کودکان هنگام حل مسئله سعی می کنند تا اعمال و روابط موجود در مسئله را مدل سازی کنند. آنها ابتدا می کوشند موقعیت و ارتباط بین عوامل مسئله را با اجسام یا افراد اطراف شان شبیه سازی کنند، آن گاه با استفاده از شمردن مهره ها، یا چوب خط ها مسئله را حل کنند.
به تدریج که کودک بزرگ می شود و توانایی های ذهنی او رشد می یابند، یاد می گیرد که به جای استفاده از تفکر عینی، از روش تفکر انتزاعی استفاده کند. این مهارت او را قادر می سازد که برای حل مسئله های گوناگون از روش های پیشرفته تر ذهنی، که کمتر قابل رویت هستند، استفاده کند (کارپنتر، فنما، لوی، فرانک و امپسون، 1386(. با
توجه به این نکته، ساده ترین روش برای آموزش «حل مسئله» به کودک این است که، به او یاد بدهیم با استفاده از اشیاء مختلف و ساده مثل، آجرهای رنگی، یا مهره های رنگی سؤال مسئله را برای خودش مدل سازی کند تا بتواند از این طریق مسئله را برای خودش قابل فهم کند. آن گاه بکوشد با شمردن مهره ها، یا آجرها عددهای مسئله را با هم جمع یا تفریق کند. به مثال زیر توجه کنید.
میوه فروشی 25 صندوق پرتقال داشت. او 14 صندوق پرتقال را فروخت. اکنون او چند صندوق پرتقال دارد؟
برای حل این مسئله، کودک ابتدا باید صندوق های پرتقال را، مهره فرض کند، و سپس سعی کند با استفاده از روش شمارش و جدا کردن، مسئله را حل کند.