ابى، شش ساله، در کنار میز آشپزخانه ایستاده، گلهایى را که چیده در تنگى گذاشته است و مىخواهد آن را از آب پر کند، ناگهان، تنگ واژگون مىشود، آب مىریزد، گلها و برگها در همه جا پخش مىشوند. ابى، خیس و گریان در این میان ایستاده است که مادر سر مىرسد.
با خشم فریاد مىزند: «واى، نه! تو چقدر دست و پا چلفتى هستى؟» همهى ما چنین جملاتى را گه گاه به کار مىبریم. گاهى بدون فکر کردن واکنش نشان مىدهیم، کلمات آن چنان سریع از دهان ما بیرون مىآیند که موجب شگفتى خودمان مىشوند. ممکن است خسته باشیم، یا از موضوعى که به این ماجرا هیچ ربطى ندارد نگران باشیم. با این حال، براى تغییر آهنگ و جلوگیرى از اینکه این حادثهى جزیى به انفجارى بزرگ تبدیل شود که به احساس خودارزشى کودک آسیب جدى برساند، دیر نیست. اگر مادر ابى خود را آرام سازد و از اینکه فریاد زده است پوزشخواهى کند، ماجرا بهتر سر و سامان مىگیرد و ابى احساس بدى دربارهى خودش پیدا نخواهد کرد؛ حتى اگر در مورد آن حادثه احساس بدى داشته باشد. در صورتى که، چنانچه مادر به سرزنش کودک خود ادامه دهد، ممکن است ابى به تدریج خود را شخصى دست و پا چلفتى و بىعرضه ببیند.
من مىدانم مهار کردن احساسات زیان آور ما، حتى زمانى که آگاهیم براى کودکانمان بهترین کار است، همیشه آسان نیست. بیشتر ما براى درک و تسلط بر واکنشهاى عاطفى خود باید به طور جدى بکوشیم، به کار بردن جملاتى مانند «چطور این اتفاق افتاد؟» که بر حادثه تأکید دارد، نه بر کودک در چنین مواردى بسیار مفید است. این کار نه تنها سبب مىشود احساسات شکست و بىکفایتى در کودک فروکش کند، بلکه براى
آموزش سازنده نیز فضا ایجاد مىکند. با تشویق کودک به سخن گفتن دربارهى صحنههاى ماجرا، شما از موردى به مورد دیگر هدایت مىشوید و حتى ممکن است دریابید در آینده چگونه مىتوانید متفاوت رفتار کنید.
با صرف وقت بیشتر براى برنامهریزى و تعیین مرزها در آغاز کار مىتوان از بعضى رخدادها جلوگیرى کرد. بیشتر وقتها فرزندان ما مىخواهند ما را خوشحال کنند و ما در ابتدا با روشن ساختن آنچه از آنان مىخواهیم مىتوانیم این کار را برایشان آسانتر سازیم. پیشنهادهاى ما باید ویژه و مناسب سن آنان باشد و به شکلى گفته شود که اطلاعات واقعى را به کودک بدهد و او بتواند آنها را به عنوان راهنماى رفتارش به کار گیرد.
یک روز بارانى بن(1) چهارساله از مادرش اجازه خواست تا او و دوستش با خمیرهاى بازى، حیوان درست کنند. مادر که سرگرم محاسبهى صورتحسابها بود وسوسه شد که به سادگى موافقت کند و بچهها را با وسایل بازى تنها بگذارد. او، پس از چند لحظه، تصمیم خود را تغییر داد، بلند شد و پردهى حمامى را که براى این منظور نگاه مىداشت بیرون آورد، بر روى زمین پهن کرد و به بچهها گفت: «وسط این پرده بنشینید، اطراف آن را صاف کنید و به این ترتیب جاى حسابى براى مزرعهى حیوانات خود خواهید داشت.«
در حالى که پسرها خمیرهاى بازى را روى پردهى نایلونى مىگذاشتند بن از مادر پرسید: «ما مىتوانیم از کاردهاى آشپزخانه استفاده کنیم؟«
مادر پاسخ داد: «کارد نه. کاردهاى آشپزخانه براى بازى نیستن. تیزبرهاى شیرینى چطوره؟«
بن گفت: «خوبه. و چند تا هم قاشق چوبى؟«
مادر گفت: «باشه.» و وسایل مورد نیاز را به آنان داد و گفت: «بچهها، یادتون باشه بعد از بازى، خودتون همه چیز رو مرتب کنین.«
چند دقیقه وقتى که مادر در آغاز بازى بچهها صرف کرد، کار او را دچار وقفه ساخت؛ ولى مانع از آن شد که در آخر بازى مجبور شود براى ناراحت نکردن آنان خودش وقت بیشترى را صرف پاک کردن فرش از خمیرهاى بازى کند. زمانى که او صرف بچهها کرد، همچنین به بن این فرصت را داد که دربارهى لوازم آشپزخانه که مىخواهند با آن بازى کنند با مادر گفت و گو کند. اگر چه این راه به صرف وقت نیاز دارد، اجازه مىدهد امکانات آشکار و گزینشها مشخص شود. همچنین موجب مىشود کودکان فرصت مناسبى براى تمرین تصمیم گیرى داشته باشند. شرکت مؤثر کودکان در تصمیم گیرى، به آنان کمک مىکند از خودشان به عنوان انسانى با کفایت تصویرى مثبت به دست آورند.
با واقع بینى، در خواهیم یافت که ما همیشه وقت کافى و فرصت آینده نگرى لازم و دقیق براى اداره کارهاى روزانه نداریم.
روزى یکى از دوستانم سعى داشت دختر پنج سالهاش، کتى، را تشویق کند زودتر آماده شود تا با هم از خانه بیرون بروند که کارهایى را انجام دهند مادر تصمیم داشت کتى را به آرایشگاه ببرد و موهاى او را کوتاه کند. هنگام حرکت مادر مىگوید: «عزیزم عجله کن.» ما داریم مىریم موهاى تو رو کوتاه کنیم. و من نمىخوام دیر برسیم.«
کتى که غافلگیر شده است، ناگهان به شدت خشمگین مىشود و شروع به داد و فریاد و مخالفت مىکند. مادر بسیار ناراحت مىشود و او را «خودسر و لجوج» مىخواند. این حرف آنچنان موجب ناراحتى کتى مىشود که نمىتواند هیچ حرفى بزند. پیامى که کتى از این کلمات مىگیرد این است: «تو بدى؛ زیرا خودسرى«
سرانجام، وقتى کتى آرام مىگیرد، توضیح مىدهد که تصمیم داشته است چتریهاى مویش را بلند کند و نمىخواهد آنها کوتاه شوند. مادر، با فهمیدن دلیل این همه جار و جنجال، ناباورانه به او خیره مىشود و سپس مىگوید: «بسیار خب عزیزم، ما به آرایشگر توضیح مىدیم و به اون مىگیم که چتریهاى تو رو کوتاه نکنه!«
اگر مادر کتى هنگام خوردن صبحانه دربارهى رفتن به آرایشگاه با او گفت و گو کرده بود، احتمالا مىتوانست از بروز چنین جار و جنجالى جلوگیرى کند.
البته، صرف نظر از اینکه ما تا چه حد انعطاف پذیر و صبور باشیم تا
بتوانیم مشکلات را از قبل پیش بینى و پیشگیرى کنیم، همیشه اوقاتى وجود دارد که ما با فرزندانمان مخالف هستیم. پس مسئله این است که چگونه با کمترین آسیب اختلافات را برطرف کنیم. هیچ کس در بن بست پیروز نمىشود. به همین دلیل، مادر کتى به حق دخترش در تصمیمگیرى براى مدل موهایش احترام گذاشت. این سهیم شدن در تصمیم گیرىهاى جزیى، همچنان که کودکان به سنین نوجوانى مىرسند موجب ایجاد اعتماد در گفت و گوهاى آینده بر روى مسائل بزرگتر مىشود. اگر فرزندان ما بدانند به گفتههایشان گوش مىدهیم و به عقایدشان احترام مىگذاریم، به گفت و شنود با ما و تبادل نظر براى حل مشکلات، تمایل بیشترى خواهند داشت.
1) Ben.