وقتى کودکان مورد تحسین قرار مىگیرند، معنى واقعى قدردانى را مىآموزند. تحسین کردن احساس ارزش ذاتى و شایستگى آنان را بیدار مىسازد. هر کودکى حق دارد چنین احساسى داشته باشد و این وظیفه ما پدر و مادرها است که شکوفا شدن آن را تشویق کنیم.
لازم نیست که همیشه تحسین نصیب کسى شود، و بچههاى ما مجبور نیستند براى تحسین شدن، خود را ثابت کنند. یکى از کارهاى مهم ما پدر و مادرها این است که به ظرایف حساس و مبهم ویژگىهاى خاص کودکان توجه دقیقى داشته باشیم و آنان را به خاطر ویژگىهایى که مىخواهیم همگام با رشدشان بزرگ شوند تحسین کنیم.
در یک گردش خارج از شهر، تعدادى از نوجوانان قوم و خویش سرگرم بازى بدمینتون هستند. توپ به سرعت رد و بدل مىشود، بچهها مىپرند، توپ را مىزنند یا خراب مىکنند، حسابى خوش مىگذرد. رایان، یکى از نوجوانان، دوازده ساله، راکت خود را به خواهر پنج سالهاش مىدهد و بعد او را بر روى شانههایش مىگذارد تا بتواند بازى کند. دختر کوچولو از اینکه بچههاى بزرگتر او را بازى دادهاند ذوق زده است و حتى گاهى توپى هم مىزند.
وقتى بچهها براى نوشیدن نوشیدنی دقایقى استراحت مىکنند، مادر رایان آهسته به او مىگوید: «تو واقعا برادر خیلى مهربونى هستى که خواهرت رو هم بازى مىدى.» رایان شانهها را بالا مىاندازد و به سوى بچهها مىدود؛ اما لبخند شرمآگینى بر لبهایش نشسته است که نمىتواند آن را پنهان کند. او مىداند مادرش وى را به خاطر محبتى که در حق خواهرش کرده است، تحسین مىکند. این امر موجب مىشود او در مورد خواهرش احساس خوبى پیدا کند و بفهمد محبت او تشخیص داده شده و مورد قدردانى قرار گرفته است.
بچهها حتى در بدترین روزهاى خود نیز چیزهاى مثبتى دارند که ما به آنها توجه و آنان را تحسین کنیم، بویژه اگر به خاطر بسپاریم حتى در اوقاتى که معتقدیم کار آنان درست نیست، امکان تردید را از آنان نگیریم.
فردریک، چهارساله، و برادر کوچکش جوزف که هنوز دو سال هم
ندارد، در اتاق خوابشان بازى مىکنند. ناگهان آرامش بازى با هیاهوى جیغ و گریه از بین مىرود. مادر به اتاق آنان مىآید و مىپرسد: «چى شده؟«
فردى اشک ریزان مىگوید: «جوئى ماشین بارى منو برداشته.» او یک کامیون فلزى اسباب بازى را تا آنجا که مىتواند بالاى سر برده است، در حالى که جوئى کوچولو به او آویزان است و سعى مىکند کامیون را از دستش بگیرد.
این بار مادر تصمیم مىگیرد دربارهى اینکه کى اول چه کار کرد و کى اول آن را از دیگرى گرفت پرسشى نکند. به جاى آن مىگوید: «تو نمىخواى جوئى با ماشین بارى تو بازى کنه؟«
فردى با تأکید مىگوید: «نه، اون خیلى کوچیکه.» وسپس آرامتر اضافه مىکند: «ممکنه به خودش صدمه بزند.«
مادر متوجه مىشود در حرف فردى نکتهى درسى وجود دارد. کامیون یدک کش از فلز ساخته شده و واقعا براى بچههاى بزرگتر مناسب است. از این رو، مىگوید: «خوشحالم که تو به فکر سلامتى برادر کوچکت هستى. اسباب بازى دیگهاى دارى که دوست داشته باشه باهاش بازى کنه و براش مناسبتتر باشه؟«
فردى به گوشه و کنار اتاق چشم مىاندازد و یک کامیون چوبى بزرگ پیدا مىکند. او کامیون یدک کش را به مادر مىدهد که محتاطانه آن را از معرکه خارج مىسازد و مىگوید: «گمان مىکنم این رو دوست داره.» و
ماشین بارى چوبى را به برادرش مىدهد. جوئى مىخندد و شروع به بازى با ماشین بارى چوبى مىکند. فردى هم به بازى خود برمىگردد، آسوده خاطر از اینکه یدک کش او از ماجرا خارج شده و مغرور – اگر چه کمى گیج – از نقشى حمایتى که به عنوان برادر بزرگتر داشته است.
ادعاى فردى در مورد توجه به سلامت برادر کوچکش ممکن است دلیل واقعى او براى خوددارى از دادن یدک کش به برادر کوچکش بوده، شاید هم نبوده است؛ ولى موضوع اصلى و مهم این نیست. آنچه اهمیت دارد این است که او از ظاهر شدن در نقش برادر خوب و حل کنندهى مشکلات تجربهى مثبتى به دست آورده و موفق شده است به حل مشکلى کم و بیش پیچیده کمک کند. مادر او مایل بوده به انجام یافتن بهترین از سوى فرزندش ایمان داشته باشد و این همان چیزى است که براى فردى اهمیت دارد. به فرزندانمان اجازه دهیم بدانند به آنان ایمان و از ایشان بهترین را انتظار داریم. در این صورت محیطى به وجود مىآوریم که در آن نه تنها مىتوانند به انتظاراتى که از خود دارند برسند، بلکه از آن نیز فراتر روند.