جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سعادت هر انسان مرهون کار است

زمان مطالعه: 15 دقیقه

بحث ما درباره‏ى فعالیت و کار است و از وظائف سنگین پدر و مادر این است که بچه‏هاى خود را زرنگ و فعال و با استقامت بزرگ کنند، و به آنها بیاموزند که تنبلى بد است، یاد آنها بدهند که وادادگى و دنبال کار نرفتن موجب بدبختى است. انسان باید فعال باشد، بااستقامت باشد، و سعادت هر فرد مرهون فعالیت و استقامت او است.

همه‏ى ما مى‏دانیم کمال هر چیزى مرهون کار است، مرهون فعالیت و استقامت است، چه در تکوین چه در تشریع، چه راجع به موجودات غیرانسانى و چه مربوط به انسان، یک دانه‏ى گندم مى‏تواند انسان شود یعنى به اندازه‏اى ترقى کند که بشود انسان. اما کى مى‏تواند این دانه گندم انسان شود. وقتى که در دل خاک قرار گیرد کم‏کم شکفته بشود، استقامت داشته باشد تا کم‏کم ریشه بدواند و جوانه بالا آید فعالیت شروع شود، در اثر کار و استقامت خوشه گندم، سپس آن خوشه خورد شود، گندم از کاه جدا گردد بعد گندم زیر سنگ آسیا آرد شود، به صورت نان پخته شود یک انسانى آن را در دهان بگذارد و برود در معده هضم شود و بالأخره آن نان داخل در بدن تبدیل به سلول انسان شود.

آرى مى‏شود یک دانه گندم انسان شود، اما به شرطى که این راه طولانى را طى کند از حرکت باز نماند تا به کمال مطلوب برسد. چنانچه یک انسان نیز مى‏تواند برسد به جائى که به جز خدا نداند، از نظر مقام قرب به مقام بلندى برسد، از نظر مادیت هم مى‏تواند تسخیر فضا کند، این انسان هم

مى‏تواند تسخیر فضا کند، هم مى‏تواند تسخیر عالم ملکوت نماید، اما کى؟ در اثر کار، در اثر فعالیت. اگر کار نباشد، اگر فعالیت نباشد معلوم است انسان الفباى زندگى، الفباى سواد را هم نمى‏تواند یاد بگیرد، چه رسد که بخواهد تسخیر فضا کند یا اینکه بخواهد تسخیر عالم ملکوت کند و به قول سعدى چه خوش مى‏گوید:

درخت اگر فعالیت داشته باشد عزیز است و اگر از فعالیت افتاد سزاى او تبر است، بعد هم سزاى او آتش است.

درخت وقتى عزیز است که کار کند، فعالیت داشته باشد، استقامت داشته باشد، و اما اگر این درخت از فعالیت افتاد، دیگر او را با تبر ذره‏ذره مى‏کنند بعد هم مى‏سوزانند انسان هم همین است. انسان اگر کار کند، اگر فعالیت و استقامت داشته باشد عزیز است، در دنیا عزیز است، در آخرت عزیز است و به فرموده‏ى قرآن زندگى طیب دارد: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ«.(1)

کسى که کار کند کار شایسته «من عمل صالحاً من ذکرا و انثى» را بعضى معنا کرده‏اند، گفته‏اند مراد از کار شایسته هر کارى است که مرضى خدا باشد، حالا مى‏خواهد نماز و روزه باشد یا زراعت و تجارت اگر اینطور معنا کردید چنین مى‏شود: هر که کار کند کار شایسته خداپسندانه کار مربوط به دنیا باشد یا مربوط به آخرت در دنیا زندگى طیب دارد، در آخرت هم زندگى طیب‏تر، پاکیزه‏تر. اگر هم آنچنان معنى کردید که معنا کرده‏اند «من عمل صالحاً» یعنى عبادت، یعنى نماز و روزه یعنى چیزهایى که عبادى است، نه کارهاى دنیایى بالأخره آیه‏ى شریفه مى‏فرماید: تو به مقام قرب در دنیا و آخرت نمى‏رسى جز کار کنى، جز فعالیت و استقامت داشته باشى و کار شایسته کنى، از این جهت اسلام روى کار و فعالیت و استقامت خیلى سفارش کرده است، به اندازه‏اى ثواب بار بر کرده است که فرموده است اگر یک زنى در خانه کار کند، یعنى خانه‏دارى کند، بچه‏دارى و شوهردارى کند، اگر یک مردى براى رفاه زن و بچه‏اش کار کند، تجارت کند، زراعت

کند، فرموده است ثواب این مرد و زن ثواب جبهه و خط مقدم جبهه است.

راجع به مرد فرموده: «الکاد لعیاله کالمجاهد فى سبیل الله«.(2)

راجع به زن فرموده است: «جهاد المرئة حسن التبعل» هر دو معنایش این است که اگر زن در خانه کار کند، مرد در خارج خانه کار کند، براى اینکه زندگى خانه را بچرخانند، زن در خانه، مرد در خارج خانه ثواب هر دوى آنها ثواب خط مقدم در جبهه است.

راوى مى‏گوید: امام باقر (ع) را دیدم مى‏رود دنبال کار، دنبال زراعت در هواى گرم، عرق از سراپاى امام مى‏ریزد این راوى محمد بن منکدر است، یک صوفى منش است، و امام باقر (ع) را قبول ندارد، اما امام باقر را آدم خوبى مى‏داند، مى‏گوید، بروم این فرزند زهرا را نصیحت کنم آمد در مقابل امام باقر گفت: یا بن رسول الله! اگر در این حال شما بمیرى در چه حالى مرده‏اى، مى‏خواست بگوید چون براى کار دنیا مى‏روى و عرق مى‏ریزى و رفتن دنبال کار خوب نیست.

امام باقر (ع) فرمودند: اگر من در این حال بمیرم در حال عبادت و اطاعت خدا مرده‏ام و فرمودند که من عرق مى‏ریزم براى اینکه محتاج تو و امثال تو نشوم.(3) عین همین روایت از امام صادق (ع) رسیده است. راوى مى‏گوید: دیدم امام صادق (ع) مشغول کندن زمین بودند کار مى‏کردند و عرق از سر تا پاى آقا مى‏ریخت. رفتم جلو و گفتم: یا بن رسول الله! بدهید من کار کنم. فرمودند: نه، دلم مى‏خواهد پروردگار عالم مرا در این حال ببیند، دلم مى‏خواهد پروردگار عالم ببیند که من دارم عرق مى‏ریزم براى اینکه چیزى فراهم کنم، خودم زن و بچه‏ام در رفاه باشند.(4)

عین این روایت را باز صاحب وسائل از امام موسى بن جعفر (ع) نقل مى‏کند، راوى مى‏گوید: رفتم در صحرا دیدم موسى بن جعفر دارند کار مى‏کنند و عرق از سر تا پاى ایشان مى‏ریزد در هواى گرم، به ایشان عرض کردم: آقا!

مردها کجا هستند یعنى چرا شما کار مى‏کنید، موسى بن جعفر (ع) فرمودند: این کارى که من مى‏کنم سیره‏ى پیامبر و ائمه طاهرین است. پیامبر کار مى‏کرد، امیرالمؤمنین کار مى‏کرد، حضرت زهرا کار مى‏کرد، آباء من یعنى ائمه طاهرین کار مى‏کردند.(5)

درباره‏ى حضرت زهرا (س) دارد در خانه به اندازه‏اى کار کرده بود که دست مبارک ایشان تاول زده بود حتى یک وقتى پیامبر اکرم (ص) وارد شدند دیدند بچه در دامن زهرا است، دارد به بچه شیر مى‏دهد، دست مبارک از آسیا خسته شده و به خواب رفته زهرایش را بیدار کرد فرمود عزیزم بچش تلخى دنیا را براى شیرینى آخرت.(6)

به اندازه‏اى کار در اسلام اهمیت دارد که صاحب اسدالغابة در کتاب خود نقل مى‏کند، پیامبر اکرم (ص) رسیدند به کارگرى این بنده خدا آمد به پیامبر دست داد. پیامبر دست این کارگر را گرفتند دیدند دستش زبر است از اثر کار زبر شده، پیامبر اکرم (ص) دست او را بوسیدند و فرمودند: من دست کارگر را دوست دارم «هذه ید لا تمسها النار«.

به اندازه‏اى به کار اهمیت داده شده که راوى مى‏گوید: رفتیم خدمت امام صادق (ع(، امام صادق از عمر بن مسلم که یکى از اصحاب است احوالپرسى کردند، فرمودند که حال عمر بن مسلم چه طور است، گفتیم: الحمدالله حالش خوب است الا اینکه دست از تجارت برداشته حضرت فرمودند: براى چه؟ گفتند که رفته در خانه و مى‏گوید من دیگر پیر هستم و احتیاجى هم ندارم و رفته در خانه و آنجا مشغول عبادت است. حضرت سه مرتبه فرمودند: «عمل الشیطان» گفتند این کار، کار شیطانى است نه کار خدایى،(7) انسان دست از تجارت بردارد برود در خانه بنشیند و عبادت کند بعد فرمودند اگر کسى تجارتش را، کسبش را رها کند برود در مسجد بنشیند یا برود در خانه بنشیند دو ثلث عقلش کم مى‏شود.(8)

در روایات فراوانى داریم آن کسى که تنبل باشد عقل او کم مى‏شود، یعنى آدم حسابى آدمى که پروردگار عالم دستش را مى‏گیرد و بالا مى‏برد کسى است که تجارت مى‏کند، کاسبى مى‏کند، اما تجارت و کاسبى، او را از یاد خدا باز نمى‏دارد. در قرآن مجید آمده: «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ«،(9) امام صادق (ع) فرمودند معناى آیه شریفه این است که آدم حسابى آن است که تجارت کند اما مواظب باشد موقع نماز اول وقت برود دنبال نمازش، مواظب باشد که این کاسبى او را از یاد خدا باز ندارد مواظب باشد «العیاذ بالله» یک دفعه این تجارت، این کسب، او را شیطانى نکند، رحمانى باشد.

در روایت دیگرى مى‏خوانیم که امام صادق (ع) مى‏فرمایند من صبحى سوار مى‏شوم مى‏روم دنبال کارم تا ظهر و ظهر مى‏روم دنبال نمازم بعد تمسک کردند به قرآن شریف، فرمودند قرآن مى‏گوید: «َإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ«(10)

وقتى که نمازت تمام شد برو دنبال کارت و بالأخره نظیر این روایاتى که خواندم بیشتر از پنجاه روایتش را صاحب وسائل (ره) در جلد دوازده وسائل نقل کرده. در اول جلد دوازدهم بیش از بیست باب در این باره عنوان کرده‏اند. و بیشتر از پنجاه روایت براى اینکه مسلمان باید فعال باشد، مسلمان باید با استقامت باشد. از سوى دیگر راجع به تنبلى، تن‏پرورى به اندازه‏اى مذمت شده که در همین روایات مى‏فرماید: ملعون است ملعون است آن کسى که مى‏تواند کار کند اما کار نکند و زن و بچه‏اش سختى بکشند.

در روایات دیگرى مى‏فرماید: ملعون است، ملعون است آن کسى که مى‏تواند کار کند اما نکند و سر بار و کل بر دیگران باشد. در روایت سومى مى‏فرماید: «من وجد ماء و تراباً ثم افتقر فبعده الله» که نظیر این روایت را اسد الغابة طور دیگر نقل مى‏کند: «من کان له ماء و تراباً ثم افتقر فعلیه لعنة الله» هر دو یک معنى دارد.

امام صادق (ع) فرمود آن ملتى که آب دارد، خاک دارد، اما فقیر است لعنت خدا بر این ملت باد. امیرالمؤمنین (ع) همان روزهاى اول آمدند کوفه وارد مسجد شدند دیدند دسته‏اى مشغول ذکر هستند امیرمؤمنان پرسیدند اینها کى هستند؟ گفتند: اینها رجال الحق هستند، امیرالمؤمنین این لغت برایش تازگى داشت فرمود: رجال الحق دیگر چیست؟ گفتند اینها افرادى هستند که زن و بچه و زندگى را رها کرده‏اند و آمدند در مسجد مشغول عبادت و ذکر و ورد و قرآن هستند اگر چیزى گیرشان آمد مى‏خورند اگر هم چیزى گیرشان نیامد صبر مى‏کنند، امیرمؤمنان عصبانى شدند فرمودند سگ هم همین جور است، سگ هم اگر چیزى گیرش آمد مى‏خورد و الا صبر مى‏کند! بعد به آنها گفتند بلند شوید بروید دنبال کار، رجال الحق دیگر کدام است! مسجد و گوشه مسجد نشستن و سرکج کردن این مربوط به اسلام نیست، اسلام کار مى‏خواهد اول وقت بیائید نماز بخوانید شما همان منطق قرآن را به کار بندید قرآن مى‏گوید: «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ «.(11)

تجارت کن، اما تجارت تو را از یاد خدا باز ندارد. کاسبى کن اما نماز اول وقت را فراموش نکن. «لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» مال خوب است اولاد خوب است اما مواظب باش مال و اولاد یک دفعه تو را بى‏خدا نکند. آنکه بد است این دلبستگى است، آدم دلبستگى به پول پیدا کند، دلبستگى به تجارت پیدا کند، دلبستگى به اولاد پیدا کند، بت او بشود بد است، و اما اگر دلبستگى نباشد وظیفه است، که انسان کار کند حتى در روایات مى‏خوانیم: «ابغض الناس عندالله البطالون» مبغوض‏ترین افراد پیش خدا، افراد تنبل هستند، افراد بیکار (از امام باقر «ع«(.

حضرت موسى به خدا گفت: خدایا! مبغوض‏ترین افراد پیش تو چه افرادى هستند؟ خطاب شد: «جیفة باللیل و بطال بالنهار«(12) مبغوض‏ترین افراد پیش من آنها هستند که از اول شب تا صبح مى‏خوابند و به فکر آخرتشان نیستند و روز هم تنبل و به فکر دنیایشان نیستند.

فرق هم بین زن و مرد نیست، زن کار خانه را نکند وقتى وارد خانه او شوند مى‏بینند که چادرش آن گوشه افتاده، لباس بچه‏اش گوشه‏ى دیگر افتاده، تار عنکبوت خانه را فرا گرفته این زن نیست. مبغوض‏ترین افراد پیش خدا این زن است، مرد هم کار نکند و زنش خجالت بکشد پیش مردم، بچه‏هایش در سختى باشند مبغوض‏ترین افراد پیش خدا این مرد است این خانه باید بچرخد. خارج خانه مال مرد است، داخل خانه مال زن است زن تنبلى کند، مبغوض‏ترین مردم است، مرد تنبلى کند مبغوض‏ترین مردم است.

همین طورى که امام اول على (ع) مى‏فرماید: «اعمل لدنیاک کانک تعیش ابداً و اعمل لآخرتک کانک تموت غدا«(13)

براى دنیایت کوشا باش جدى مثل اینکه مى‏خواهى تا روز قیامت در دنیا باشى، براى آخرتت هم جدى باش به اندازه‏اى که گویا فردا مى‏میرى.

براى هر دو انسان باید کوشا باشد، انسان باید دو چشمى باشد، دو بالى باشد، دو بعدى باشد در حالیکه به فکر دنیایش هست به فکر آخرتش باشد، در حالیکه به فکر آخرتش هست به فکر دنیایش باشد.

ملت تن‏پرور، ملت تنبل باید زیر و رو شود باید نابود شود. قرآن مى‏فرماید: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً«(14) وقتى ملتى عیاش شد، تن‏پرور، تنبل و سروچران گردید، افرادى که دور هم بنشینند و بگویند و بخندند، نه نسبت به دنیایشان فکر کنند، نه فکر آخرتشان باشند این افراد در هر ملتى زیاد شوند مستوجب عذاب مى‏شوند. لذا این شهر زیر و رو مى‏شود، این ملت نابود مى‏گردد.

در سوره‏ى «واقعه» قرآن به اینها مى‏گوید: مترف یعنى هوسران خوش‏گذران، عیاش تن‏پرور، مى‏فرماید: «وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ فی‏ سَمُومٍ وَ حَمیمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ«(15) مى‏گوید آنهایى که دست چپى هستند در روز قیامت چقدر شوم هستند

دست چپى‏ها، شوم هستند مى‏فرماید اینها در جهنم هستند، در آن آتش سوزان، در آن آتشى که سایه آن آتش براى آنها سخت است سخت! مى‏فرماید این دوزخ براى چیست؟ براى اینکه در دنیا تن‏پرور بوده‏اند، براى اینکه عیاش بوده‏اند.

آن چیزى که ضعف اعصاب براى انسان مى‏آورد انسان را خرد مى‏کند، آن چیزى که موجب مى‏شود انسان در مقابل هر کس و ناکس سر فرود آورد، آن چیزى که موجب مى‏شود انسان را بنده دیگران کند آن برج است نه خرج آن تن‏پرورى است، آن عیاشگرى است، لذا عیاشگرى در اسلام خیلى مذموم است. تنبلى در اسلام مذموم است بعکس آن، کار، فعالیت که بخواهد زن و بچه‏اش در رفاه و آسایش باشند، این کار بسیار مطلوب است بالاترین عبادات است «قال رسول الله (ص(: طلب الحلال جهاد«(16) بافضیلت‏تر از همه اعمال اینکه انسان دنبال حلال باشد.

در ذیل آیه‏ى شریفه‏اى که در قنوت مى‏خوانید: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ«(17) در ذیل این آیه روایت داریم که حسنه‏ى در آخرت را به معنى بهشت گرفته و معناى حسنه‏ى در دنیا را زندگى متوسط و اخلاق خوب. اگر کسى یک اخلاق خوبى در زندگى داشته باشد و یک زندگى متوسط هم داشته باشد این مصداق «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً» است. و راستى هم اینجور است.

یک کارى بکنید که همیشه تا دم مرگ دست از کار برندارید اگر تاجرى کار کن، اگر زارعى کار کن، فردى آمد خدمت امام صادق (ع) عرض کرد: یابن رسول الله! من کارگر هستم اما دیگر نمى‏توانم با دستم کار کنم. دیگر نمى‏توانم با دوشم کار کنم، حضرت فرمودند که برو کار کن برو بار را بگذار روى سرت ببر و با این کار عزت خودت را حفظ کن، عزیز باش و زن بچه‏ات را در رفاه و آسایش قرار بده.

کسى آمد خدمت پیامبر اکرم، زنش اصرار کرده بود که برو از پیامبر

براى ما چیزى بگیر سخت در مضیقه بودند، او آمد تا نشست پیامبر اکرم (ص) براى اینکه نگوید نمى‏دهم و از طرفى هم او را ادب کرده باشد یک روایت خواند فرمودند: «من سألنا أعطیناه و من استغنى أغناه الله«(18) (هر کسى از ما چیزى بخواهد به او مى‏دهیم اما اگر نخواهد خدا او را بى‏نیاز مى‏کند(. او هیچ نگفت بلند شد آمد پیش زن و بچه‏اش، زنش به او گفت رفتى؟ گفت رفتم، پرسید چیزى گرفتى؟ جواب داد نه، راستش اینکه تا نشستم پیامبر این روایت را خواندند فهمیدم با من است.

زنش وسوسه کرد گفت: یعنى چه پیامبر با توست؟ خوب پیامبر روایت مى‏خواند کار پیامبر روایت خواندن است حتماً باید فردا بروى، دو دفعه فردا آمد، نشست تا نشست پیامبر فرمودند: «من سألنا أعطیناه و من استغنى أغناه الله» هر کس از ما چیزى بخواهد به او مى‏دهیم اما اگر از ما چیزى نخواهد خدا او را بى‏نیاز مى‏کند، خوب دیگر قطعى شد که پیامبر به او مى‏خواهد بگوید بلند شو برو، دوباره آمد خانه، دو دفعه زن وسوسه کرد که نه، حتماً باز هم باید بروى او روز سوم آمد تا نشست پیامبر همین روایت را خواندند، مرد دیگر خانه نرفت از خدمت پیامبر بلند شد بیرون آمد یک تیشه، یک طنابى از همسایه قرض کرد رفت یک پشته‏ى خارى کند به دوش گرفت آمد هیزم را فروخت یک غذایى براى زن و بچه‏اش تهیه کرد رفت خانه دید عجب لذتى دارد، آن شب را آن روز را به خوبى گذراندند فردا رفت، روز بعد آن رفت کم‏کم توانست یک تیشه و طناب هم بخرد یک سال بیشتر طول نکشید توانست یک شترى هم بخرد که دیگر هیزم را به دوش نگیرد. طولى نکشید یک غلامى هم تهیه کرد در بیابان کمک کارش باشد، طولى نکشید حسابى کار و بارش خوب شد.

یک روزى سوار شتر، غلام هم سوار شتر با یک آقایى داشتند مى‏رفتند پیامبر اکرم رسید او سلام کرد تا سلام کرد پیامبر فرمودند: «من سألنا أعطیناه و من لم یسألنا أغناه الله» بعد فرمودند: فلانى اگر آن روز من نیم من جو، یک صاع جو به تو داده بودم تو الآن بیچاره بودى اما ندادم عفت نفس به خرج دادى، کار کردى پروردگار عالم لطف کرد به مقامى رسیدى اتفاقاً این جمله

»من فضل الله» در قرآن زیاد تکرار شده است که آقا کار کن فضل پروردگار عالم شامل حال تو مى‏شود. «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ«.(10) «علم أن سیکون منکم مرضى و آخرون یضربون فى الارض یبتغون من فضل الله«(19)

اگر کار کار درستى باشد، کار حلالى باشد مسلم است که پروردگار عالم برکت مى‏دهد، فضلش را شامل حال او مى‏کند به هر کجا مى‏خواهد مى‏رسد لذا زن باید کار کند مرد باید کار کند، زن نباید تنبل باشد، تنبلى زن بدبختى‏ها جلو مى‏آورد، مرد هم نباید تنبل باشد، تنبلى او بى‏آبرویى‏ها به وجود مى‏آورد هر دو باید کار کنند.

حالا علاوه بر اینکه هر دو باید کار کنند و عملاً نشان دهند به بچه‏ها که انشاءالله یکروزى درباره‏اش صحبت مى‏کنم (تربیت عملى) علاوه بر این باید به بچه‏ها بگویند باید خانم در خانه دخترش را وادارد به کار اگر بخواهد تنبلى کند، با زبان خوش با نصیحت نگذارد، تنبل بار آید، دختر بزرگ باید جارو کند، غذا باید بپزد، لباس باید بشوید و همه‏ى اینها را مادر باید به دختر یاد بدهد، بعضى اوقات دیده‏ایم مخصوصاً الآن زیاد است که دخترها بلد نیستند کار کنند، اینها همین مقدار که درس مى‏خوانند خیال مى‏کنند که این درس است دیگر براى اینها بس است و نباید کار خانه را انجام دهند این غلط است.

همان وقت که دخترخانم امتحان دارد باید کمک مادر را فراموش نکند و اتفاقاً اگر نذر کند که در خانه کار کند بهترین نذرهاست. شماها نذر کنید که زن و بچه‏تان را در رفاه و آسایش بگذارید بهترین چیزها است، کار کنید تا در زندگى رفاه ایجاد شود بسیار مطلوب است البته اسراف و تبذیر نباشد، این حد متوسط بسیار در اسلام مطلوب است، بالاترین عبادت براى فرد است.

اى مرد مى‏خواهى عبادت کنى، عبادت ارزنده تا مى‏توانى در خانه

با اخلاق باش و خارج از خانه کار کن براى اینکه زن و بچه‏ات در رفاه و آسایش باشند و این را به پسرت یاد بده، پسر ده ساله شما باید کار خانه را بکند. پسر دوازده ساله‏ى شما همان وقت هم که امتحان دارد باید برود نان بگیرد باید برود خرید کند و یادش بدهید کار کردن را همین طورى که باید یادش بدهید درس خواندن را، اگر خداى نکرده پدر مواظب درس خواندن بچه‏اش نباشد، مادر مواظب درس خواندن بچه‏اش نباشد معلوم است این بچه خوب نمره نمى‏آورد، مسئولش پدر و مادر است. باید مواظب دنیایشان هم باشند، و این از وظایف سنگین پدر و مادر است.

مادر کار کند دختر خانم هم در آشپزخانه دنبال مادرش، هم نگاه کند و هم کمک کند، این مثال‏ها خیال نکنید همین جورى باشد، روانشناس‏ها مى‏گویند: کار آئینه فکر جامعه است، الآن در همین دخترهایى که باسواد هستند، دیپلمه، فوق‏دیپلمه، لیسانس اینها فراوان دیده مى‏شود.

مى‏گویند یک دختر خانمى رفت منزل شوهر مى‏خواست برنج بپزد بلد نبود، لذا به یک زن گفت مى‏خواهم برنج بپزم چطور بپزم گفت باید برنج را بخیسانى او زیر بار نمى‏رفت، مى‏گفت بلد هستم، خیلى خوب این را که مى‏دانستم گفت بعد از آن آب بریزى و بجوشانى، گفت این را بلدم گفت وقتى جوشید به اندازه‏اى که له شد آن وقت چلوکش کنى، گفت: این را هم بلد هستم، گفت بریز در ظرف گفت این را هم بلد هستم گفت یک خشت را هم بگذار روى آن، گفت این را هم بلد هستم گفت خیلى خوب او آمد همه کار کرد خشت را هم گذاشت رویش معلوم است دیگر چه برنجى از کار درآمده است.

بعضى اوقات خشت را مى‏گذارند روى برنج، این تقصیر کیست؟ تقصیر مادر، بعضى اوقات پسر زن گرفته هنوز یک نان بلد نیست بخرد بعضى اوقات اتفاق افتاده این مرد زن جوانش را روانه مى‏کند پیش بقال. ننگ نیست براى یک مرد مسلمان زن جوانش برود سبزى بخرد، مرد در خانه نشسته زنش مى‏رود با نامحرم حرف مى‏زند او در خانه است، غیرت چه شد؟ از همه چیز گذشتى؟

مولى امیرالمؤمنین (ع) همین را مى‏گفت: امیرالمؤمنین روى منبر داد مى‏زد مى‏فرمود: مردها! من مى‏بینم زنها در کوچه تنه به یکدیگر مى‏زنند غیرت شما کجا رفت، تو که در خانه نشستى و زن تو مى‏رود میوه مى‏خرد، زن تو مى‏رود نان بخرد غیرتت کجا رفت؟ البته گاهى مى‏خواهد برود چیزهایى که مربوط به خودش است بخرد تو بلد نیستى بخرى با آن سلیقه‏ى خودش باید باشد، خوب همراه هم بروید خوب است. اما برود سبزى بخرد، برود نان بخرد آن هم زن جوان تقصیر کیست؟ تقصیر این جوان است. بله تقصیر پدر هم هست، تقصیر مادر هم هست. اگر پدرش به او گفته بود عزیزم باید فعال باشى، باید کار کنى، جوانها! تا انسان فعال نباشد نمى‏تواند به جایى برسد.

درباره‏ى مخترعین شما مطالعه کنید (من مطالعه کرده‏ام(. ببینید اینها چه زحمت‏ها و مشقت‏ها کشیده‏اند تا توانسته‏اند مخترع شوند. تنها از اثر نبوغ نبوده اینشتین بارها رفوزه مى‏شد، او از نظر استعداد بسیار پایین بوده نیوتن از نظر استعداد بسیار پایین بوده حتى در دبیرستان رفوزه مى‏شد.

پاستور علاوه بر اینکه مریض بود، دردسر داشت از نظر استعداد معمولى بود اما از پاستور پرسیدند که آقا نبوغ یعنى چه؟ گفت: من نبوغ سرم نمى‏شود، اما همین مقدار مى‏دانم هر که کار کند و استقامت داشته باشد به هر کجا بخواهد مى‏تواند برسد. جوان! ولو استعدادت کم است، اگر کار کنى به هر کجا بخواهى مى‏توانى برسى.

ملاصالح مازندرانى داماد علامه مجلسى (ره) است. او یک طلبه است، به اندازه‏اى کم استعداد بود که بعضى اوقات خانه‏اش را گم مى‏کرد. اما کار کرد، استقامت به خرج داد، شب عروسى گفت تا مطالعه‏ام را نکنم نمى‏روم پیش عروس، نشست براى مطالعه اتفاقاً گیر کرد. نصف شب شد، نزدیک اذان صبح، دختر علامه‏ى مجلسى دید نمى‏آید بلند شد رفت بیرون دید شوهرش یک مسأله علمى را نمى‏داند بفهمد، او زن باسوادى بود، نوشت مسأله را گذاشت روى کتاب و رفت ملاصالح آمد دید جواب مسأله نوشته شده رفت سراغ همسرش.

این ملاصالح مازندرانى که خانه‏اش را گم مى‏کرد از مجتهدین بسیار

عالى شد. شرحى که ملاصالح مازندرانى بر اصول کافى نوشته بهترین شرح‏هاست او توانست، شرح بر اصول کافى بنویسد، توانست مجتهد شود و دختر علامه مجلسى را بگیرد، همه‏ى اینها در اثر کار و صبر و استقامت است.

در پایان بحث دو سه نکته را به همه مخصوصاً به کاسب‏ها عرض کنم:

1- کار باید کرد، اما مواظب باشید حریص نباشید که اگر حریص شدید دیگر هم خودت بدبختى هم زن و بچه‏ات. معناى حرص چیست، اینکه زیاده کار کنى، انسان باید کار کند، در حالى که باید کار کند باید عبادت کند، در حالىکه باید عبادت کند باید استراحت کند، زن دارى کند، بچه‏دارى کند. گاهى هم وقتش را مى‏گذارد روى کار مغازه‏اش نصف شب اول صبح موقع نماز باز مغازه باز است.

این ننگ است در بازار، ننگ است یک مسلمان مغازه‏اش باز باشد، بروید مکه، بروید مدینه ببینید آن وقتى که مى‏گوید: الله اکبر، کاسبى را رها مى‏کند، ولو اینکه استفاده‏اش عالى باشد. ننگ است براى یک کسى که مؤذن مى‏گوید: الله اکبر او چراغش مى‏سوزد، دارد کاسبى مى‏کند، کاسبى کردن وقت دارد. 8 ساعت کار، 8 ساعت خواب، 8 ساعت عبادت. تو 8 ساعت عبادت نمى‏کنى 4 ساعت عبادت نمى‏کنى اقلاً یک قدرى هم به فکر قبرت یک قدرى هم به فکر قیامتت، یک قدرى به فکر خدا باش. یک قدرى به فکر زن و بچه‏ات باش.

2- باید مواظب باشید کار کار حلال باشد، اگر خداى نکرده یک درهم حرام بیاید در زندگى شما، نابود مى‏شوید حالا امروز نابود نشود، فردا مى‏شود. حلم خدا خیلى است خیلى.

سعید بن جبیر دم مرگ خندید. حجاج بن یوسف ثقفى گفت چرا مى‏خندى؟ گفت تعجب مى‏کنم از حلم خدا و بى‏حیایى تو، حلم خدا خیلى است. اما به قول یکى از مراجع بزرگ مى‏گفت: خدا دیرگیر است، اما سخت‏گیر است. یک دفعه خداى نکرده غش در معامله مى‏کنى، در وضع فعلى گرانفروشى مى‏کنى، احتکار مى‏کنى خدا صبر مى‏کند براى خودت هم ممکن

است خبرى نباشد، اما براى همان که جمع مى‏کنى یک دفعه همان مال یک قوز و وبالى مى‏شود براى آنها، یک بدبختى مى‏شود، آتش هم مى‏گیرد نابود مى‏شوى. معنى ندارد که حرام نمو کند «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ«(20)

مواظب باشید حرام در زندگى شما نباشد مواظب باشید مستضعف را دهاتى‏هاى ساده‏لوح را، افراد ساده‏لوح را گول نزنید، مواظب باشید با این افراد ساده‏لوح یعنى مشترى‏هاى ساده‏لوح خیلى خوب برخورد کنید. خداوند مى‏فرماید به عزت و جلالم از همه چیز مى‏گذرم اما از مال مردم نخواهم گذشت.

3- انسان باید کار کند اما خودگرا نباشد. یعنى این کارى که مى‏کند، این استفاده که مى‏کند به اندازه وسعش به فقراء به ضعفاء به بیچاره‏ها رسیدگى کند. ولو کم هر کسى به اندازه‏ى وسعش، پیامبراکرم (ص) خطبه‏ى شعبانیه را که خواندند، در این خطبه شعبانیه فضیلت ماه مبارک رمضان را مى‏گفتند، در آنجا هى مى‏گفتند: افطارى بدهید، تا مى‏توانید به فقرا رسیدگى کنید یک کسى بلند شد گفت اگر نداشته باشیم؟ فرمود: «ولو بشقة تمر او شربة ماء«(21) این را سه مرتبه تکرار کردند، فرمودند هر کس به اندازه‏ى وسعش یعنى معناى این گفته پیامبر این است که ما باید به اندازه‏ى وسعمان رسیدگى به دیگران کنیم ولو این که مثلاً روزى صد تومان استفاده داشته باشى و روزى صد تومان بیشتر خرج داشته باشى اما به اندازه وسعت باید کمک به دیگران را فراموش نکنى کمک قلم، از نظر زبان، از نظر پول، از نظر هرچه بتوانى کار خوب است، همین طورى که خودش مى‏خواهد در رفاه باشد زن و بچه‏اش را در رفاه بگذارد، اگر مى‏تواند دیگران را هم در رفاه و آسایش بگذارد و این سه چیز را که عرض کردم حتماً باید به بچه‏ها یاد بدهیم، یاد پسر و دختر بدهیم. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.


1) نحل، 97.

2) وسائل، ج 12، صفحه 43.

3) وسائل، جلد 12، صفحه 10.

4) وسائل، جلد 12، صفحه 23.

5) وسائل جلد 12، صفحه 23.

6) تفسیر المیزان، ذیل سوره‏ى «والضحى» آیه 5.

7) وسائل، جلد 12، صفحه 6.

8) وسائل، جلد 12، صفحه 5.

9) نور، 37.

10) جمعه، 10.

11) النور، 37.

12) بحار، جلد 76، صفحه 180.

13) مستدرک الوسائل، جلد 1، صفحه 18.

14) اسراء: 16.

15) واقعه، 41 – 45.

16) کنز العمال خبر، 9205.

17) بقرة: 201.

18) اصول کافى، جلد 3، ص 208، باب القناعة – سفینة البحار ماده «قنع«.

19) مزمل، 20.

20) بقره، 276.

21) تفسیر نمونه، جلد اول.