زبان رفتار، زبان حال، احساس، عواطف و هیجانات ماست. در حقیقت همه روزه با ملاحظه حالت ها، تغییرات قیافه، لحن صدا و حرکات بدن دیگران به طور غیر ارادی ذهن آنها را می خوانیم و در یک نگاه آنی و گذرا درک می کنیم که یک فرد چه احساسی نسبت به ما دارد. همین برداشت را دیگران نیز می توانند از رفتارهای غیرکلامی و نامرئی ما داشته باشند. استفاده غیر ارادی و ناخودآگاه و در عین حال پنهان از هر مهارت غیر کلامی چیزی نیست که بتوان آن را با نقش و ادا و تمرین کنترل کرد. بلکه برخاسته از انگیزه های ناهشیاری است که در «پس زمینه ی» رفتار و حالات نامرئی ما رخ می دهد ولی تأثیر ناخودآگاه خود را دارد.
بدون تردید بخش عظیمی از حالات و هیجانات ناخودآگاه آدمی در هنگامی که در حال انتقال پیام کلامی است به دیگران منتقل می شود.
آنچه که در حاشیه گفتار ما ارسال می شود قوی تر، گویاتر و عمیق تر از آن متن گفتاری است که از طریق زبان ملفوظ بیان می شود. اگر بتوانیم به نشانه ها و علایم و یا نمادهای این «زبان صامت«، اما «گویا» و «نافذ» هوشیار گردیم، در تنظیم روابط خود با دیگران تجدیدنظر خواهیم کرد و سعی می کنیم حالات و حرکات و حتی طرز نگاه خود را با محتوای پیام خود هماهنگ کنیم. تنها در این شرایط است که می توانیم راحت تر، هوشمندانه تر، و با بصیرت بیشتر با دیگران ارتباط برقرار کنیم. البته در صورتی می توان این مهارت ها را در خود پرورش داد که بدانیم در چه «زمانی» و در چه «شرایطی» و با چه «خصوصیاتی» می توانیم «سخن» بگوئیم و در چه موقعیتی باید «سکوت» کرد و در چه زمانی حالات درونی خود را بدون کلام به دیگری منتقل کنیم. به عبارتی دیگر، «زمان شناسی«، «زبان گزینی«، «نیازشناسی» و «مخاطب شناسی» در این فرآیند نقش مهمی دارد. هر فعل تربیتی بدون حضور به موقع این عوامل محکوم به شکست است.
آواهایی که با صدای ما تولید می شوند نمادهای موقعیت فکری ما هستند و واژگان نوشتاری، نمادهای آن آواهایی هستند که با صدای ما تولید شده اند. آوا همچون نخستین پیام و نماد، رابطه ای بنیادین و مستقیم با جان دارد و نخستین دال ها را می آفریند؛ اما آفرینشگری ساده همچون دیگر فرآورده ها نیست، بل به موقعیت جان، دلالت دارد. اگر جان پذیرای سخن باشد و سخن از جان و دل برخیزد تحول در منش امکان ظهور می یابد.
همان گونه که افلاطون گفته است: در گفتار قلبی، سخن در روح شنونده نوشته می شود مشروط به آنکه از زبان دل باشد. به تعبیر او، در گفتار
قلبی، معنا حاضر است و در گفتار زبان، پنهان و حتی غایب.(1) به قول خواجوی کرمانی:
ز تو با تو راز گویم به زبان بی زبانی
به تو از تو راه جویم به نشان بی نشانی
چو شوی ز دیده پنهان که چو روز می نمایی
رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی
تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی
تو چه آیت شریفی که منزه از بیانی
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده
ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی
در زیبایی شناسی، زبان نمادین ناظر بر کیفیتی است که گذشته از معنی بلاواسطه خودش به چیز دیگر به ویژه یک مضمون معنوی تر که کاملا قابل تجسم نیست، دلالت دارد. بر این اساس است که «ژول لوبل» معتقد است «هر شییء مخلوق، همان طور که هست، انعکاسی از کمال الهی و علامتی قابل ادراک و طبیعی از حقیقتی فوق طبیعی است«.(2) به تعبیر «لاندریت» نمادگرایی علم به نسبت هایی است که دنیای مخلوق را با خالق دنیای مادی یا با دنیای فوق طبیعی متحد می کند، آیا پرورش حس
دینی و تعالی معرفت شهودی جز این است که باید هماهنگی روح و جهان هستی با خالق یگانه انجام گیرد و به هماهنگی ها و مطابقت ها و مشابهت هایی که در میان اجزای مختلف جهان وجود دارد علم و وقوف یافت.(3) این بدان معنی است که با ایجاد این تحولات، شخص باید خویشتن را به آن درجه ای از استعداد و قدرت مکاشفه ارتقاء دهد که در باطن او چشم بصیرتی گشوده گردد تا قادر باشد در محسوسات، حقایق نامحسوس و در «شناخته«ها، «نشناخته«ها و یا در «ملک«، «ملکوت» و در «غیب«، «شهادت» را ببیند. با گشودن چنین دیده ای در باطن است که اثرپذیری و اثرگذاری درونی از پیام های تربیتی معنا می یابد. و ارزش های اخلاقی در عمق وجود فرد ریشه می دواند. اگر بخواهیم تربیت نمادین را به طریق روش های نامرئی آن هم از زاویه تربیت دینی و پرورش حس مذهبی به اجمال و ایجاز بیان کنیم چیزی جز آنچه در سطور قبل اشاره گردید نیست و همه تلاش نظام تعلیم و تربیت اسلامی که غایت آن پرورش افرادی است با فضائل اخلاقی و ارزش های دینی در همین پیام خلاصه می شود. اما به نظر می رسد آنچه هم اکنون به نام «تربیت دینی» و به منظور تقویت ارزش های الهی در مدارس انجام می گیرد در اغلب موارد به ضد تبلیغ تبدیل شده است. به جای تقویت «جریان های دینی» به «مجاری دینی» مشغولند و به جای «پرورش حس» دینی به «آموزش اطلاعات دینی» بسنده کرده اند. به جای «تربیت سیرت دینی» به «تزئین صورت دینی» اکتفا کرده اند. به جای «خودانگیختگی» و «خودپویی» در تربیت دینی به «دگرانگیختگی» و «مقبول نمایی» روی آورده اند و
دانش آموزان را نه از راه فطرت و تمایل درونی و شوق و ذوق عاطفی بلکه از راه تشویق های بیرونی و محرک های شرطی شده و مشوق های تصنعی و عاریه ای به رفتار و اعمال دینی سوق می دهند، چیزی که هنوز به عواقب خطرناک و عوارض آفت زای آن پی برده نشده است. حال آنکه تربیت دینی فراتر از آموزش ها و تبلیغات و تزئینات دینی است!! و امری است که باید بواسطه ی بیدارسازی دل و شکوفایی درون مایه های فطری تقویت و پرورش یابد.
1) روش های بالینی مطالعه رفتار در روان شناسی بالینی و مصاحبه بالینی ابزاری است که می توان با آن معانی پنهان رفتار را کشف کرد.
2) ر. ک. رمز و داستان های رمزی، تألیف تقی پور نامداریان، ص 10.
3) همان منبع، ص 10.