بحث ما دربارهى فعالیت و کار است و از وظائف سنگین پدر و مادر این است که بچههاى خود را زرنگ و فعال و با استقامت بزرگ کنند، و به آنها بیاموزند که تنبلى بد است، یاد آنها بدهند که وادادگى و دنبال کار نرفتن موجب بدبختى است. انسان باید فعال باشد، بااستقامت باشد، و سعادت هر فرد مرهون فعالیت و استقامت او است.
همهى ما مىدانیم کمال هر چیزى مرهون کار است، مرهون فعالیت و استقامت است، چه در تکوین چه در تشریع، چه راجع به موجودات غیرانسانى و چه مربوط به انسان، یک دانهى گندم مىتواند انسان شود یعنى به اندازهاى ترقى کند که بشود انسان. اما کى مىتواند این دانه گندم انسان شود. وقتى که در دل خاک قرار گیرد کمکم شکفته بشود، استقامت داشته باشد تا کمکم ریشه بدواند و جوانه بالا آید فعالیت شروع شود، در اثر کار و استقامت خوشه گندم، سپس آن خوشه خورد شود، گندم از کاه جدا گردد بعد گندم زیر سنگ آسیا آرد شود، به صورت نان پخته شود یک انسانى آن را در دهان بگذارد و برود در معده هضم شود و بالأخره آن نان داخل در بدن تبدیل به سلول انسان شود.
آرى مىشود یک دانه گندم انسان شود، اما به شرطى که این راه طولانى را طى کند از حرکت باز نماند تا به کمال مطلوب برسد. چنانچه یک انسان نیز مىتواند برسد به جائى که به جز خدا نداند، از نظر مقام قرب به مقام بلندى برسد، از نظر مادیت هم مىتواند تسخیر فضا کند، این انسان هم
مىتواند تسخیر فضا کند، هم مىتواند تسخیر عالم ملکوت نماید، اما کى؟ در اثر کار، در اثر فعالیت. اگر کار نباشد، اگر فعالیت نباشد معلوم است انسان الفباى زندگى، الفباى سواد را هم نمىتواند یاد بگیرد، چه رسد که بخواهد تسخیر فضا کند یا اینکه بخواهد تسخیر عالم ملکوت کند و به قول سعدى چه خوش مىگوید:
درخت اگر فعالیت داشته باشد عزیز است و اگر از فعالیت افتاد سزاى او تبر است، بعد هم سزاى او آتش است.
درخت وقتى عزیز است که کار کند، فعالیت داشته باشد، استقامت داشته باشد، و اما اگر این درخت از فعالیت افتاد، دیگر او را با تبر ذرهذره مىکنند بعد هم مىسوزانند انسان هم همین است. انسان اگر کار کند، اگر فعالیت و استقامت داشته باشد عزیز است، در دنیا عزیز است، در آخرت عزیز است و به فرمودهى قرآن زندگى طیب دارد: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ«.(1)
کسى که کار کند کار شایسته «من عمل صالحاً من ذکرا و انثى» را بعضى معنا کردهاند، گفتهاند مراد از کار شایسته هر کارى است که مرضى خدا باشد، حالا مىخواهد نماز و روزه باشد یا زراعت و تجارت اگر اینطور معنا کردید چنین مىشود: هر که کار کند کار شایسته خداپسندانه کار مربوط به دنیا باشد یا مربوط به آخرت در دنیا زندگى طیب دارد، در آخرت هم زندگى طیبتر، پاکیزهتر. اگر هم آنچنان معنى کردید که معنا کردهاند «من عمل صالحاً» یعنى عبادت، یعنى نماز و روزه یعنى چیزهایى که عبادى است، نه کارهاى دنیایى بالأخره آیهى شریفه مىفرماید: تو به مقام قرب در دنیا و آخرت نمىرسى جز کار کنى، جز فعالیت و استقامت داشته باشى و کار شایسته کنى، از این جهت اسلام روى کار و فعالیت و استقامت خیلى سفارش کرده است، به اندازهاى ثواب بار بر کرده است که فرموده است اگر یک زنى در خانه کار کند، یعنى خانهدارى کند، بچهدارى و شوهردارى کند، اگر یک مردى براى رفاه زن و بچهاش کار کند، تجارت کند، زراعت
کند، فرموده است ثواب این مرد و زن ثواب جبهه و خط مقدم جبهه است.
راجع به مرد فرموده: «الکاد لعیاله کالمجاهد فى سبیل الله«.(2)
راجع به زن فرموده است: «جهاد المرئة حسن التبعل» هر دو معنایش این است که اگر زن در خانه کار کند، مرد در خارج خانه کار کند، براى اینکه زندگى خانه را بچرخانند، زن در خانه، مرد در خارج خانه ثواب هر دوى آنها ثواب خط مقدم در جبهه است.
راوى مىگوید: امام باقر (ع) را دیدم مىرود دنبال کار، دنبال زراعت در هواى گرم، عرق از سراپاى امام مىریزد این راوى محمد بن منکدر است، یک صوفى منش است، و امام باقر (ع) را قبول ندارد، اما امام باقر را آدم خوبى مىداند، مىگوید، بروم این فرزند زهرا را نصیحت کنم آمد در مقابل امام باقر گفت: یا بن رسول الله! اگر در این حال شما بمیرى در چه حالى مردهاى، مىخواست بگوید چون براى کار دنیا مىروى و عرق مىریزى و رفتن دنبال کار خوب نیست.
امام باقر (ع) فرمودند: اگر من در این حال بمیرم در حال عبادت و اطاعت خدا مردهام و فرمودند که من عرق مىریزم براى اینکه محتاج تو و امثال تو نشوم.(3) عین همین روایت از امام صادق (ع) رسیده است. راوى مىگوید: دیدم امام صادق (ع) مشغول کندن زمین بودند کار مىکردند و عرق از سر تا پاى آقا مىریخت. رفتم جلو و گفتم: یا بن رسول الله! بدهید من کار کنم. فرمودند: نه، دلم مىخواهد پروردگار عالم مرا در این حال ببیند، دلم مىخواهد پروردگار عالم ببیند که من دارم عرق مىریزم براى اینکه چیزى فراهم کنم، خودم زن و بچهام در رفاه باشند.(4)
عین این روایت را باز صاحب وسائل از امام موسى بن جعفر (ع) نقل مىکند، راوى مىگوید: رفتم در صحرا دیدم موسى بن جعفر دارند کار مىکنند و عرق از سر تا پاى ایشان مىریزد در هواى گرم، به ایشان عرض کردم: آقا!
مردها کجا هستند یعنى چرا شما کار مىکنید، موسى بن جعفر (ع) فرمودند: این کارى که من مىکنم سیرهى پیامبر و ائمه طاهرین است. پیامبر کار مىکرد، امیرالمؤمنین کار مىکرد، حضرت زهرا کار مىکرد، آباء من یعنى ائمه طاهرین کار مىکردند.(5)
دربارهى حضرت زهرا (س) دارد در خانه به اندازهاى کار کرده بود که دست مبارک ایشان تاول زده بود حتى یک وقتى پیامبر اکرم (ص) وارد شدند دیدند بچه در دامن زهرا است، دارد به بچه شیر مىدهد، دست مبارک از آسیا خسته شده و به خواب رفته زهرایش را بیدار کرد فرمود عزیزم بچش تلخى دنیا را براى شیرینى آخرت.(6)
به اندازهاى کار در اسلام اهمیت دارد که صاحب اسدالغابة در کتاب خود نقل مىکند، پیامبر اکرم (ص) رسیدند به کارگرى این بنده خدا آمد به پیامبر دست داد. پیامبر دست این کارگر را گرفتند دیدند دستش زبر است از اثر کار زبر شده، پیامبر اکرم (ص) دست او را بوسیدند و فرمودند: من دست کارگر را دوست دارم «هذه ید لا تمسها النار«.
به اندازهاى به کار اهمیت داده شده که راوى مىگوید: رفتیم خدمت امام صادق (ع(، امام صادق از عمر بن مسلم که یکى از اصحاب است احوالپرسى کردند، فرمودند که حال عمر بن مسلم چه طور است، گفتیم: الحمدالله حالش خوب است الا اینکه دست از تجارت برداشته حضرت فرمودند: براى چه؟ گفتند که رفته در خانه و مىگوید من دیگر پیر هستم و احتیاجى هم ندارم و رفته در خانه و آنجا مشغول عبادت است. حضرت سه مرتبه فرمودند: «عمل الشیطان» گفتند این کار، کار شیطانى است نه کار خدایى،(7) انسان دست از تجارت بردارد برود در خانه بنشیند و عبادت کند بعد فرمودند اگر کسى تجارتش را، کسبش را رها کند برود در مسجد بنشیند یا برود در خانه بنشیند دو ثلث عقلش کم مىشود.(8)
در روایات فراوانى داریم آن کسى که تنبل باشد عقل او کم مىشود، یعنى آدم حسابى آدمى که پروردگار عالم دستش را مىگیرد و بالا مىبرد کسى است که تجارت مىکند، کاسبى مىکند، اما تجارت و کاسبى، او را از یاد خدا باز نمىدارد. در قرآن مجید آمده: «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ«،(9) امام صادق (ع) فرمودند معناى آیه شریفه این است که آدم حسابى آن است که تجارت کند اما مواظب باشد موقع نماز اول وقت برود دنبال نمازش، مواظب باشد که این کاسبى او را از یاد خدا باز ندارد مواظب باشد «العیاذ بالله» یک دفعه این تجارت، این کسب، او را شیطانى نکند، رحمانى باشد.
در روایت دیگرى مىخوانیم که امام صادق (ع) مىفرمایند من صبحى سوار مىشوم مىروم دنبال کارم تا ظهر و ظهر مىروم دنبال نمازم بعد تمسک کردند به قرآن شریف، فرمودند قرآن مىگوید: «َإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ«(10)
وقتى که نمازت تمام شد برو دنبال کارت و بالأخره نظیر این روایاتى که خواندم بیشتر از پنجاه روایتش را صاحب وسائل (ره) در جلد دوازده وسائل نقل کرده. در اول جلد دوازدهم بیش از بیست باب در این باره عنوان کردهاند. و بیشتر از پنجاه روایت براى اینکه مسلمان باید فعال باشد، مسلمان باید با استقامت باشد. از سوى دیگر راجع به تنبلى، تنپرورى به اندازهاى مذمت شده که در همین روایات مىفرماید: ملعون است ملعون است آن کسى که مىتواند کار کند اما کار نکند و زن و بچهاش سختى بکشند.
در روایات دیگرى مىفرماید: ملعون است، ملعون است آن کسى که مىتواند کار کند اما نکند و سر بار و کل بر دیگران باشد. در روایت سومى مىفرماید: «من وجد ماء و تراباً ثم افتقر فبعده الله» که نظیر این روایت را اسد الغابة طور دیگر نقل مىکند: «من کان له ماء و تراباً ثم افتقر فعلیه لعنة الله» هر دو یک معنى دارد.
امام صادق (ع) فرمود آن ملتى که آب دارد، خاک دارد، اما فقیر است لعنت خدا بر این ملت باد. امیرالمؤمنین (ع) همان روزهاى اول آمدند کوفه وارد مسجد شدند دیدند دستهاى مشغول ذکر هستند امیرمؤمنان پرسیدند اینها کى هستند؟ گفتند: اینها رجال الحق هستند، امیرالمؤمنین این لغت برایش تازگى داشت فرمود: رجال الحق دیگر چیست؟ گفتند اینها افرادى هستند که زن و بچه و زندگى را رها کردهاند و آمدند در مسجد مشغول عبادت و ذکر و ورد و قرآن هستند اگر چیزى گیرشان آمد مىخورند اگر هم چیزى گیرشان نیامد صبر مىکنند، امیرمؤمنان عصبانى شدند فرمودند سگ هم همین جور است، سگ هم اگر چیزى گیرش آمد مىخورد و الا صبر مىکند! بعد به آنها گفتند بلند شوید بروید دنبال کار، رجال الحق دیگر کدام است! مسجد و گوشه مسجد نشستن و سرکج کردن این مربوط به اسلام نیست، اسلام کار مىخواهد اول وقت بیائید نماز بخوانید شما همان منطق قرآن را به کار بندید قرآن مىگوید: «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ «.(11)
تجارت کن، اما تجارت تو را از یاد خدا باز ندارد. کاسبى کن اما نماز اول وقت را فراموش نکن. «لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» مال خوب است اولاد خوب است اما مواظب باش مال و اولاد یک دفعه تو را بىخدا نکند. آنکه بد است این دلبستگى است، آدم دلبستگى به پول پیدا کند، دلبستگى به تجارت پیدا کند، دلبستگى به اولاد پیدا کند، بت او بشود بد است، و اما اگر دلبستگى نباشد وظیفه است، که انسان کار کند حتى در روایات مىخوانیم: «ابغض الناس عندالله البطالون» مبغوضترین افراد پیش خدا، افراد تنبل هستند، افراد بیکار (از امام باقر «ع«(.
حضرت موسى به خدا گفت: خدایا! مبغوضترین افراد پیش تو چه افرادى هستند؟ خطاب شد: «جیفة باللیل و بطال بالنهار«(12) مبغوضترین افراد پیش من آنها هستند که از اول شب تا صبح مىخوابند و به فکر آخرتشان نیستند و روز هم تنبل و به فکر دنیایشان نیستند.
فرق هم بین زن و مرد نیست، زن کار خانه را نکند وقتى وارد خانه او شوند مىبینند که چادرش آن گوشه افتاده، لباس بچهاش گوشهى دیگر افتاده، تار عنکبوت خانه را فرا گرفته این زن نیست. مبغوضترین افراد پیش خدا این زن است، مرد هم کار نکند و زنش خجالت بکشد پیش مردم، بچههایش در سختى باشند مبغوضترین افراد پیش خدا این مرد است این خانه باید بچرخد. خارج خانه مال مرد است، داخل خانه مال زن است زن تنبلى کند، مبغوضترین مردم است، مرد تنبلى کند مبغوضترین مردم است.
همین طورى که امام اول على (ع) مىفرماید: «اعمل لدنیاک کانک تعیش ابداً و اعمل لآخرتک کانک تموت غدا«(13)
براى دنیایت کوشا باش جدى مثل اینکه مىخواهى تا روز قیامت در دنیا باشى، براى آخرتت هم جدى باش به اندازهاى که گویا فردا مىمیرى.
براى هر دو انسان باید کوشا باشد، انسان باید دو چشمى باشد، دو بالى باشد، دو بعدى باشد در حالیکه به فکر دنیایش هست به فکر آخرتش باشد، در حالیکه به فکر آخرتش هست به فکر دنیایش باشد.
ملت تنپرور، ملت تنبل باید زیر و رو شود باید نابود شود. قرآن مىفرماید: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً«(14) وقتى ملتى عیاش شد، تنپرور، تنبل و سروچران گردید، افرادى که دور هم بنشینند و بگویند و بخندند، نه نسبت به دنیایشان فکر کنند، نه فکر آخرتشان باشند این افراد در هر ملتى زیاد شوند مستوجب عذاب مىشوند. لذا این شهر زیر و رو مىشود، این ملت نابود مىگردد.
در سورهى «واقعه» قرآن به اینها مىگوید: مترف یعنى هوسران خوشگذران، عیاش تنپرور، مىفرماید: «وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ«(15) مىگوید آنهایى که دست چپى هستند در روز قیامت چقدر شوم هستند
دست چپىها، شوم هستند مىفرماید اینها در جهنم هستند، در آن آتش سوزان، در آن آتشى که سایه آن آتش براى آنها سخت است سخت! مىفرماید این دوزخ براى چیست؟ براى اینکه در دنیا تنپرور بودهاند، براى اینکه عیاش بودهاند.
آن چیزى که ضعف اعصاب براى انسان مىآورد انسان را خرد مىکند، آن چیزى که موجب مىشود انسان در مقابل هر کس و ناکس سر فرود آورد، آن چیزى که موجب مىشود انسان را بنده دیگران کند آن برج است نه خرج آن تنپرورى است، آن عیاشگرى است، لذا عیاشگرى در اسلام خیلى مذموم است. تنبلى در اسلام مذموم است بعکس آن، کار، فعالیت که بخواهد زن و بچهاش در رفاه و آسایش باشند، این کار بسیار مطلوب است بالاترین عبادات است «قال رسول الله (ص(: طلب الحلال جهاد«(16) بافضیلتتر از همه اعمال اینکه انسان دنبال حلال باشد.
در ذیل آیهى شریفهاى که در قنوت مىخوانید: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ«(17) در ذیل این آیه روایت داریم که حسنهى در آخرت را به معنى بهشت گرفته و معناى حسنهى در دنیا را زندگى متوسط و اخلاق خوب. اگر کسى یک اخلاق خوبى در زندگى داشته باشد و یک زندگى متوسط هم داشته باشد این مصداق «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً» است. و راستى هم اینجور است.
یک کارى بکنید که همیشه تا دم مرگ دست از کار برندارید اگر تاجرى کار کن، اگر زارعى کار کن، فردى آمد خدمت امام صادق (ع) عرض کرد: یابن رسول الله! من کارگر هستم اما دیگر نمىتوانم با دستم کار کنم. دیگر نمىتوانم با دوشم کار کنم، حضرت فرمودند که برو کار کن برو بار را بگذار روى سرت ببر و با این کار عزت خودت را حفظ کن، عزیز باش و زن بچهات را در رفاه و آسایش قرار بده.
کسى آمد خدمت پیامبر اکرم، زنش اصرار کرده بود که برو از پیامبر
براى ما چیزى بگیر سخت در مضیقه بودند، او آمد تا نشست پیامبر اکرم (ص) براى اینکه نگوید نمىدهم و از طرفى هم او را ادب کرده باشد یک روایت خواند فرمودند: «من سألنا أعطیناه و من استغنى أغناه الله«(18) (هر کسى از ما چیزى بخواهد به او مىدهیم اما اگر نخواهد خدا او را بىنیاز مىکند(. او هیچ نگفت بلند شد آمد پیش زن و بچهاش، زنش به او گفت رفتى؟ گفت رفتم، پرسید چیزى گرفتى؟ جواب داد نه، راستش اینکه تا نشستم پیامبر این روایت را خواندند فهمیدم با من است.
زنش وسوسه کرد گفت: یعنى چه پیامبر با توست؟ خوب پیامبر روایت مىخواند کار پیامبر روایت خواندن است حتماً باید فردا بروى، دو دفعه فردا آمد، نشست تا نشست پیامبر فرمودند: «من سألنا أعطیناه و من استغنى أغناه الله» هر کس از ما چیزى بخواهد به او مىدهیم اما اگر از ما چیزى نخواهد خدا او را بىنیاز مىکند، خوب دیگر قطعى شد که پیامبر به او مىخواهد بگوید بلند شو برو، دوباره آمد خانه، دو دفعه زن وسوسه کرد که نه، حتماً باز هم باید بروى او روز سوم آمد تا نشست پیامبر همین روایت را خواندند، مرد دیگر خانه نرفت از خدمت پیامبر بلند شد بیرون آمد یک تیشه، یک طنابى از همسایه قرض کرد رفت یک پشتهى خارى کند به دوش گرفت آمد هیزم را فروخت یک غذایى براى زن و بچهاش تهیه کرد رفت خانه دید عجب لذتى دارد، آن شب را آن روز را به خوبى گذراندند فردا رفت، روز بعد آن رفت کمکم توانست یک تیشه و طناب هم بخرد یک سال بیشتر طول نکشید توانست یک شترى هم بخرد که دیگر هیزم را به دوش نگیرد. طولى نکشید یک غلامى هم تهیه کرد در بیابان کمک کارش باشد، طولى نکشید حسابى کار و بارش خوب شد.
یک روزى سوار شتر، غلام هم سوار شتر با یک آقایى داشتند مىرفتند پیامبر اکرم رسید او سلام کرد تا سلام کرد پیامبر فرمودند: «من سألنا أعطیناه و من لم یسألنا أغناه الله» بعد فرمودند: فلانى اگر آن روز من نیم من جو، یک صاع جو به تو داده بودم تو الآن بیچاره بودى اما ندادم عفت نفس به خرج دادى، کار کردى پروردگار عالم لطف کرد به مقامى رسیدى اتفاقاً این جمله
»من فضل الله» در قرآن زیاد تکرار شده است که آقا کار کن فضل پروردگار عالم شامل حال تو مىشود. «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ«.(10) «علم أن سیکون منکم مرضى و آخرون یضربون فى الارض یبتغون من فضل الله«(19)
اگر کار کار درستى باشد، کار حلالى باشد مسلم است که پروردگار عالم برکت مىدهد، فضلش را شامل حال او مىکند به هر کجا مىخواهد مىرسد لذا زن باید کار کند مرد باید کار کند، زن نباید تنبل باشد، تنبلى زن بدبختىها جلو مىآورد، مرد هم نباید تنبل باشد، تنبلى او بىآبرویىها به وجود مىآورد هر دو باید کار کنند.
حالا علاوه بر اینکه هر دو باید کار کنند و عملاً نشان دهند به بچهها که انشاءالله یکروزى دربارهاش صحبت مىکنم (تربیت عملى) علاوه بر این باید به بچهها بگویند باید خانم در خانه دخترش را وادارد به کار اگر بخواهد تنبلى کند، با زبان خوش با نصیحت نگذارد، تنبل بار آید، دختر بزرگ باید جارو کند، غذا باید بپزد، لباس باید بشوید و همهى اینها را مادر باید به دختر یاد بدهد، بعضى اوقات دیدهایم مخصوصاً الآن زیاد است که دخترها بلد نیستند کار کنند، اینها همین مقدار که درس مىخوانند خیال مىکنند که این درس است دیگر براى اینها بس است و نباید کار خانه را انجام دهند این غلط است.
همان وقت که دخترخانم امتحان دارد باید کمک مادر را فراموش نکند و اتفاقاً اگر نذر کند که در خانه کار کند بهترین نذرهاست. شماها نذر کنید که زن و بچهتان را در رفاه و آسایش بگذارید بهترین چیزها است، کار کنید تا در زندگى رفاه ایجاد شود بسیار مطلوب است البته اسراف و تبذیر نباشد، این حد متوسط بسیار در اسلام مطلوب است، بالاترین عبادت براى فرد است.
اى مرد مىخواهى عبادت کنى، عبادت ارزنده تا مىتوانى در خانه
با اخلاق باش و خارج از خانه کار کن براى اینکه زن و بچهات در رفاه و آسایش باشند و این را به پسرت یاد بده، پسر ده ساله شما باید کار خانه را بکند. پسر دوازده سالهى شما همان وقت هم که امتحان دارد باید برود نان بگیرد باید برود خرید کند و یادش بدهید کار کردن را همین طورى که باید یادش بدهید درس خواندن را، اگر خداى نکرده پدر مواظب درس خواندن بچهاش نباشد، مادر مواظب درس خواندن بچهاش نباشد معلوم است این بچه خوب نمره نمىآورد، مسئولش پدر و مادر است. باید مواظب دنیایشان هم باشند، و این از وظایف سنگین پدر و مادر است.
مادر کار کند دختر خانم هم در آشپزخانه دنبال مادرش، هم نگاه کند و هم کمک کند، این مثالها خیال نکنید همین جورى باشد، روانشناسها مىگویند: کار آئینه فکر جامعه است، الآن در همین دخترهایى که باسواد هستند، دیپلمه، فوقدیپلمه، لیسانس اینها فراوان دیده مىشود.
مىگویند یک دختر خانمى رفت منزل شوهر مىخواست برنج بپزد بلد نبود، لذا به یک زن گفت مىخواهم برنج بپزم چطور بپزم گفت باید برنج را بخیسانى او زیر بار نمىرفت، مىگفت بلد هستم، خیلى خوب این را که مىدانستم گفت بعد از آن آب بریزى و بجوشانى، گفت این را بلدم گفت وقتى جوشید به اندازهاى که له شد آن وقت چلوکش کنى، گفت: این را هم بلد هستم، گفت بریز در ظرف گفت این را هم بلد هستم گفت یک خشت را هم بگذار روى آن، گفت این را هم بلد هستم گفت خیلى خوب او آمد همه کار کرد خشت را هم گذاشت رویش معلوم است دیگر چه برنجى از کار درآمده است.
بعضى اوقات خشت را مىگذارند روى برنج، این تقصیر کیست؟ تقصیر مادر، بعضى اوقات پسر زن گرفته هنوز یک نان بلد نیست بخرد بعضى اوقات اتفاق افتاده این مرد زن جوانش را روانه مىکند پیش بقال. ننگ نیست براى یک مرد مسلمان زن جوانش برود سبزى بخرد، مرد در خانه نشسته زنش مىرود با نامحرم حرف مىزند او در خانه است، غیرت چه شد؟ از همه چیز گذشتى؟
مولى امیرالمؤمنین (ع) همین را مىگفت: امیرالمؤمنین روى منبر داد مىزد مىفرمود: مردها! من مىبینم زنها در کوچه تنه به یکدیگر مىزنند غیرت شما کجا رفت، تو که در خانه نشستى و زن تو مىرود میوه مىخرد، زن تو مىرود نان بخرد غیرتت کجا رفت؟ البته گاهى مىخواهد برود چیزهایى که مربوط به خودش است بخرد تو بلد نیستى بخرى با آن سلیقهى خودش باید باشد، خوب همراه هم بروید خوب است. اما برود سبزى بخرد، برود نان بخرد آن هم زن جوان تقصیر کیست؟ تقصیر این جوان است. بله تقصیر پدر هم هست، تقصیر مادر هم هست. اگر پدرش به او گفته بود عزیزم باید فعال باشى، باید کار کنى، جوانها! تا انسان فعال نباشد نمىتواند به جایى برسد.
دربارهى مخترعین شما مطالعه کنید (من مطالعه کردهام(. ببینید اینها چه زحمتها و مشقتها کشیدهاند تا توانستهاند مخترع شوند. تنها از اثر نبوغ نبوده اینشتین بارها رفوزه مىشد، او از نظر استعداد بسیار پایین بوده نیوتن از نظر استعداد بسیار پایین بوده حتى در دبیرستان رفوزه مىشد.
پاستور علاوه بر اینکه مریض بود، دردسر داشت از نظر استعداد معمولى بود اما از پاستور پرسیدند که آقا نبوغ یعنى چه؟ گفت: من نبوغ سرم نمىشود، اما همین مقدار مىدانم هر که کار کند و استقامت داشته باشد به هر کجا بخواهد مىتواند برسد. جوان! ولو استعدادت کم است، اگر کار کنى به هر کجا بخواهى مىتوانى برسى.
ملاصالح مازندرانى داماد علامه مجلسى (ره) است. او یک طلبه است، به اندازهاى کم استعداد بود که بعضى اوقات خانهاش را گم مىکرد. اما کار کرد، استقامت به خرج داد، شب عروسى گفت تا مطالعهام را نکنم نمىروم پیش عروس، نشست براى مطالعه اتفاقاً گیر کرد. نصف شب شد، نزدیک اذان صبح، دختر علامهى مجلسى دید نمىآید بلند شد رفت بیرون دید شوهرش یک مسأله علمى را نمىداند بفهمد، او زن باسوادى بود، نوشت مسأله را گذاشت روى کتاب و رفت ملاصالح آمد دید جواب مسأله نوشته شده رفت سراغ همسرش.
این ملاصالح مازندرانى که خانهاش را گم مىکرد از مجتهدین بسیار
عالى شد. شرحى که ملاصالح مازندرانى بر اصول کافى نوشته بهترین شرحهاست او توانست، شرح بر اصول کافى بنویسد، توانست مجتهد شود و دختر علامه مجلسى را بگیرد، همهى اینها در اثر کار و صبر و استقامت است.
در پایان بحث دو سه نکته را به همه مخصوصاً به کاسبها عرض کنم:
1- کار باید کرد، اما مواظب باشید حریص نباشید که اگر حریص شدید دیگر هم خودت بدبختى هم زن و بچهات. معناى حرص چیست، اینکه زیاده کار کنى، انسان باید کار کند، در حالى که باید کار کند باید عبادت کند، در حالىکه باید عبادت کند باید استراحت کند، زن دارى کند، بچهدارى کند. گاهى هم وقتش را مىگذارد روى کار مغازهاش نصف شب اول صبح موقع نماز باز مغازه باز است.
این ننگ است در بازار، ننگ است یک مسلمان مغازهاش باز باشد، بروید مکه، بروید مدینه ببینید آن وقتى که مىگوید: الله اکبر، کاسبى را رها مىکند، ولو اینکه استفادهاش عالى باشد. ننگ است براى یک کسى که مؤذن مىگوید: الله اکبر او چراغش مىسوزد، دارد کاسبى مىکند، کاسبى کردن وقت دارد. 8 ساعت کار، 8 ساعت خواب، 8 ساعت عبادت. تو 8 ساعت عبادت نمىکنى 4 ساعت عبادت نمىکنى اقلاً یک قدرى هم به فکر قبرت یک قدرى هم به فکر قیامتت، یک قدرى به فکر خدا باش. یک قدرى به فکر زن و بچهات باش.
2- باید مواظب باشید کار کار حلال باشد، اگر خداى نکرده یک درهم حرام بیاید در زندگى شما، نابود مىشوید حالا امروز نابود نشود، فردا مىشود. حلم خدا خیلى است خیلى.
سعید بن جبیر دم مرگ خندید. حجاج بن یوسف ثقفى گفت چرا مىخندى؟ گفت تعجب مىکنم از حلم خدا و بىحیایى تو، حلم خدا خیلى است. اما به قول یکى از مراجع بزرگ مىگفت: خدا دیرگیر است، اما سختگیر است. یک دفعه خداى نکرده غش در معامله مىکنى، در وضع فعلى گرانفروشى مىکنى، احتکار مىکنى خدا صبر مىکند براى خودت هم ممکن
است خبرى نباشد، اما براى همان که جمع مىکنى یک دفعه همان مال یک قوز و وبالى مىشود براى آنها، یک بدبختى مىشود، آتش هم مىگیرد نابود مىشوى. معنى ندارد که حرام نمو کند «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ«(20)
مواظب باشید حرام در زندگى شما نباشد مواظب باشید مستضعف را دهاتىهاى سادهلوح را، افراد سادهلوح را گول نزنید، مواظب باشید با این افراد سادهلوح یعنى مشترىهاى سادهلوح خیلى خوب برخورد کنید. خداوند مىفرماید به عزت و جلالم از همه چیز مىگذرم اما از مال مردم نخواهم گذشت.
3- انسان باید کار کند اما خودگرا نباشد. یعنى این کارى که مىکند، این استفاده که مىکند به اندازه وسعش به فقراء به ضعفاء به بیچارهها رسیدگى کند. ولو کم هر کسى به اندازهى وسعش، پیامبراکرم (ص) خطبهى شعبانیه را که خواندند، در این خطبه شعبانیه فضیلت ماه مبارک رمضان را مىگفتند، در آنجا هى مىگفتند: افطارى بدهید، تا مىتوانید به فقرا رسیدگى کنید یک کسى بلند شد گفت اگر نداشته باشیم؟ فرمود: «ولو بشقة تمر او شربة ماء«(21) این را سه مرتبه تکرار کردند، فرمودند هر کس به اندازهى وسعش یعنى معناى این گفته پیامبر این است که ما باید به اندازهى وسعمان رسیدگى به دیگران کنیم ولو این که مثلاً روزى صد تومان استفاده داشته باشى و روزى صد تومان بیشتر خرج داشته باشى اما به اندازه وسعت باید کمک به دیگران را فراموش نکنى کمک قلم، از نظر زبان، از نظر پول، از نظر هرچه بتوانى کار خوب است، همین طورى که خودش مىخواهد در رفاه باشد زن و بچهاش را در رفاه بگذارد، اگر مىتواند دیگران را هم در رفاه و آسایش بگذارد و این سه چیز را که عرض کردم حتماً باید به بچهها یاد بدهیم، یاد پسر و دختر بدهیم. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
1) نحل، 97.
2) وسائل، ج 12، صفحه 43.
3) وسائل، جلد 12، صفحه 10.
4) وسائل، جلد 12، صفحه 23.
5) وسائل جلد 12، صفحه 23.
6) تفسیر المیزان، ذیل سورهى «والضحى» آیه 5.
7) وسائل، جلد 12، صفحه 6.
8) وسائل، جلد 12، صفحه 5.
9) نور، 37.
10) جمعه، 10.
11) النور، 37.
12) بحار، جلد 76، صفحه 180.
13) مستدرک الوسائل، جلد 1، صفحه 18.
14) اسراء: 16.
15) واقعه، 41 – 45.
16) کنز العمال خبر، 9205.
17) بقرة: 201.
18) اصول کافى، جلد 3، ص 208، باب القناعة – سفینة البحار ماده «قنع«.
19) مزمل، 20.
20) بقره، 276.
21) تفسیر نمونه، جلد اول.