زمان مطالعه: < 1 دقیقه
گوش کن؛ دورترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است، و یک دست، و باز.
شمعدانی ها
و صدادارترین شاخه ی فصل، ماه را می شنوند.
پلکان جلو ساختمان.
در فانوس به دست
و در اسراف نسیم،
گوش کن؛ جاده صدا می زند از دور، قدم های ترا.
چشم تو زینت تاریکی نیست.
پلک ها را بتکان، کفش به پا کن، و بیا.
و بیا تا جایی، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
وزمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام ترا، مثل یک قطعه ی آواز به خود جذب کنند.
پارسایی است در آن جا که ترا خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق، تر است.