»آورده اند که یکی از مشایخ- رحمهم الله(1) – با اصحاب خویش به صحرا بیرون آمد. جماعتی جوانان را دید به شرب خمر(2) و زمر(3) مشغول شده اند. مریدان گفتند ای شیخ دستوری ده تا برویم و برایشان امر معروف کنیم و ایشان را از فسق(4) منع فرماییم. شیخ گفت شما باشید تا من تنها بروم و بدین امر قیام نمایم. ایشان گفتند روا باشد. پیر نزدیک جوانان آمد و گفت: السلام علیکم! ایشان همه بر پای خاستند و گفتند دانستیم که آمده ای تا امر معروف کنی و ما را به توبه خوانی. قدحی به دست او دادند و گفتند تو نیز با ما در این قدح موافقت کن آن گاه جمله توبه کنیم! گفت چنین باشد و قدح بر دست نهاد و گفت: نه عادت شما آن است که هرکس که قدح در دست گیرد به یاد مطلوبی
خورد؟ و مرا نیز شاید(5) که به یاد یکی بخورم؟ ایشان گفتند: شاید، پیر قدح بر دست نهاد گفت این به یاد روزی که تنهای ما را به خاک بسپارند و جان های ما را به افق اعلی(6) برآرند و میراث ما میراث خوارگان برند، و یاد روزی که ما را بر آن سریر(7)، عریان نهند و منادی ندا کند که کجاست آن تو توانای تو و کجاست آن زبان گویای تو؟ و به یاد روزی که ما را بر آن مرکب عریان(8) بخوابانند و از هر جانبی ندا کننده که:
»یا اخوانی و یا اخواتی و یا اهل بیتی و عشیرتی لا تغرنکم الحیوه الدنیا کما غرتنی و لا یلعبن بکم الزمان کما لعب بی«.(9) و یاد آن روزی که ما را در آن گورتنگ و تاریک بخوابانند و خاک گور به زبان حال گوید: «انا بیت الظلمه وانا بیت الغربه و انا بیت الوحده و انا بیت الوحشه«.(10) و یاد آن روزی که ندا آید که: «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ«(11) و ما ندانیم که از کدام گروه باشیم و یاد آن روزی که حق تعالی گوید: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِه، و وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِه«(12) و ندانیم که نامه ما به دست راست دهند یا به دست چپ و یاد آن روز
که ملک تعالی گوید: «وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَة«(13) و ندانیم که کفه طاعت ما گران تر آید یا معصیت ما؟ و به یاد آن روز که ملک تعالی گوید: «فَریقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَریقٌ فِی السَّعیر«(14) و ندانیم که ما را سوی بهشت برند یا سوی دوزخ. چون شیخ اینجا رسید، فریاد از آن جوانان برآمد و گفتند: ای شیخ! ما خواستیم که تو را از شراب دنیا مست کنیم، تو ما را از شراب عقبی(15) مست کردی. اگر توبه کنیم خدای تعالی توبه ما را قبول کند یا نی. پیر گفت: قال الله سبحانه و تعالی:(16) «وَ هُوَ الَّذی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُون«.(17)
و اما بعد. . . حکایتی شگفت و بداعتی هوشمندانه در خلق موقعیت نافذ برای هدایت افکار و تغییر خلق و خوی افراد در این ماجرای منقول مستتر است که هر خواننده ای را به حیرت واداشته و هر جوینده ای را که خواهان حکمت بالنده در تعلیم و تربیت حکیمانه است به وجد وامی دارد. در این حکایت مکنون برای همه ما معلمان و مربیان این نکته ظریف را در قالب هنر تربیتی که نوعی «هنر ارتباط» است بر ملا می کند که هر قومی را زبانی است که باید آن زبان (زبان دل و نه زبان سر) را شناخت و با همان زبان پل ارتباطی را که دل ها را با دل ها مرتبط می کند و
اکسیر تربیت را متجلی می سازد برقرار کرد. این حکمتی است عبرت آموز برای ما که خواهان ارتباط با نسل نوجوان و جوانی هستیم که فاصله ای بس عظیم میان زبان آنها و زبان ما افتاده است و هر آنچه به دنبال تبلیغ آن هستیم و تقویت می کنیم گاهی اوقات تضعیف می گردد و هرچه در پی جذب بر می آییم به دافعه بیشتر دامن می زنیم و هر چه در جلب اعتماد آنها می کوشیم بیگانگی آنها با ما بیشتر می شود. چرا؟ چرا اغلب روش های تربیتی و تبلیغات فرهنگی و پیام های اخلاقی ما بر روی نوجوانان و جوانان نافذ و اثر بخش نیست؟ چرا آنچه که ما در نظام تربیتی قصد می کنیم با آنچه آنان در رفتار خود کسب می کنند همخوانی ندارد؟ چرا جریان ارتباط کلامی و رفتاری ما با جوانان معنی دار نمی گردد و گاهی اوقات هیچگونه اتصال نظام یافته ای بین اهداف تربیتی و نیازهای آنان برقرار نیست؟ برای پاسخ به این سؤالات باید به نوع زبان گزینی و کیفیت و «ابزار ارتباطی» خود تردید کنیم. باید آن دسته از روش های تربیتی را که «عایق» شده اند هادی کنیم، اما چگونه؟
اگر نگاهی دیگر به حکایت فوق داشته باشیم و رمز تربیت را که استفاده به موقع از نیاز زمان و گزینش تناسب زبان در جریان تربیت است کشف کنیم. آنگاه تبلیغ خود را بر ترغیب متربی مقدم دانسته ایم. اگر زبان خود را با زبان آنان همساز کنیم و به تعبیر آن شهید جان سوخته(18) «از آنجا شروع کنیم که او دوست دارد و به جایی برسانیم که خود دوست داریم«، آنگاه به عمق تربیت نافذ دست یافته ایم. حال آنکه بعضی وقت ها مشاهده می شود روش های ارتباطی و شیوه های تبلیغی ما در مدارس
برای ارتباط با نوجوانان به گونه ای است که از جایی شروع می کنیم که خود دوست داریم و به جایی می رسیم که نوجوانان منزجر و بیزار می گردد. چرا که به زبان او و نیاز او آشنا نشده ایم. در شیوه های رایج تبلیغی و تربیتی مشهود است که ارتباط یکسویه ارسال و انتقاد یک جانبه و خود محوری کودکانه، بیش از شیوه های تلفیقی و تعاملی حاکم است!
1) خدا بر آنان بخشاید!.
2) نوشیدن شراب، شرابخواری.
3) نای زدن.
4) گناه، کار بد.
5) احتمالاً. شاید که: می شود که؟.
6) کرانه بالا، کرانه آسمان بالا، مراجعه کنید به قرآن مجید، سوره نجم، آیه 7.
7) تخت. اشاره به تخت یا سکویی که مرده را بر آن گذارند و غسل دهند.
8) کنایه از تابوت است.
9) ای برادران و خواهرانم، و ای اهل و خاندانم، زندگانی دنیا شما را نفریبد آنچنان که مرا فریفت و زمان شما را به بازی نگیرد آنچنان که مرا به بازی گرفت.
10) من خانه تاریکی ام، و من خانه غربتم، و من خانه تنهایی ام، و من خانه وحشتم.
11) قرآن مجید، سوره آل عمران، آیه 106: روزی (بیاید) که گوهری سپید چهره و گروهی سیاه چهره باشند.
12) قرآن مجید، سوره انشقاق، آیه 7 و سوره حاقه، آیه 25، پس هرکس را که (در آن روز) نامه اعمالشان را به دست راستش دهند- و هرکس را که (در آن روز) نامه عملش را به دست چپ دهند.
13) قرآن مجید، سوره انبیاء، آیه 47: و ما ترازوهای عدل را برای روز قیامت خواهیم نهاد.
14) قرآن مجید، سوره شوری، آیه 7:. . . گروهی در بهشت و گروهی در جهنم.
15) قیامت، آخرت.
16) گفت خدایی که منزه و بلند مرتبه است.
17) قرآن مجید سوره شوری، آیه 25: و او خدایی است که توبه بندگانش را می پذیرد و گناهشان را می بخشد و هرچه انجام بدهید می داند. (به نقل از ینبوع الاسرار فی نصایح الابرار، کمال الدین خوارزمی(.
18) شهید رجایی.