جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رابطه جامعه مدنی و اخلاق

زمان مطالعه: 5 دقیقه

یکی از گفتمان های تربیتی، که زاییده ی نگاه جدید انسان به جهان هستی و جایگاه انسان در آن است، مبحث «جامعه مدنی» است. بسط و گسترش مفهوم «فرد» به تدریج موضوعی به نام تقابل عرصه های متفاوت زندگی آدمیان را به گفتمان های تربیتی وارد کرده است.

گسترش مفهوم «فرد» به تفکیک دو ساخت انسانی منجر شد، یکی ساحت «خصوصی» که در بر دارنده ی منافع، خواست ها و عقلانیت فردی است و دیگری ساحت عمومی که مشتمل بر افراد جامعه است و آن مفهوم به نام «مصلحت عمومی» تعریف می شود. مجموعه ی نهادهای اجتماعی، از کوچکترین واحد اجتماعی، یعنی «خانواده» تا بزرگترین نهاد اجتماعی، یعنی «دولت«، با اتکاء به این دو ساحت و مناسبات بین آنها بوجود آمده اند. جایگاه فرد و الزمات اخلاقی هر یک از نهادهای اجتماعی از مسائلی هستند که ذیل مبحث «جامعه مدنی» قابل طرح هستند.

نهاد دین و اخلاقیات در جامعه ما از جایگاهی ویژه برخوردار است و بحث برانگیزترین بخش از مباحث جامعه مدنی را به خود اختصاص داده است.

تعیین «نسبت میان جامعه مدنی و اخلاق» از نتایج این مبحث است. برای ورود به بحث «نسبت جامعه مدنی و اخلاق» ضرورت دارد که نگرش نسبت به دو جزء اساسی آن روشن شود؛ یک جزء اساسی این مبحث «جامعه مدنی» و لوازم رشد و تحول آن است و جزء دوم آن درونی شدن ارزش های مدنی «اخلاق» است.

موضوع جامعه مدنی در چهارچوب مفهوم «مدرنیته» مورد توجه قرار می گیرد. توجه به مفهوم جامعه مدنی متأثر از نگاه نوین انسان به دنیا است، نگاهی که خود متأثر از تحولات اخلاقی و دینی عصر رنسانس بوده است. مهمترین این تحولات همانا خرد «خودبنیاد«،

»اختیارگرایی» و فهم تازه ای از قوه عاقله آدمی بود. در حقیقت پیش شرط اصلی توسعه نهادهای مدنی عقل «خودبنیاد» و خرد گرایی است. اسطوره زدایی از دولت و سیاست و عقلانی کردن آنها بستر لازم برای افزایش گستره عرصه عمومی را فراهم آورد. عقلانیت متعارف قرون میانه عبارت از توجیه گزاره ها و سنن و هنجارهای دینی بوده است، اما در عصر رنسانس خرد آدمی سرچشمه مستقل معرفت و یا کسب معرفت نقادانه محسوب می شد.(1) و اخلاق نیز از وابستگی کنترل های بیرون آزاد شده و «خودبنیاد» یا درونی می شود.

یکی از ویژگی های بنیادی جامعه مدنی «استقلال جامعه و نهادهای مدنی از قدرت سیاسی» است. «استقلال از قدرت سیاسی» در مفهوم آزادی منفی و آزادی مثبت متجلی می شود. لازمه استقلال از قدرت سیاسی، رشد یافتگی اخلاقی تک تک افرادجامعه، وجود حداقلی از آزادی های مدنی و سیاسی و آزادی بیان است. به رسمیت شناختن «عرصه ای مصون از مداخله دولت و جامعه» (آزادی منفی) از پیش شرطهای اساسی بقاء نهادهای مدنی است. توسعه آزادی های سیاسی (نهادینه شدن فعالیت های سیاسی) و توسعه آزادی بیان (به دو شکل آزادی پیشنهاد کردن و آزادی مخالفت کردن) و توسعه دموکراسی و فرایندهای مشارکت نه تنها از تبعات توسعه نهادهای مدنی است بلکه از لوازم آن نیز هستند. و دست یابی به اخلاق متعالی که بر اساس احترام متقابل شکل می گیرد مقدمه ی ورود به این جامعه است.

از طرف دیگر تحقق جامعه مدنی مستلزم وجود وحدت متکثر مبنی بر پذیرش تنوع آراء و سلایق است. به عبارت روشن تر تمامی اعضاء اجتماع با اعتقاد به یک اصل یا چند اصل مشترک وحدت می یابند. تا زمانی که اعضاء اجتماع هیچ تعهد مشترکی را درقبال اجتماع پذیرا نشوند، نمی توان به بقاء اجتماع، به دور از زور و استبداد، امیدوار بود. این اصل یا اصول مشترک می تواند «ملیت«، «مذهب» و «سرنوشت» مشترک باشد. تمامی گروهها، اعم از گروههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره، منافع فردی یا گروهی خود را که در تعارض یکدیگر قرار می گیرد مطرح می کنند اما اینها همگی در خدمت جامعه مدنی اند. بنابراین اگر افراد جامعه از نظر اخلاق دگر پذیری به توسعه موزون دست نیابند امکان همزیستی مسالمت آمیز و به دور از خشونت را نمی توان از آنها انتظار داشت.

پژوهش های متعددی از جانب روان شناسان، جامعه شناسان و دیگر صاحب نظران علوم انسانی و تربیتی در ارتباط با موضوع آموزش های اخلاقی در جامعه ی مدنی انجام گرفته است که در اینجا به چند نمونه از آن اشاره می شود:

»جیمز لمینگ» در تبیین فضیلت مدنی؛ زمینه ای عام برای تربیت منش و تربیت قانون گرا قائل است و معتقد است:

تربیت قانون گرا باید به چیزی فراتر از آموزش شیوه ها و مسایل مربوط به نظام حکومتی جامعه دست یازد و شامل مفاهیمی از فضیلت مدنی باشد که در ایده ی دموکراسی ملحوظ شده است. این نکته مورد توجه قرار گرفته است که دانش آموزان علاوه بر یادگیری تجربی به محتواهای فلسفی و اخلاقی نیز نیازمندند.

به دنبال آن، «چارلز هاینز» نیز در مقاله ای تحت عنوان؛ «چهارچوبی مدنی برای برنامه های موفق در تربیت منش اخلاقی» می گوید:

تربیت منش اخلاقی در مدارس باید توسط اصول مدنی جامعه سازماندهی شود. این اصول عبارتند از مدارا، خویشتن داری، تحمل آراءدیگران، دگر پذیری، مهرورزی و نوع دوستی.

»جوزف براون» در مقاله ای با عنوان:

»غمخواری، شهروندی و وجدان«: سنگ بناهای برنامه درسی تربیت ارزشی برای مدارس ابتدایی را با رویکردهای مختلف درباره ی آموزش ارزشها بررسی کرده است، از نظر او یک برنامه درسی برای دوره ابتدایی بر سه عنصر استوار است: 1- غمخواری و همدلی نسبت به دیگران؛ 2- رعایت حقوق شهروندی؛ 3- وجدان. و اشاره می کند که مسائل اختلافی باید با سعه ی صدر در قالب این گونه برنامه درسی مورد بحث قرار گیرد. بنابراین لازمه ی رشد اخلاقی دانش آموزان در دوره ی ابتدایی درونی کردن این ارزش هاست که در واقع بنیادهای اخلاق مدنی در جامعه ی مدنی را تشکیل می دهد. «جان کاسل» در مقاله ای با عنوان: «افزایش کنترل خود در دانش آموزان ابتدایی از طریق برنامه ی تربیت منش اخلاقی» می نویسد:

این برنامه عملی به این قصد طراحی شد که توانایی دانش آموزان را برای رفتار مناسب در نقاط مختلف مدرسه افزایش دهد و خویشتن داری و خویشتن گستری را به آنها بیاموزد. به طورخاص، این برنامه در پی آن بود که تعداد مراجعه های دانش آموزان به دفتر مدرسه و نیز میزان رفتارهای خارج از کنترل را در کتابخانه، سالن نهارخوری و زمین بازی کاهش دهد. تعداد دانش آموزان 237 نفر در کلاس های چهارم و ششم بود. متن «ما مردم» برای مطرح ساختن

درس هایی درباره ی شهروندی مورداستفاده قرار گرفت. در هر ماه، یک صفت منشی مطلوب و یک مهارت اجتماعی مورد توجه قرار گرفت. برنامه از طریق ایفای نقش، بحث و گفتگوی متقابل انجام شد. در پایان، تحلیل داده ها نشان داد که 34% کاهش در مراجعه به دفتر مدرسه و 49% کاهش در رفتارهای خارج از کنترل صورت پذیرفته است.

لن رایت (1993(، در مقاله ای تحت عنوان؛ «تربیت مدنی و تربیت اخلاقی«؛ به این نتیجه رسیده است که سؤال های محوری در تربیت مدنی عبارتند از اینکه: چگونه باید با مردم رفتار کرد؟ و اینکه اختلاف نظر میان مردم چگونه باید مرتفع شود؟ استدلال شده است که پیش بینی یک نظام اخلاقی رشد یافته برای یک جامعه ی مدنی، ضروری است و نیز اینکه مدارس مسئولیت دارند دانش آموزان را نسبت به مفاهیم عمومی رفتار اخلاقی ترغیب کنند. در همین مقاله نقش فعالیت های کلاسی در توضیح این رویکرد مورد بحث قرار گرفته است.

»هلن هاس» (1993) نیز در رابطه با خلاقیت اخلاقی و تربیت مدنی می نویسد:

خلاقیت اخلاقی بر حسب «بصیرت«، «کفایت» و «مسئولیت» تعریف شده است. این ویژگی ها توجه به اعمال اخلاقی غیر معمول و نیز اعمال اخلاقی عادی تعریف شده است. در این مقاله استدلال شده است که تداخل چشمگیری بین عمل اخلاقی- به ویژه در قلمرو اجتماعی و شهروندی- وجود داردکه باید درتربیت مدنی به این امر توجه کرد. برنامه ی اخیر «شورای ملی برنامه درسی» که به منزله ی طرح اولیه برای تربیت مدنی در مدارس بریتانیا لحاظ شده، بر اساس مسائل مذکور مورد بحث قرار گرفته است. از طرف دیگر، مقایسه ای نیز بین این برنامه و برنامه ای غیر رسمی که مسائل محیطی را در ارتباط با توانایی کودکان برای عمل در این قلمرو مطرح ساخته انجام شده است.

بنابراین، یافته های پژوهشی فوق که رابطه ی مدنیت واخلاق را در قلمرو درون سازی زندگی شهروندی و آگاهی بر حقوق فردی و بین فردی مورد مطالعه قرار داده است، نشان می دهد که لازمه ی ورود به جامعه مدنی متضمن عبور از مراحل تحول اخلاقی آنگونه که «لورنس کهلبرگ» (حداقل تا مرحله ی پنجم) ادعا کرده است، خواهد بود. یعنی تنها افرادی میتوانند ادعای مدنی بودن داشته باشند که از نظر رشد اخلاقی به سطح سوم از سطوح اخلاقی نظام کهلبرگ یعنی «میثاق اجتماعی«، «احترام متقابل«، «دگرپذیری«، «مدارا» و «خویشتن داری» و بالاخره «درون سازی ارزش ها» (بدون مکانیزم های کنترل بیرونی) دست یافته باشند.


1) نگاهی به روند تکاملی خرد با رویکرد تاریخمندی آن نشان می دهد که از نظر تبارشناسی، مفهوم عقل، سه دوره ی متمایز را طی کرده است. اول سنتی و مقلد، دوم؛ عقل ستیزه گراید ئولوژیک و سوم؛ عقل نقاد و آزاد که در اصل ورود آدمی را به اندیشه های فرامد رنیسم امکان پذیر ساخت.