– به طور غریزی عمل می کند
این نوعی دیگر از رفتار ناهماهنگ است. بچه ای که به قضاوتش اعتماد ندارد برای کنترل هر موقعیت، خودش را زبون و مضطرب می یابد، اغلب پیش از ارزیابی دست به عمل می زند. گر چه ممکن است رفتارش را نامناسب بیابد اما نمی داند چگونه آن را اصلاح کند.
– ذهنش متمرکز نیست
چنانچه بچه انجام کاری را شاق و دشوار بیابد، به سادگی تمرکز ذهنش را از دست می دهد. برای مثال چنانچه نتواند بی درنگ مقاله ای را درک و یا به سرعت مسأله ای را حل کند، افکارش پراکنده می شود. چنانکه گفتیم یادگیری مستلزم مبارزه با موانع و دشواریهاست. بچه ای که به توانایی های باطنی خود ایمان دارد می تواند در برابر چالش ها و تنگناها تاب آورد زیرا یقین دارد که سرانجام بر آن ها چیره می شود. او با انواع مسایل ریاضی و مقاله ها و پاراگراف ها آنقدر سروکله می زند تا نهایتا آنها را درک کند. در حالی که بچه فاقد اعتماد به نفس قدرت درونش را دست کم می گیرد و موانع و تنگناها را شکست تلقی می کند.
– در موقعیت های تازه به شت دچار اضطراب می شود
بعضی از بچه های فاقد اعتماد به نفس در موقعیت های عادی خوب عمل می کنند. آنان در اوضاع و شرایط عادی با این طرز تفکر که؛ کسی از ایشان توقع زیادی ندارد، بر محدودیت ها غلبه می کنند و از عهده ی بسیاری از کارها بر می آیند، اما پس از تغییر اوضاع و شرایط، با
این تصور که با انتظارات زیادی روبرو خواهند شد به شدت مضطرب و هراسان می شوند.
– از بیم اشتباه از انجام بسیاری کارها صرفنظر می کند
تردیدی نیست که هیچ کس مایل نیست اشتباه کند، در عین حال ارتکاب خطا برای بچه ی دچار «خودکم بینی» وعقده حقارت سخت و دشوار است. زیرا او هر خطایی را تأییدی دیگر بر ناتوانی خود قلمداد می کند و در نتیجه هنگام برخورد با هر مانع و تنگنا که می تواند موجب رشد و توانمندی اش شود برای استتار کمبود و ناتوانی اش از میدان عمل می گریزد. در صورتی که بچه ی متکی به نفس، خطاهای کوچک نظیر افتادن گچ از دست و یا صرف نادرست یک فعل را به هیچ می گیرد و کوچکترین واکنشی نسبت به آن نشان نمی دهد.
به طور کلی انسان تنها زمانی برانگیخته می شود و جدیت به خرج می دهد که دستاورد و یا هدفی قابل حصول پیش رو داشته باشد. به همین دلیل چنانچه بچه باور کند که نمی تواند موفق شود و از زاویه خطاها به زندگیش بنگرد، هیچ انگیزه ای برای جنب و جوش و تلاش نمی یابد.
– به طور کلی فاقد پشتکار است
پشتکار یعنی تلاش پیگیر حتی در شرایطی که هر چیز مدام دشوارتر شود. از آنجایی که توانایی های ما چون آینه بازتاب اعتقادات ماست، بچه ای که دستیابی به اهدافش را قطعی تلقی می کند، با همت و پشتکار خواسته های خود را جامه ی عمل می پوشاند. بعکس بچه حقیر و زبون احتمال شکست و ناکامی اش را زیاد برآورد می کند
و هرگونه فرصت را برای تحقق خواسته ها و آرزوهایش از دست می دهد.
– انعطاف ناپذیر است
بچه ی فاقد اعتماد به نفس موجودی مفلوک و هراسان و خجالتی است و از دیگران انتظار دارد که از سر دلسوزی و شفقت با او رفتار کنند. چون در پیش بینی کردن توقعات یا واکنش های دیگران به فکر و ذهن خود اعتماد ندارد به چند الگوی ذهنی غیر منطقی می چسبد واز آن ها پیروی می کند. برای مثال وقتی معلم بچه ها را ترغیب می کند که در زمین بازی جنب و جوش و هیاهو کنند در ذهن می گوید: «من باید آرام و مهربان باشم.» وقتی کتاب ریاضی باز می شود، این اندیشه از ذهنش می گذرد که: «این چیزی نیست که بتوانم به راحتی آن را درک کنم.» او صرفا به خاطر خو کردن به این افکار قاطعانه از آنها پیروی می کند و بر هر آرمان و یا پیشنهاد جدید خط بطلان می کشد. ترس و اضطراب مفرط به وی اجازه نمی دهد که چیزهای جدید را بیازماید و درباره ی مهارتها و استعدادهای طبیعی خودش معلومات بیشتری به دست آورد.
– توانایی های خود را بیشتر یا کمتر از آنچه هست برآورد می کند
شاید زیاد برآورد کردن توانایی ها از سوی بچه فاقد اعتماد به نفس غریب به نظر برسد، در عین حال او ممکن است برای سرپوش گذاردن بر کمبود خود، توانایی اش را زیادتر از آنچه هست برآورد کند. در واقع چون نمی تواند با قابلیت های راستین خویش رو به رو شود برای مقابله با احساس بی کفایتی اش به تخیلات و اوهام که فاقد
هرگونه اصل و اساس منطقی است متکی می شود و با نسبت دادن یک سری توانایی های غیر واقعی به خود، به طور تصوری در بعضی کارها که ابدا با آنها سروکار ندارد خود را ماهر و کارکشته به حساب می آورد. چه بسا باور کند که یک بازیگر، خواننده و یا موسیقی دان طراز اول است؛ زیرا هیچ کس او را در این زمینه ها نمی آزماید و این در حالی است که می داند برای این کارها تعلیم ندیده است ومهارت در این کارها مستلزم تمرین های بسیار است.
– موفقیت را به منابع بیرونی نسبت می دهد
وقتی بچه فاقد اعتماد به نفس در یک امتحان نمره ی خوبی کسب می کند و یا در مسابقه ای برنده می شود، موفقیت هایش را این گونه توصیف می کند: «امتحان ساده بود.» یا «استاد او را دوست داشت.» و یا «شانس آورد.» او حتی نمی تواند نمره خوب در امتحان و یا گل زدن در بازی فوتبال را ناشی از مهارتها و استعدادهای طبیعی خود بداند. در حالی که بچه متکی به نفس موفقیتش را در امتحان به هوش، سخت کوشی و دقت در یادگیری اش نسبت می دهد و کارش را منشأ افتخار و تأییدی بر توانایی هایش به حساب می آورد.
– شکست را به منابع درونی نسبت می دهد
وقتی بچه ای شکست می خورد چه اتفاقی پیش می آید؟ بچه متکی به نفس، عدم دستیابی به هدفش را تجربه ای مفید تلقی می کند. ممکن است بگوید به دلیل سردرد، سخت بودن امتحان و یا بی انصافی معلم و یا عدم مطالعه کافی، نمره ی مطلوبی کسب نکرده است، اما بچه فاقد اعتماد به نفس این عدم موفقیت را نتیجه مستقیم
فقدان هوش و ذکاوت خود می شناسد. و در مقام توجیه ادعایش می گوید که: در فلان درس خوب نیست و یا در این زمینه استعداد کافی ندارد و همین تجربه های نامطلوب حس بی کفایتی را در لوح ضمیرش ثبت می کند و سبب می شود که قدرت نهفته در وجودش را انکار کند و هر گونه عملکرد خوب را زاییده منابع خارج از کنترل، نظیر بخت و اقبال، احساسات معلم و یا سادگی و دشواری امتحان تلقی کند.
– تجربه ی منفی را عادی تلقی می کند
بچه فاقد اعتماد به نفس به گونه ای عمل می کند که گویی عدم قابلیت و یا ناشی گری چندان هم بد نیست. همواره تصور می کند که یک شکست نشانه ی شکست های دیگر است. برای مثال می گوید: «من همیشه این مسأله ها را غلط حل می کنم.» یا «من همیشه این کارها را احمقانه انجام می دهم.«
– استقلال در کار را دشوار می یابد
بچه فاقد اعتماد به نفس همواره مایل است از فرامین و نقطه نظرهای دیگران پیروی کند. به خاطر بی اعتمادی به استعدادهای بالقوه اش هرگز نمی تواند تکالیفش را مستقل از همکلاسی هایش انجام دهد، اغلب از آنان می پرسد که چه باید بکند و تا چه اندازه کارهایش درست است زیرا یقین ندارد که کارها و تکالیفش را درست درک کرده، و یا درباره ی رضایت بخش بودن آنها مردد و دودل است.
– به سؤال کردن رغبت ندارد
حتی هنگام تقاضا از همکلاسی هایش برای کمک به او در انجام تکالیف، از پرسش طفره می رود زیرا می ترسد با طرح سؤالی ساده، احمق به نظر آید و یا فکر می کند که پرسش او آنقدر پیش پا افتاده و بی اهمیت است که طرف مقابل هرگز برای پاسخ به آن برانگیخته نمی شود. به همین دلیل به ندرت به پرسش های استاد پاسخ می دهد. حتی وقتی پاسخ را می داند، یقین ندارد که درست است و یا می تواند نظر استاد را تأمین کند.
گرچه مطالب فوق مانند حرارت سنجی که درجه ی تب را اندازه گیری می کند نمی تواند به طور دقیق میزان اعتماد به نفس بچه ها را ارزیابی کند. با وجود این می توانید آن را راهنمای رفتار شخصیت سالم درونی یا فردی فرزندتان بدانید و با استفاده از آن او را در شکوفایی شخصیتش یاری کنید. اگر بچه ای نه ویژگی موجود در این فهرست و بچه ی دیگر تنها سه ویژگی آن را شامل باشد، نمی توان اعتماد به نفس بچه ی اول را سه برابر اعتماد به نفس بچه ی دوم ارزیابی کرد. چرا که شدت و تأثیر هر یک از این خصوصیات متفاوت است. برای مثال بچه ای که بعضی اوقات دلسرد و ناامید می شود نسبت به بچه ای که به رغم خشنودی ظاهری اش خود را دست کم می گیرد به یک اندازه دچار حقارت نفس نیست.
این فهرست قصد دارد که زنگهای هشدار را به صدا در آورد و والدین را به نظارت بیشتر بر رفتار بچه ها فراخواند. به هر حال اگر
تعدادی از این خصوصیات را در فرزندتان مشاهده کردید، می توانید با توسل به سایر مطالب این کتاب مسائل او را ریشه یابی کنید، از نقاط ضعف، حساسیت ها و گرایش هایش آگاه شوید و همه چیز را از دریچه چشم او ببینید.