جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سخن ناشر (2)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

یک وجه تمایز زندگی انسان قرن بیستم در مقایسه با گذشته، دست رسی او به علوم و فنونی است که قدرت و توان او را در تسخیر جنبه های مختلف زندگی مادی وسعت داده است. به همراه پیش رفت های خیره کننده در حوزه های علوم طبیعی، علوم انسانی نیز با بهره گیری از نظریه ها و به خصوص روش های تجربی، توانسته ابهامات بسیاری را در زندگی فردی و اجتماعی انسان روشن کند که از آن جمله، شناخت راه ها و شیوه های نو در تربیت و هدایت رفتاری انسان ها می باشد. اولین فایده ی شناخت و تسخیر افکار و اعمال انسان ها و تسلط بر آن ها کشف استعدادهای افراد و فراهم کردن امکان برای رشد آن ها بود، لیکن این پیشرفت به همراه خود عواقب منفی و نگران کننده ای را نیز بر انسان تحمیل کرد. علوم انسانی در پاره ای از از موارد در خدمت افکار شیطانی قدرت های سیاسی مستبد و زورگو درآمده و یافته های روان شناسی و جامعه شناسی، ابزاری در دست صاحبان قدرت و ثروت شده تا با تبلیغات فریبنده ی مبتنی بر شیوه های اغوایی و موذیانه، تار و پود قدرت و سلطه ی خود را بر دست و پای جوامع پیچیده و آن چه خود می خواهند به نام رشد و

کمال و توسعه به آنان القا کنند. در این میان حساسیت و توجه وسواس گونه و افراطی در تعلیم و تربیت «انسان» به عنوان یافته ی گمراه کننده علوم انسانی عصر حاضر و در بعضی مواقع تحفه های صاحبان «اندیشه» در علوم انسانی و مبتنی بر روش های به اصطلاح اعجازگونه ی تجربی! در رگ و پوست معلمان و مربیان ریشه دوانید، چنان که گاه می پنداریم برای تربیت درست و مؤثر باید بکوشیم و بخوانیم و بدانیم و بر آن اساس عمل کنیم و نتیجه ی مطلوب را به دست آوریم، ولی افزون بر آن باید خود «باشیم» و با «بودن» خود که تجلی فطرت ما است، چراغ راه هدایت و رشد نسل نو گردیم.

هر چند نمی توان گفت بشر بدون علم و دانش تعقلی و اکتسابی می تواند راه درست زندگی را بیابد، لیکن باید این نکته را نیز دانست که انحصار همه ی توانایی ها و امکانات فکری و روحی بشر به «علم«، آن هم در قالب تجربی اش، غفلت از بسیاری زوایای وجود لایتناهی و خداگونه ی او را به همراه دارد و چه بسا داستان این زندگی مصداق بیان حکیمانه ی جلال الدین مولوی باشد که می گوید:

این همه علم بنای آخور است

که عماد بود گاو و اشتر است

بهر استسقای حیوان چند روز

نام آن کردند این گیجان رموز

و ما نیز در نتیجه ی فریب و اغوای یافته هایی اندک و در عین حال مغشوش و مبهم، تصور می کنیم رموز هستی انسان و طبیعت را کشف کرده ایم و دیگر هیچ گونه نقص و ابهامی در شناخت علل و

عوامل رفتار افراد و جوامع و رازی در پدید ه های مادی مکتوم نخواهد ماند. این وضع دقیقاً همان دور ماندن از حقیقت وجود انسانی است که در صورت اتصال به منبع کمالات و دانش مطلق خداوند متعال، هر مقدار دانش را جز اندکی و «قلیل» نشمارد و بداند اگر در جست و جوی راه است باید در هر گامی که بر می دارد، چشم به عنایات و افاضات حق تعالی داشته باشد که از راه وحی و الهام و اشراق بر قلب انسان تابانده می شود.

کتاب حاضر تلاش دارد از این زاویه ی نگاه، تفحصی در برخی شیوه های تربیت اکتسابی و غیر طبیعی داشته باشد و می کوشد تربیت «فطری» و «حقیقی» انسان را به گونه ای بررسی کند که هشداری باشد در باب آن چه می خوانیم و می دانیم که چگونه می تواند و باید به کار رود تا در جریان تربیت، کودک را از مسیر فطرت و سرشت خویش بیگانه نسازد.

اتشارات انجمن اولیا و مربیان