بیاوریم، مثنوی هفتادمن خواهد شد و اگر بخواهیم نشان دهیم که چگونه با قصد و نیّت تقویت یک رفتار، خود باعث تضعیف آن رفتار می شویم، و خلاصه آثار پنهان تربیت وارونه و سترون را بازنماییم، از محدوده و ظرفیت این رساله خارج خواهیم شد. اما آنچه در چارچوب عنوان «اصل تازگی معتدل در تعلیم و تربیت» از مباحث فوق نتیجه گیری می شود این است که در تعلیم و تربیت دینی دانش آموزان باید از روشهایی استفاده کرد که حتی پیامها و مطالب عادی و آشنای دینی و مذهبی در قالب طرحهای تازه و بدیع و همراه با موقعیتهای خلّاق برای آنها مطرح شود. از این طریق خواهد بود که حسّ کنجکاوی و رغبت و تمایل فطری درونی آنان برانگیخته می شود و چون این برانگیختگی با نیازها و کششهای روانی ــ عاطفی درهم می آمیزد یادگیری واقعی تغییر رفتار و درون سازی ارزشها و پیامها حاصل
می گردد. برعکس، اگر بهترین و مقدّسترین و مهمترین پیامها و موادّ آموزشی و تربیتی را بخواهیم بدون برخورداری از این اصل ارائه دهیم احتمالاً بادلزدگی و وازدگی در میان دانش آموزان مواجه می شویم.
1) کتاب فیه ما فیه، مولانا جلال الدین رومی.
2) مثنوی معنوی. و نیز اقبال لاهوری سروده است: وصل اگر پایان شوق است الحذرای خنک آه و فغان بی اثرراهرو از جاده کم گیرد سراغگر به جانش سازگار آید فراغآن دلی دارم که از ذوق نظر هر زمان خواهد جهانی تازه تر.
3) همه سوز ناتمامم، همه درد آرزویم به گمان دهم یقین را که شهید «جستجو» یم من از ذوق سفر آن گونه مستم که منزل پیش من جز سنگ ره نیست تو نشناسی هنوز، شوق بمیرد ز وصلچیست حیات دوام؟ سوختن ناتمام!گویم سخن پخته، پرورده و ته دار از منزل گمگشته مگو، پای به ره دار.
4) یادگیری از این دیدگاه فقط حفظ دستاوردها و تراکم اطلاعات و تأثیرپذیرفتن از دانش بیرونی نیست، بلکه اقدام به تألیفی بین «استمرار» و «نوگرایی» است که در حدّی پایان ناپذیر از سر گرفته می شود. اما پایه های این نوگرایی بر استمرار یعنی وجود مفاهیم بنیادی و گسترش و تغییر آنها به شکل جدید گذاشته می شود و تنها حدّی از «تازگی» برای فرد قابل درک است و او را به سازش جدید می خواند و اگر تازگی از این حد خارج شود اصولاً مسئله ای را ایجاد نمی کند که تلاشی برای حل آن صورت گیرد و کمکهای خارجی و انواع آموزش در این موقع بی ثمر خواهد بود، مگر آنکه مفاهیم تازه را قدم به قدم تا حدّی که وسایل دریافت آن در اختیار کودک است، وارد مجموعه ی دانسته های او سازیم.